خمینی شهر آرام ترین نقطه کره زمین/ بازیگر محبوب اصغر فرهادی/ فرهادی در کنار ارنست همینگوی

ارسال در سینما و تئاتر

تا چند لحظه دیگر انتظارها به پایان می رسد. جمعیتِ نشسته از جا بلند می شوند و ایستاده ها جلوتر می آیند. ازدحام می شود و او در میان دست و شادی مردم وارد سالن اجتماعات کتابخانه بعثت می شود. حلقه های جمعیتی که دور و برش را گرفته اند مانع از این می شوند که جمعیت داخل سالن او را ببینند. او کسی نیست جز «اصغر فرهادی» هنرمندی با شهرت جهانی و البته اهل خمینی شهر.


اصغر فرهادی بعد از سال ها با دست پر به زادگاهش برگشته است. با جایزه اسکار، با نخل طلا، با خرس طلا، با خرس نقره و... و باید هم اینچنین مورد استقبال همشهریانش قرار بگیرد.
اصغر فرهادی همراه پدرش و دو نفر دیگر گل میان مجلس شده است. دکتر عشقی بلندگو به دست می گیرد و برنامه را آغاز می کند. اول قرار است آقای جورکش صحبت کند؛ دبیر ادبیات دبیرستان شهدا همان دبیرستانی که فرهادی در آن درس خوانده و دیپلم گرفته است.


اصغر فرهادی در کنار ارنست همینگوی
آقا معلم از خاطرات این دانش آموزش می گوید. از کتابی که روزی فرهادی به او هدیه کرد و از جمله یادگاری که در صفحه اولش نوشته بود: «دور نیست که نام مرا در کنار بزرگانی چون ارنست همینگوی ببینید.»


آقا معلم هنوز دارد جمله اش را ادامه می دهد که جمعیت دستی پرشور به افتخار این افتخار شهر می زند و فرهادی که انگار خودش یادش نیست که پشت آن کتاب چه نوشته بود، از نوشته اش متعجب می شود و می خندند.


خاطرات آقامعلم تمام نمی شود. هنوز خاطره اولین جایزه دانش آموزش را فراموش نکرده است. همان دوچرخه ای که به خاطر ساخت فیلم کوتاه «پل» گرفته بود و از اصفهان تا اینجا با همان دوچرخه رکاب زده بود. او تعریف می کند و فرهادی گاه با لبخند و گاه با سرتکان دادن حرف هایش را تایید می کند و عجیب، که نگاه هایش به آريالامعلم به اندازه همان روزهای شاگردی اش پر از حیا و ادب است. بعد هم در حرف هایش جمله ای که برای او نوشته را - دور نیست که نام مرا در کنار بزرگانی چون ارنست همینگوی ببینید - یک بلند پروازی می نامد.


یادداشت فرهادی سر کلاس فیزیک
حالا نوبت آقای ابطحی است. همو که دبیر فیزیک فرهادی بوده است و به گفته دکتر عشقی، فرهادی گاه در حرف هایش از او هم حرف به میان آورده. آقای ابطحی هم خاطره دوچرخه را یادش می آید و همینطور خاطره آن روزی را که فرهادی یک مطلب نوشته بود و از او خواسته بود اجازه بدهد آن را سر کلاسش بخواند و او اجازه داده بود و حتی فرهادی که گفته بود قبلش خودتان بخوانید که مشکلی نداشته باشد گفته بود نیازی به خواندن من نیست، بخوان.


بازیگر محبوب اصغر فرهادی
اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود. نوبت به سیدمحمد طباطبایی می رسد. همو که وقتی بلندگو به دست می گیرد خودش را اینگونه معرفی می کند: «بنده بازیگر محبوب اصغر فرهادی هستم!» و جمعیت را به خنده وامی دارد. بعد ماجرای فیلم کوتاه دیوار را تعریف می کند که فرهادی 20 سال پیش در موسسه سینماگران خمینی شهر ساخته و او بازیگر نقش اولش بوده است. می گوید آن زمان دستش توی گچ بوده و هر چه کرده حریف فرهادی نشده که در فیلم کوتاهش بازی نکند.
طباطبایی راجع به دیوار می گوید: قاب عکس یک شخص از دیوار آویخته بود که بازیگر قفلی را از میخ همین قاب آویزان می کرد و قفل دقیقا بر دهان شخص قرار می گرفت.
فرهادی بعد از مصافحه ای گرم با بازیگر اولین فیلم هایش، از اینکه او را دیده و از اینکه به یاد آن روزها افتاده ابراز خوشحالی می کند.


به بهانه اصغر فرهادی
دکتر عشقی دوباره بلندگو را به دست می گیرد و از یک طرح گردشگری سخن به میان می آورد. طرحی که با آمدن فرهادی به خمینی شهر، پیشنهاد شده است و طرح از این قرار است که از خانه سیادت و زهتاب تا خانه قدیمی اصغر فرهادی در محله خوزان قطب گردشگری بشود. به گفته عشقی، فرهادی قول داده است با اجرای این طرح هنرمندان بزرگ کشوری را به خمینی شهر بیاورد.


زیاد به خمینی شهر می آیم
حالا نوبت به اصغر فرهادی می رسد همو که جمعیت بی صبرانه منتظر شنیدن حرف هایش است.
«زیاد به خمینی شهر می آیم.» این اولین جمله ای است که بعد از چاق سلامتی با مردم بیان می کند و ادامه می دهد: هر وقت از مشکلات خسته و کلافه می شوم هوای اینجا به سرم می زند. آن وقت خمینی شهر از نظرم آرام ترین نقطه کره زمین است. البته بی سر و صدا می آیم و می روم و ترجیح می دهم یکی دو روزی که اینجا هستم را کنار پدر و مادر و برادرانم بگذرانم. هر وقت اینجا هستم آخر شب ها توی کوچه پس کوچه ها قدم می زنم.

عکس از: محمدحسین صفاریان