بشنو از نی چون حکایت می کند...

ارسال در موسیقی

استاد کسایی همیشه می گفت مردمان خمینی شهر از هنر و هنرمند استقبال خوبی می کنند
از آشنایی با استاد حسن کسایی استاد مسلم نی، به عنوان مهم ترین اتفاق زندگی اش یاد می کند و چهار سال شاگردی در محضر او بزرگترین افتخارش است. سال 87 استاد کسایی او را به عنوان تنها نماینده ایران برای شرکت در فستیوال جهانی سازهای بادی در آلمان انتخاب می کند و او پاسخ این اعتماد استاد را به خوبی می دهد وقتی رتبه اول جهان در تکنوازی را برای کشورش به ارمغان می آورد. از آن پس گروه های موسیقی بزرگ کشور برایش در گروهشان جا باز می کنند از جمله گروه موسیقی آقای سیفی در شیراز که برای نی نوازی همراهشان تا آن سر دنیا هم می رود. از ترکیه تا اتریش و کانادا و حالا هم راهی اسپانیاست تا در یک جشنواره موسیقی پژوهشی €“ کاربردی شرکت کند.


چندی پیش که دکتر ظریف وزیر امور خارجه برای افتتاح خط مترو به اصفهان آمده بود، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان از گروه موسیقی «سپهر» به سرپرستی وی دعوت کرد تا به اجرای برنامه بپردازند. دکتر ظریف از آنها خواست تا یکی از آثار استاد تاج اصفهانی را بنوازند و این هنرمندان بدون تمرین قبلی اقدام به این کار کردند که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.


حسین رضایی آدریانی الان یعنی در آستانه چهل سالگی قریب به 400 شاگرد تربیت کرده و چند سال است که تحقیق و نگارش کتابی با موضوع خاستگاه گوشه های موسیقی در ایران را در دست انجام دارد. وی دراینباره می گوید: برای نگاشتن این کتاب، همه کتاب های تاریخی را زیر و رو کرده ام و به جاهای دور و نزدیک ایران نیز سفر نموده ام.

 

گفتید «نی» گمشده تان بوده، کی پیدایش کردید؟
سال 68 در گروه تئاتر دانش به سرپرستی آقای مصطفی صمدی کار می کردم. لازم بود در حین اجرا کسی پشت صحنه نی بنوازد. نی نواز نداشتیم و تصمیم بر این شد که از نوار کاست استفاده کنیم. من که از بچگی علاقه بی حد و حصری به نی داشتم فرصت را غنیمت شمردم که تا سه ماه باقیمانده به اجرای نمایش نی نوازی را یاد بگیرم و خودم به طور زنده در پشت صحنه بنوازم. یک نی خریدم همراه با یک نوار کاست از نی نوازی استاد کسایی بدون اینکه ایشان را بشناسم. ایام محرم هم بود، در مراسم تعزیه می نشستم و به حرکات لب و انگشتان نی نوازان نگاه می کردم. بدون اینکه کتابی دراین رابطه بخوانم یا آموزشی ببینم دورادور و با گوش دادن، نواختن را آموختم و آن نمایش با عنوان «چه کسی دست مرا می گیرد» پای مرا به عرصه نوازندگی باز کرد.


از آن نی پلیکایی که مسیر زندگی تان را تغییر داد، برایمان بگویید.
سربازی ام به کرمان افتاد. اجازه بردن نی به داخل پادگان را نداشتم و این برای من که نی یار و مونسم بود ممکن نبود. یک تکه لوله پلیکا پیدا کردم و چند تا سوراخ در آن ایجاد کردم و شب ها توی خوابگاه نی می زدم، سربازها هم خیلی علاقه نشان می دادند. فرمانده گروهان خبردار شده بود و به دژبانی گفته بود بیاوریدش.
وقتی سلام نظامی دادم و خبردار مقابلش ایستادم، گفت: مگر خانه خاله است که ساز می آوری و نی می زنی؟
گفتم بدون نی نمی توانم زندگی کنم. گفت: کی گفت بیایی خدمت؟ حالا بگو ببینم کتاب کیانی نژاد را کار کرده ای؟! گفتم بله کامل. گفت: پس به من هم آموزش بده!
و من به همین راحتی شدم سوگلی فرمانده گروهان. حتی گاهی برای آموزش به خانه اش می رفتم. بعد از مدتی گفت: حق استادی به گردنم داری، خواسته ات چیست؟ گفتم منتقلم کنید اصفهان و به این ترتیب به هوانیروز اصفهان منتقل شدم.


