صدا، دوربین، حرکت و کارگردان عصبانی

ارسال در سینما و تئاتر

DSC_0747در بدو ورود گیج می شوی، مبارک است و دار و دسته اش که گوشه ای از نمایشگاه را به تصرف خودشان درآورده اند و با لباس هایی یکدست و جمعیتی از بزرگ و کوچک که ایستاده اند به تماشای مبارکی که سلام کردن یادش رفته است. گوشه ای دیگر نمایشگاه کتابی برپاست با موضوعات سینمایی و نویسندگانی که نامشان آشناست: مسعود فراستی، محمد ناصر احدی.

 

از کنار پله ها که رد می شوی صدای گروه فیتیله –فرق نمی کند چندسالت باشد- پایت را می کشاند پایین و انتظار داری یک گوشه ای از این سالن به فیتیله ای ها بر بخوری؛ فیتیله با یه کوله بار شادی / می خواد بشه مهمون خونه هاتون.

اما پله ها تو را هدایت می کنند به نمایشگاهی سرشار از انواع لپ تاپ و نوت بوک و CD و ... کارتون های جورواجور که از دریچه لپ تاپ ها نمایان است و باندهای بزرگی که صدای فیتیله ای ها را پخش می کنند.

اما نمایشگاه عکس از همه غرفه های دیگر برای بزرگ تر ها جذاب تر است مخصوصاً که زیر تابلوهای عکس نام عکاسان نام آشنایی مثل آرش صادقی را می خوانی.

راستی یادم رفت بگویم که در راهرو نمایشگاه هم تابلوهای عکسی را می بینی که زیر هر کدام نوشته: «زائر کوچک» عکس هایی بزرگ، شفاف و پر از حرف مثلاً عکس آن پدر مهربانی که وسط یکی از صحن های امام رضا دارد با دخترکش بازی می کند. پدر دخترکش را انداخته است بالا و دوربین لحظه ای را که بچه مثل پروانه ای انگار به پرواز در آمده به زیبایی شکار کرده است.

چند تا پله هم هست که اگر بالا بروی با کارگاه گریمی روبرو می شوی که کلی بچه ریز و درشت دارند با خمیر شکلک درست می کنند البته با حضور چند تا خانم مربی و یک نوجوان پسر هم نشسته است جلوی آینه و خانم گریمور دارد ابروهایش را با انواع کرم محو می کند.

 

کارگردان عصبانی ...

 

بعد از ظهر است و شلوغ هر کجا پا می گذاری یا پایت را روی سیمی گذاشته ای یا از مقابل دوربینی رد شده ای. اگر دوست داشته باشی اینجا به خوبی می توانی با پشت صحنه اجراهای رادیویی و تلویزیونی آشنا شوی.

خبرنگار رادیو آمده است تا کارگردانی را که فیلمش در سینما رسانه در حال اکران است ببرد برای مصاحبه. کارگردان به پیچ و تاب های سالن آشنا نیست و این به عصبانیتش می افزاید به خصوص که سالن خیل هم شلوغ است و رو به خبرنگار می گوید: من اعصاب ندارم ها، منو کجا می بری؟

در محوطه آزاد مجموعه فرهنگی فرشچیان که آبی روان است و فواره ها به کارند هم تلویزیون اجرا دارد و هم اتومبیل مجهز به فرستند رادیو مستقر شده است و کمی آن طرف تر  آقای کبیری گوینده آشنای شبکه اصفهان نشسته است به انتظار میهمان رادیو.

خانم اکبری هم که آن ها که اهل رادیو هستند خوب با صدایش آشنایند چند تا بازدید کننده را آورده است تا گزارش بگیرد. از دختر بچه 4-3 ساله ای که پروانه ای روی گونه اش نقش بسته می پرسد: کجا آمده ای؟ و دخترک با خنده ای ناشی از خجالت می گوید: جشن.

از مادر کودک می پرسد: فکر می کنید برگزاری این جشنواره در اصفهان چقدر به نشاط شهر کمک می کند؟

و من چون همه حواسم به گفتگوی آقای کبیری و کارگردان فیلم «مصائب چارلی» است متوجه نمی شوم زن چه جوابی می دهد.

 

صدا، دوربین، حرکت ...

کارگردان های تلویزیونی دارند از این فرصت نهایت استفاده را می برند، دوربین ها را آورده اند گوشه گوشه سالن چیده اند و خصوصاً از کودکان و نوجوانانی که صورت هایشان گریم شده است و لباس ها و کلاه های عجیب غریب پوشیده اند فیلم می گیرند.

اما خبرنگارها که این روز ها سر از پا نمی شناسند تا کارگران ها و بازیگران را شکار کنند بیش از همه در تب و تابند. یکی از خبرنگار ها دنبال آقای سعادت نیا تهیه کننده و کارگردان یکی از فیلم های جشنواره راه می رود، می دود و التماس می کند که به سؤالاتش پاسخ بدهد اما کارگردان می گوید من الان باید توی سالن کنار تماشاچیان فیلمم بنشینم.

فیلم ها که تمام می شود اگر کارگردان حضور داشته باشد جلسه پرسش و پاسخی برای خبرنگاران ترتیب می دهند صبح بعد از اکران فیلم ننه نقلی جلسه ای با حضور «پرویز صبری» کارگردان فیلم «علی علایی» به عنوان کارشناس و مجری برگزار شد و خبرنگاران کارگردان را به باد انتقاد گرفتند.

اما از آنجا که «محمدحسین لطیفی» کارگردان فیلم از «پاریس تا پاریس» به اصفهان نیامده بود جلسه ای تشکیل نشد مسؤولان و با اعتراض خبرنگاران روبرو شدند.

راستی بر سر در یکی از غرفه ها هم نوشته بود: تست مجری گری، البته کسی داخل غرفه نبود... اما کسی اگر دوست دارد می تواند از این فرصت استفاده کند.

و آنچه بیش از همه اینجا به چشم می آید عروسک است و توپ و رنگ و رنگ و رنگ و پروانه هایی که به پرواز درآمده اند و شاید نماد بچه هایی باشند که قرار است این چند روزه بالهای خوشحالیشان باز بشود هر چند به عقیده من به عنوان یک ناظر این جشنواره و شادیهایش فقط سهم درصد کمی از بچه های اصفهان است.