یک فرد چگونه مسیر اعتیاد را طی میکند؟
سالهاست اعتياد معضل بزرگ اجتماعي شهر ماست. به هر كجا كه سرك مي كشي، نشانهاي از آن هويداست. در گوشه و كنار، مرتب اخباري به گوش ميرسد كه مثلاً فلان معتاد در اثر افراط در مصرف مواد، سنگكوب كرد.
فلاني بر اثر تزريق مُرد و .... چهره ظاهري چنين معتاداني زشت و انزجاربرانگيز است و همه را فراري ميدهد. نگاه قديمي به معتاد هم همواره نگاه منفي بوده است. معتاد ابتدا مجرمي بود كه بايد دستگير، محاكمه، زنداني، جريمه، و مجازات ميشد تا جامعه سالم بماند. بلاتشبيه، ميوه گنديده را از بقيه صندوق ميوهها جدا كرديم و به گوشهاي انداختيم. سرخوش از اينكه بقيه صندوق سالم است. غافل از اينكه اعتياد، موضوعي پيچيدهتر از اين حرفهاست و باید به صورت كارشناسانه و موشكافانه به آن پرداخت.
در همين زمينه گفتگويي داشتيم با دكتر بابک کاویان مسؤول مرکز درمان اختلالات اعتیادی محمد رسول الله (ص) خمینی شهر. گرچه در جاهایی کمی بحث با زبان علمي دكتر بيان میشود ولی سعی شده تا حتی المقدور با زبان ساده، موضوعات اجتماعی- فرهنگی مرتبط با اعتیاد مورد بررسی قرار بگیرد.
- به عنوان سؤال اول بفرمایید که اصولاً چرا مباحث مربوط به اعتیاد در جامعه تا این حد جدی و فراگیر شده است؟
براي پاسخ به اين سوال، بايد قدری به عقب برگردیم. در سالهای شروع به كار مراكز ترك اعتياد، به دلیل موانع اجتماعی فرهنگی متعددی که وجود داشت، موضوع بیماری بودن اعتیاد و پذیرش آن از طرف جامعه، در هالهای از ابهام بود. بنده یادم هست خیلی از دوستان می گفتند که کدام فرد معتادی جرأت میکند برای درمان مراجعه کند؟ چون آن زمان هنوز مسئله مجرم بودن اعتیاد مطرح بود برخی از مردم را حتی به این اشتباه انداخته بود که اینها همه اش فریبی است برای بدام انداختن افراد مصرف كننده. با وجودی که اکنون، بیماری بودن اعتیاد به گفتمان غالب تبدیل شده، اما هنوز درک از این تعبیر، سطحی و روبنایی است و در عرصه عمل - حتی در سیاستگذاریها - نیز برداشتی یکسان و مبتنی بر واقعیتهای بیماری به چشم نمیخورد.
معتاد، واقعاً بيمار است
براساس آمار رسمی، در حدود دو میلیون نفر معتاد در كشور وجود دارد و با در نظر گرفتن متوسط هر خانوار 4 نفر، به راحتی میتوان نتیجه گرفت که چیزی در حدود 8 تا 10 میلیون نفر از مردم ایران به نوعی درگیر اين مسئله هستند. پس با یک آسیب اجتماعی گسترده روبرو هستیم. شما قضاوت کنید، آیا طبیعی نیست که درباره یک پدیده اجتماعی با این حجم، هر کس با توجه به پیشینه، تجربه، تحصیلات و نقش خود در جامعه، برداشت متفاوت و شخصی خود را داشته باشد؟ همین جاست که گاهی با تلقیاتی متضاد از یک اتفاق روبرو میشویم. در حقیقت تناقض اساسی، همین تضاد نگاه مجرمانه و بیماری بودن اعتياد است. لازمست که کمی به عمق حرکت کنیم. آیا واقعاً عنوان بیماری، نوعی تعارف نیست تا معتادان را از زیر تیغ قانون رها کرده، اعتیاد را عادی جلوه دهیم؟ یا نه، واقعاً بیماری است و تغییراتی در مغز اتفاق میافتد؟ و آنچه در رفتار آنها بروز و ظهور دارد مانند دروغگویی و دیگر خلافها نیز جزو بیماری آنهاست؟ بنابراین موضوع با وجود تکراری بودن، هنوز درست جا نیافتاده! مثلاً برای یک قاضی دلسوز دادگاه در هنگام برخورد با مشکلات خانواده و تنگناهای همسر و فرزندان فرد معتاد، پذیرش بیماری و تخفیف مجازات یا تبرئه معتاد واقعاً سخت است. هنوز هم هستند کسانی که معتادان را افرادی شر و انگل جامعه تلقی میکنند.