مسیر آدریان تا آلمان را چطور طی کردید؟
به هوانیروز اصفهان که منتقل شدم برای شرکت در جشنواره موسیقی نیروهای مسلح کشور به پادگان قلعه مرغی تهران اعزام شدم و رتبه اول این جشنواره کشوری را به دست آوردم. از همان زمان بود که با چند گروه موسیقی در تهران آشنا شدم و با آنها مراوده پیدا کردم و همزمان تدریس را هم در خانه شخصی و هم در یک خانه فرهنگ آغاز نمودم. طی یک اتفاق که بعدها به بهترین اتفاق زندگی ام تبدیل شد با استاد کسایی آشنا شدم و در جریان همین آشنایی بود که ایشان مرا به عنوان نماینده ایران برای شرکت در فستیوال جهانی سازهای بادی انتخاب کردند.


و آن اتفاق خوب؟
یک شب تابستانی بود. کلاسم در اصفهان دیر تمام شد و به اتوبوس های خمینی شهر نرسیدم، مجبور شدم به حوله فروشی پسرعمویم در چهارباغ بروم تا با او به خانه برگردم. پیرمردی در آن اطراف با دیدن نی در دستم از من خواست که برایش بنوازم. از شنیدن صدای نی به وجد آمد و گفت: صدای بم خیلی خوبی داری چرا پیش استاد کسایی نمی روی و وقتی ذوق و شوق مرا دید گفت: فردا 4 عصر بیا تا برویم پیش استاد. آن شب تا صبح پلک روی هم نگذاشتم حتی روزش هم سرکار نرفتم. موتور یکی از دوستانم را گرفتم و راهی اصفهان شدم. وارد خانه استاد که شدیم کم مانده بود قالب تهی کنم. باور نمی کردم آرزوی چند ساله ام تحقق پیدا کرده باشد، سال ها بود آرزو داشتم از نزدیک ببینمش. نشسته بود در ایوان خانه اش و خط می نوشت. سرش را بالا آورد و از بالای عینکش نگاهی به من انداخت و گفت: چرا اینقدر عرق کرده ای؟ بیا در سایه بایست و به باغبانش گفت که برایم چای بیاورد. بعد از من خواست تا نی بنوازم ولی من امتناع کردم و گفتم در حضور شما جسارت
نمی کنم. نی را به دستم داد و گفت بزن. سی ثانیه در نی دمیدم و گفت می خواهی یاد بگیری؟ گفتم از خدا می خواهم، گفت فرداشب ساعت 9 بیا اینجا.


و رفتید؟
رفتم ولی استاد منزل نبودند تا ساعت 12 شب پشت در خانه نشستم تا آمدند. وقتی مرا دید گفت: «از ساعت 9 اینجا نشسته ای؟ همین که بدانم طالبی برایم کافیست.» آن شب تا ساعت 2 نیمه شب در خانه اش ماندم و اولین درسم را گرفتم. از آن به بعد گاهی پیش می آمد که نیمه شب برای من و یک نفر دیگر از شهرضا کلاس می گذاشتند و من که وسیله ای جز دوچرخه نداشتم مسیر خمینی شهرتا خیابان نشاط را با دوچرخه طی می کردم. به محضی که زنگ می زدند راه می افتادم و یک ساعت و نیم بعد آنجا بودم. شاگردی ام در محضر استاد از سال 78 شروع شد و تا سال 82 به طول انجامید.


شیوه تدریس استاد چگونه بود؟
یکبار بیشتر نمی زد و ما باید با همان یکبار درس را می گرفتیم. اجازه ضبط کردن هم نداشتیم. اگر نت یا گوشه ای را اشتباه می زدیم می گفت دیگر نیایید کلاس. برای همین من آنقدر سر کلاس تمرکز می گرفتم که هر اتفاقی هم اطرافم رخ می داد، متوجه نمی شدم.


استاد راجع به خمینی شهر چه نظری داشت؟
می گفت خمینی شهری ها هنردوست هستند و از هنر و هنرمند استقبال خوبی می کنند. از جرات و جسارت مردمان خمینی شهر هم همیشه تعریف می کرد. از محصولاتمان هم گونجونی را خیلی دوست داشت، می گفت خیلی وقت ها فصل گونجونی، دوستانی را که از تهران به خانه ام می آیند می آورم باغات خمینی شهر.
یکی دیگر از اساتید موسیقی کشور به نام بهنام وادانی که استاد مسلم سه تار است نیز بعد از یک دونوازی دوساعته که با هم داشتیم رو به جمعی که نشسته بودند گفت سده محلی در اصفهان است که اهالی اش مشوق هنرمندان اصفهانی اند. البته ایشان آن روز شناخت درستی از موقعیت خمینی شهر نداشت ولی اصل حرفش این بود که اگر مردم هنردوست خمینی شهر نبودند هنر اصفهان به این مرحله نرسیده بود.


