پدری مهربان برای بهداشت خمینی شهر

ارسال در بهداشت

او به اذعان همگان در ده سال مسوولیتش (1372-1362) نقشی موثر و مهم در پیشبرد بهداشت در سطح شهرستان خمینی شهر ایفا نمود. در حالی با رئیس اسبق شبکه بهداشت خمینی شهر به گفتگو نشستیم که 78 سال از عمر او می گذرد. برپایی فوتبال شهر از دیگر فعالیت های اوست.

**
از خودتان بگویید. چی شد وارد دنیای بهداشت شدید؟
سال 39 از طرف بهداشت اهواز به مدرسه عالی بهسازی معرفی شدم با مدرک دیپلم. سه سال آنجا ماندم. کار ما از سنگ توالت سازی بود تا لوله کشی، آب رسانی، مبارزه با مالاریا، خشک کردن برکه ها، بهسازی سینماها، مدارس و .... ما 72 وظیفه داشتیم برای سراسر ایران که بعدا بسیاری از این وظایف واگذار شد؛ بهسازی و برکه ها به محیط زیست، بهسازی سینما به شهرداریها و ....
سال 43 به دنبال بازنشستگی پدرم راهی اصفهان شدم. سال بعد وبا آمد و من برای اقدامات پیشگیرانه راهی اردستان شدم. آنجا شهر کوچکی بود و یک خیابان بیشتر نداشت. یکسال مسوول بهداشت آنجا بودم و بعد رفتم سمیرم. آنجا با کمک نیروهایم اصل چهار تورمن را اجرا کردیم.


چه کارهایی انجام می دادید؟
تلمبه های بزرگ زدیم و در روستاها اقلام بهداشتی از صابون و واکسن گرفته تا سنگ توالت توزیع کردیم. دو سال آنجا بودم و بعد راهی اصفهان شدم. آنجا مسوول بهداشت شهرداری اصفهان شدم و یک اتاق در دروازه دولت بهم دادند.
آن زمان ما قانون بهداشت نداشتیم. اما شهرداریها قانونی داشتند که اختیارات زیادی به ما در زمینه بهداشت می داد از جمله بستن مراکز غیربهداشتی. دو سه سال آنجا بودم تا اینکه مجلس، آیین نامه خوراکی و آشامیدنی و بهسازی مراکز را تصویب کرد و من برگشتم به اداره بهداشت. هر چه شهردار اصرار کرد قبول نکردم. چند سالی آنجا بهداشت اماکن، ورزشگاه ها، روستاها و .. را پیگیری کردم.
سال 57 انقلاب که شد من با یک حُکم و اکیپی از دکتر، چادر، خیمه، ماشین و ... راهی فریدون شهر شدم. تا جایی که ماشین می رفت با ماشین و بقیه راه را به صورت پیاده، یا با قاطر یا هلکوپتر طی می کردیم. برخی از موارد تا پشت مسجد سلیمان می رفتیم. زمستان ها از آبان می رفتیم و تا فروردین آنجا بودیم. 6-5 ماه یکسره آنجا می ماندیم چون راهها بسته می شد. آنجا حدود 80-70 روستا را لوله کشی آب کردیم و بعد واگذار کردیم به جهاد سازندگی. نمونه آن کارها را در سال 63 در چشمه منظر خمینی شهر اجرا کردیم. آن سال وبا آمده بود، جنگ بود و سربازان وبا گرفته بودند. یک منبع آب به اندازه یک اتاق درست کردیم. آب وارد و از کف آن خارج می شد. حتی فرماندهان هم فرغون به دست کار می کردند. آنجا آبرسانی کردیم و 18 دوش حمام زدیم.


و چی شد مسوولیت بهداشت خمینی شهر را به دست گرفتید؟
سال 62 مسوولیت اداره بهداشت خمینی شهر به من واگذار شد. آن زمان مرکز بهداشت ما اول خیابان مدرس اندان بود.
شهردار خمینی شهر شخصی به نام ناجح پامناری بود. صبحها قبل از ساعت 7 می رفتم جوی آباد تا ببینم نیروها کار را به کجا رسانده اند. یکبار شهردار پامناری من را دید و گفت چرا هر روز اینجا می آیی؟ من خودم را معرفی کردم و آنجا با هم رفیق شدیم.


اولین کارهایی که انجام دادید؟
آن زمان دامداری ها در انتهای خیابان شهرداری و داخل شهر بودند که برنامه ریزی کردیم و و آنها را فرستادم محل فعلی شان.


به راحتی؟
نه! تهدید کردند، دعوا کردند ولی من گوشم بدهکار نبود و قانون را اجرا کردم. یک روز یک نفر غریبه به من گفت هوای شهر گاهی بوی نامطبوع می گیرد. فورا ذهنم به سمت دباغیها و پوست کنی ها رفت که بوی لجن می دهند. لذا ایستادم و کشتارگاه و ... را به خارج از شهر منتقل کردیم. بعد رفتیم سراغ کاشی مغازه های نانوایی، قصابی، اغذیه فروشی و ....


کاشی کردن مغازه هزینه بَر است. چطور متقاعدشان می کردید مغازه ها را کاشی و بهداشتی کنند؟
همزمان با متقاعد کردن، کاشی، سیمان و... به قیمت بسیار ارزان برای مغازه ها تهیه می کردم و بهشان می دادم. اگر هم انجام نمی دادند به دادستان زنگ می زدم و آنها فشار وارد می کردند. یکی از افتخارات من مهار تب مالت است. این شهر مرکز تب مالت بود. الان اکثر پیرمردها و پیرزن های شهر پادرد و کمردرد دارند چون شیرهای اینجا آلوده بود و مردم گاهی شیر را نجوشانده مصرف می کردند. الان تب مالت در این شهر نیست. این بخاطر خارج کردن دامداری ها از داخل خانه ها و از داخل شهر بود.


اگر بخواهید به وضعیت بهداشتی امروز شهر نمره بدهید چه نمره ای می دهید؟ راضی هستید؟
کارهای بهداشتی تقریبا انجام شده ولی نیاز به پیگیری دارد. من از وضعیت فعلی بهداشت شهر راضی نیستم. هنوز همان مشکلات به نوعی دیگر هست. آیا الان لوله های شیر مدارس شکسته نیست؟ آیا کاشیها کثیف نیست؟ شکسته نیست؟ اینها همه مشکلات بهداشتی دارد. بهداشت مدارس باید با همکاری اداره بهداشت تامین شود. هنوز دامداران گوسفندهایشان را زمستانها داخل شهر می آورند. ما دام فروش ها را به خارج از شهر منتقل کردیم ولی الان شهر گسترش پیدا کرده. الان باید دام فروش ها پشت کوه های شهر بروند. ما برای انبار میوه، تره بار، کامیون های باربری، کارگاه های مزاحم و ... جانمایی کردیم ولی هنوز خیلی از این کارها اجرا نشده است. ما با متولیان مساجد صحبت کردیم و کاشی رایگان دادیم تا سرویس بهداشتی عمومی بسازند. الان هر مسجدی این سرویس های بهداشتی را دارد و برای استفاده عموم باز است ولی این کاشی ها باید هفته ای دو سه بار شست و شو شود ولی الان شست و شو نمی شود.
آبدارخانه های بیمارستانها و جاهای دیگر را ببینید بهداشت رعایت شده؟ در منطقه کوه کوچک بروید ببینید چقدر کفش کهنه و وسایل کهنه است. بروید ببینید چه خبر است. هنوز قبرستان در مرکز شهر قرار دارد در حالی که ما نباید در مرکز شهر قبرستان داشته باشیم، از نظر بهداشتی درست نیست.

 

بهداشت محیط چی؟
جمع آوری و دفع زباله الان خیلی خوب است ولی باید تداوم داشته باشد. با این حال زباله های ساختمانی هنوز در گوشه های شهر دیده می شود و چندش آور است.


یک خاطره؟
ما مقدار زیادی صابون مجانی به مدارس دادیم. یکبار در مدرسه ای دیدم صابون ها را نصف کرده اند. یقه مسوول مدرسه را گرفتم و گفتم صابون را من می دهم چرا شما نصف می کنی؟ گفت بیت المال است. همانجا بحثمان شد و نهایتا من را با دستبند بردند سپاه. تا اینکه با وساطت مشکل حل شد.
بعد رفتیم سراغ نهرهای عمومی. این نهرها کانال کشی شده بود تا آب را راهی باغات کند. ولی فاضلاب خانه ها و حمام ها را داخل این آب گذاشته اند، نمونه اش جوی گاردر. در این موارد باید مردم را آموزش داد، همانطور که من دو سال تمام پول شستشوی فرش های مساجد را دادم.


چطوری؟
رفتم پیش آیت الله جبل عاملی. به من گفت پسر اوستا حیدر چی می خواهی؟ گفتم: کجا نماز می خوانید؟ گفت مسجد زنجیری داخل محراب. گفتم تمیز است؟ گفت: بله گفتم: یکبار هم وسط مسجد نماز بخوانید. هر کس از سرِ کار، از صحرا یا کارگاه با جوراب کثیف می آید روی قالی نماز می خواند. نفرهای بعدی هم همینطور می آیند. پرسید چکار باید کنم؟ گفتم دو سال، سالی دوبار فرش های مساجد را ببرند شستشو، پولش را من می دهم. آن زمان 8 میلیون تومان بابت اینکار هزینه کردم. همین موضوع خوشبختانه ادامه یافت و تبدیل به یک عادت شد. یکی دیگر از موارد ماست بندها بودند که مشکل بهداشتی داشتند. ما ظرف های تمیز با رنگ سفید را جایگزین کردیم و بعد این سطل های گیاهی آمدند که خیلی بهتر از قبل است. بعد رفتیم سراغ سطل های زباله وگذاشتن سطل و پلاستیک زباله در اتوبوس ها و این شد که در سرتاسر کشور از این طرح استقبال کردند.