کار حرفه ای را از کی آغاز کردید؟
در یکی از مراکز آموزشی اصفهان مربی نی نوازی بودم که طی بخشنامه ای اعلام شد همه مربی ها باید کارت مربیگری داشته باشند. ما را برای اخذ کارت به تهران اعزام کردند. داورها کسانی مثل استاد شجریان و نوربخش بودند. آزمونم را که دادم از من خواستند، بمانم کارم دارند. بعد از پایان آزمون ها، گفتند اگر خارج از کشور برنامه ای داشته باشیم حاضری با ما بیایی؟ موافقتم را که اعلام کردم کار حرفه ایم آغاز شد.


روزانه چقدر تمرین می کنید؟
روزی سه ساعت تمرین می کنم. هنر مثل دیگ آب جوش است اگر زیرش را خاموش کنی سرد می شود.


اهل مطالعه هم هستید؟
هر شب مطالعه می کنم و از مطالعاتم یادداشت برمی دارم. علاقه زیادی به کتاب های تاریخی دارم. کتاب های روان شناسی را هم می خوانم. داستان صوتی هم زیاد گوش می کنم.


کتاب های تخصصی موسیقی را چطور؟
برخی از کتاب های تخصصی موسیقی را بارها خوانده ام مثل سرگذشت موسیقی نوشته روح اله خالقی، گذری بر موسیقی نوشته فریدون جنیدی، گام های گمشده از مرتضی حنانه و...


ورزش در زندگی تان چه جایگاهی دارد؟
متاسفانه به جز ماهی یکبار کوهنوردی با دوستان فرصت دیگری برای ورزش ندارم. در واقع موسیقی همه وقت مرا به خودش اختصاص می دهد و به جز کار در کارگاه حوله بافی کار دیگری نمی توانم انجام بدهم.


پس سهم خانواده و تفریح و... چه می شود؟
بی شک اگر گذشت ها و همراهی های همسرم نبود هرگز در نوازندگی پیشرفت نمی کردم مثل خیلی از دوستانم که بعد از ازدواج موسیقی را کنار گذاشتند. از همسر عزیزم بسیار سپاسگزارم و به این جمله که می گویند پشت هر مرد موفق یک زن فداکار ایستاده، ایمان قلبی دارم.


در چه رشته ای آموزش می دهید؟
به جز نی نوازی، ردیف سایر سازها نظیر کمانچه، تار، سنتور، آواز و... را هم آموزش می دهم. آنطور که دیگران می گویند تا کنون در «انتقال حس» موفق بوده ام. البته هدفم هرگز این نیست که از هنرجویی که به من مراجعه می کند فقط یک هنرمند بسازم بلکه به ابعاد تربیتی آنها هم توجه دارم و در خیلی از موارد با خانواده هایشان ارتباط برقرار می کنم تا در این زمینه موفق ترعمل نمایم.

 

روش تدریستان چگونه است؟
اولا که به راحتی هنرجو نمی پذیرم. باید همه جانبه او را بسنجم. دل و سینه ای می خواهم که عاری از ناپاکی باشد. اگر کسی را پذیرفتم از دل و جان برایش مایه می گذارم. هیچ پولی هم از آنها قبول نمی کنم. از نظرم همین که هر جمعه برای فراگیری هنر از تهران و شیراز و یزد و کهکیلویه تا خانه من در خمینی شهر قدم رنجه می کنند کافیست. حتی برای آنها که از راه دور می آیند جای استراحت هم فراهم می کنم. هنگامی که درس پس می دهند تنها در صورتی از نظرم قبول هستند که «حس» را گرفته باشند. یکی از هنرجوهایم به اسم احمد عظیمی که از 10 سالگی تا الان که 22 سال دارد با من کار می کند، آنقدر کارش خوب است که وقتی جایی با هم باشیم من نی نمی زنم و از او می خواهم که بنوازد.