مواردی هم بود که موفق نشده باشید؟
ما تلاش زیادی کردیم تا صنف های مختلف از قبیل آرایشگرها، قصاب ها و .... روپوش بپوشند مخصوصا در نانوایی. توی این زمینه تلاش زیادی کردم ولی موفق نشدم.


چرا؟ مانع چی بود؟
بیشتر مانع فرهنگی بود. یکبار یک آبمیوه فروشی را مجبور کردم روپوش بپوشد. بعد از چند وقت دیدم روپوش را درآورد. پرسیدم چرا؟ گله کرد هرکسی رد می شود به من می گوید دکتر! من هم روپوش را گذاشتم کنار.


هوای اقوامتان را داشتید؟
غریبه و آشنا برای من فرقی نمی کردند. یکبار یکی از بستنی فروش های شهر که اتفاقا از اقوامان بود را بازدید کردم. دیدم شیری که استفاده کرده را نجوشانده. من هم یک پاکت بزرگ نمک داخل بستی اش ریختم و همه را از بین بردم!


قبرستان فردوس را شما پیگیری کردید تا جانمایی شد؟
ما داخل شهر 13 قبرستان داریم که البته چندان بهداشتی نیست. برای قبرستان فردوس از مردم کمک گرفتیم و آن قبرستان را درست کردیم.


یکی از اقدامات موثر بهداشت، خارج کردن دباغیها از دخل شهر بود که در نوع خود کار کم نظیری بود. در این باره بگویید.
در شهر ما 80 تا دباغی داریم که برای ایران دلار آور هستند و برای کشور سود دارند پس نمیشود گفت کلا این کار را کنار بگذارند. ما برای آنها جایی را در نظر گرفتیم و کارگاه شهرک دباغی ها را تاسیس کردیم که این کار 4 سال طول کشید. بماند که تازگی ها در باغهای اطراف شهر فعالیت می کنند که البته میشود با آنها مقابله کرد.


از نقاط مثبت بهداشتی شهر در حال حاضر بگویید.
از کارهای خوبی که انجام شده میتوان به توسعه فضای سبز با وجود این بی آبی اشاره کرد. اقدام دیگر که درخور تقدیر است بحث جمع آوری زباله است که با اینکه هنوز ایراداتی دارد ولی در مجموع قوی عمل کرده اند.


چه سالی بازنشست شدید؟
سال 72. همان زمان از من دعوت کردند و در استانداری به عنوان دبیر شورای بهداشت استان مشغول به فعالیت شدم تا 84.


کارتان آنجا چی بود؟
آنجا بر بهداشت استان نظارت می کردم. یادم می آید یک روز که استانداری بودم چند تا استخر را بستیم. مدیرکل تربیت بدنی گفت چرا این کار را کردید. من گفتم آب این استخرها آلوده به آب فاضلاب است. همان موقع حمام دروازه شیراز را تعطیل کردیم. توی همان دوسه روز که تعطیل بود سقفش آمده پایین. اگر ما تعطیل نکرده بودیم چند نفر کشته می داد.


اگر موافق باشید از بحث بهداشت وارد ورزش شویم. شما را در این شهر بجز بهداشت به فوتبال و کوهنوردی می شناسند. چی شد وارد فوتبال شدید؟
قبل از انقلاب به من گفتند فوتبال این شهر را راه بینداز. اول قبول نکردم. تعدادی شاگرد جمع کردند و یواش یواش فوتبال را راه اندازی کردیم. از مردم کمک گرفتیم و تیم تاج را راه اندازی کردیم و بعد تیم خانه جوانان را. رئیس خانه جوانان رئیس هلال احمر اصفهان بود و پول و امکانات می داد. صبح ها می رفتم اداره و عصرها می آمدم استادیوم. اولین مسابقه ما با تیم رهنان بود و 9 تا گل خوردیم. سه ماه بعدش سه تا گل خوردیم و شش ماه بعدش آنها را شکست دادیم.


فوتبال را از کجا آموخته بودید؟
من فوتبال را در اهواز از فردی مجارستانی به نام ماسایژ یاد گرفتم. او فوتبال را معنای علمی و فنی تدریس می کرد.


شاگردان فوتبال شما الان کجا هستند؟
تمام آنها یا لهستان هستند یا آمریکا و یا دکتر هستند یا مهندس. کانون جوانان که منحل شد و به من گفتند فوتبال را تعطیل کن. من گفتم برای چی؟ گفتن تعطیل وگرنه پلمپ کنید. ما هم فوتبال را هفت سال تعطیل کردیم. تا اینکه آمدند و اصرار کردند تا تیم راه اندازی کنیم. بعد فوتبال را در کنار هلال احمر راه انداختیم که باز تعطیلش کردند. چرا؟ نمی دانم. ما هم برنامه کوهنوردی را انداختیم و تا الان هم ادامه دارد.

Â