 

فقط تدریس می کنید؟
متاسفانه شرایطی ایجاد شده که همه ترجیح می دهند به تدریس بسنده کنند در صورتی که موسیقی باید به میان مردم بیاید تا علاوه بر اینکه به آنها شناسانده می شود با اجرای نقش خود در جامعه جوانان را به سوی خود جلب نموده و آنها را از خطرات مصون بدارد. بنده علاوه بر اینکه جمعه هر هفته و یک چهارشنبه در ماه را صرف تدریس می نمایم هر سه ماه یکبار در خانه ام محفل موسیقی برگزارکرده و هنرمندان این عرصه را دور هم جمع می کنم اما این را کافی نمی دانم و بدون هیچ توقع کمک مالی، از مسوولان می خواهم حمایت کنند تا محافل موسیقی در سطح شهر برگزار نماییم. فقط کافیست سالن سینما را در اختیارم بگذارند. اگر درآمدی هم داشته باشد یک ریالش را برای خودم نمی خواهم همه را برای هنر شهر هزینه خواهم کرد.


اساتیدتان به جز استاد کسایی چه کسانی بودند؟
شاید نتوانم نام خیلی از اساتید عزیزم را بیاورم و همین جا از همه آن بزرگورارن تشکر می کنم. اولین کسی که آموزش نی را در خمینی شهر آغاز کرد آقای حمید عموتقی بود که سال 70 در خانه اش واقع در خیابان شریعتی کلاس تشکیل می داد. من نت خوانی را هم از ایشان آموختم. آقای غیور از نجف آباد هم از اساتید اولیه بنده بود. شرکت در کلاس های هنرستان جلفای اصفهان هم کمک زیادی به بنده کرد و مرا با سازهای دیگر آشنا نمود. یکی دیگر از کسانی که باید نامش را ببرم آقای ابراهیم رضایی نوازنده دف است که ما هر دو هنرمان را مدیون هم هستیم. روزهایی بر ما گذشته که از شبانه روز فقط دو ساعت از هم جدا بوده ایم. اما از همه مهم تر وقتی کسی مرا به عنوان شاگرد استاد کسایی می شناسد تنم می لرزد. از ترس اینکه مبادا کاری از من سربزند که استاد را زیر سوال ببرد. در حضور هیچکدام از اساتیدم جسارت به خرج نمی دهم که نی بنوازم چه اساتید حوزه موسیقی و چه رشته های دیگر و چه معلمان دوران تحصیلم.


فکر می کنید پیشرفتتان در موسیقی را به جز اساتید به چه کسانی مدیون هستید؟
اوایل کار پدرم با نی نوازی ام مخالف بودند و مرتب نی هایم را می شکستند و من مجبور بودم دار و ندارم را بدهم و دوباره نی بخرم. آن زمان در یک کارگاه حوله بافی کار می کردم و هفته ای 1200 تومان دستمزد می گرفتم در حالی که هر نی 1500 تومان قیمت داشت. پسر عمویم که خیلی به نی علاقه داشت همیشه کسری پولم را جبران می کرد تا من به نی نوازی ادامه بدهم. البته پدرم حالا خودشان از طرفداران نی شده اند و خیلی وقت ها دوستانشان را می آورند تا برایشان بنوازم.

 

جایگاه موسیقی سنتی را در جامعه از نقطه نظر حرفه ای چطور می بینید؟
موسیقی سنتی متاسفانه دارد عقب گرد می کند چون حس منتقل نمی شود و هنرجو تنها با تکیه بر نت، بدون حس و خشک کار می کند در صورتی که موسیقی سنتی ما باید سینه به سینه نقل شود. استاد کسایی می فرمود: «نت لازم است اما کافی نیست.» از همین رو بنده برای انتقال حس به هنرجوهایم خیلی تلاش می کنم.

 

اگر از اساتید بزرگ موسیقی خاطره ای دارید، مهمانمان کنید.
من عاشق موز هستم اگر جایی موز ببینم نمی توانم خودم را کنترل کنم. با استاد شجریان در کانادا بودیم. در ظرف میوه جلوی استاد موز گذاشته بودند، تا ایشان مشغول صحبت کردن بود، موز را کش رفتم و خوردم. یکبار که استاد شجریان با یک برنامه خارجی مصاحبه زنده داشت و برای پذیرایی از او موز آورده بودند در حین مصاحبه گفته بود اگر رضایی الان اینجا بود موز را می خورد!

با تشکر از «اصغر هاشمیان» خبرنگار کوشای محله آدریان که در ترتیب دادن این مصاحبه ما را یاری کرد.