- آقای دکتر در مطالبی که ارائه کردید بیماری بودن اعتیاد مورد تأکید بود. خوب بیشتر تلقی ذهنی مردم از بیماری ناظر بر مسائل پزشکی و جسمی است. به عنوان مثال سرماخوردگی و عفونتهای ریه علائم مشخصی دارند اما بیماری اعتیاد از چه جنسی است و مشخصات آن کدامند؟
- با تشکر از سؤال به جای شما بهتر است از این پس بیماری اعتیاد را در یک قالب کلیتر به نام رفتارهای اعتیادی بگنجانیم. رفتارهای اعتیادی از جنس بیماریهای روانپزشکی هستند. افسردگی و اختلالات اضطرابی همچون وسواس و بسیاری موارد دیگر که خیلی از آنها را بارها در نزدیکان خود دیدهایم از همین قسم هستند. متاسفانه هنوز مردم این دسته از بیماریها را به عنوان ناراحتیهای جسمی یا بهتر بگویم اختلالات مغزی قبول ندارند. درست مانند بیماری صرع که قبلاً به جنزدگی ربط داده میشد. هنر روانپزشک آن است که با پرس و جو در افکار، احساسات و رفتارهای بیمار و رجوع به علم و تجربه خود، به تشخیص بیماری میرسد. در برخورد با متخصصان روان ممکن است بیمار به این اشتباه بیفتد که رفتار من چه ربطی به مشکل در مغز دارد یا مگر میشود چنین مشکلاتی را با دارو درمان کرد؟ عجیبتر اینکه همین بیماران که به وجود ضایعه در مغز اعتقادی ندارند و در مقابل تجویز دارو مقاومت میکنند، همکاری خوبی با انواع دیگر درمان که عموماً غیر دارویی و روانشناختی هستند نیز نمینمایند. شاید اسیر این باور فرهنگی هستند که مداوا یعنی دارو و هر کاری بجز دارو درمانی بیفایده است. اما در همینجا چند نکته لازم به تذکر است؛ اولاً قبول بیماری روانی برای هر فردی سخت است و اصولاً رسیدن به بینش نسبت به بیماری امری ساده نیست. دوم اینکه اینگونه بیماریها با تغییر در تعادل شیمیایی و فعالیت قسمتهایی از مغز همراهند. سوماً داروها این بهم ریختگی شیمیایی را تا حدودی اصلاح میکنند و لذا علایم بیماری که معمولا در رفتار فرد ظهور میکنند با دارو درمانی بهتر میشوند. به عنوان مثال، خواب زیاد فرد افسرده با دارو بعد از مدتی کمتر میشود. چهارم اینکه به اندازه دارو و حتی گاهی بیش از آن، روشهای غیر دارویی مانند رواندرمانی یا گروه درمانی برای بازگشت تعادل مغزی موثرند. مثلاً فردی افسرده که با وجود دارو درمانی هنوز افکار منفی دارد، با چند جلسه رواندرمانی و انجام تکالیف خاص، مثبتتر فکر خواهد کرد. خلاصه اینکه درمان مشکلات روانپزشکی از جمله رفتارهای اعتیادی هم دارویی و هم غیر دارویی است. اما رفتارهای اعتیادی که از جنس اختلالات روانپزشکی میباشند به چه نوع الگوهای رفتاری گفته میشوند؟ در مشاورهها معمولا ً با این مشکل روبرو هستیم که مراجعان، اعتیاد را به این صورت خلاصه میکنند: «من الآن یک ماده را مصرف میکنم، اگر این ماده را مصرف نکنم، دیگر معتاد نخواهم بود!»
این رفتارهای اعتیادی كه گفتيد فراتر از امر اعتياد است چه ویژگیهایی دارند؟
اینگونه رفتارها چند مشخصه اصلی دارند. آنها در درجه اول پیشرونده و تدریجی هستند. یعنی اینکه نه تنها در مقدار مصرف فرد افزایش صورت میگیرد یا بر تعداد دفعات رفتار افزوده میشود، بلکه تمامی چیزهای مرتبط با آن کار بیشتر و بیشتر میشوند. زمان و فکری که صرف این کار میشود نیز افزایش مییابد. دوستانی که در این باره با او همراهی میکنند نیز هر روز بر تعدادشان افزوده میشود. مکانها و جاسازهای مربوط به عمل نیز فزونی مییابند. مثلاً فردی که معتاد به اینترنت شده ممکن است چندین کارت اشتراک شبکه همواره بصورت ذخیره داشته باشد. مسئله دیگر اينكه فراگیرنده و نفوذکننده هستند. یعنی اینکه زندگی و جوانب متعدد و مختلف آن را به مرور دستخوش تغییر مینمایند. مثلاً فرد در ابتدا فقط از تفریح خود و خانواده میزند اما بعدها مجبور میشود از کیفیت کار خود نیز به صورتهای مختلف بکاهد. یعنی رفتار اعتیادی هم در عمق زندگی و هم در سطح گسترش مییابد تا اینکه ...
- کم کم تمامی زندگی فرد را پر میکند.
دقیقاً. خصلت دوم این رفتارها پایدار بودن آنهاست. یعنی ممکن نیست که رفتار اجباری بعد از شکل گرفتن برای یک دوره باشد و بعد از آن نباشد. البته ممکن است این رفتار تبدیل به یک رفتار اعتیادی دیگر شود. مثلاً فرد الکلی روی به قمار بازی یا تریاک آورد. یا پس از قطع مصرف به طور افراطی روی به کار کردن آورد. یا وابستگی بیش از حد به مسائل جنسی و... تبدیلها اتفاق میافتد اما ماهیت رفتار اعتیادی ثابت است.
اما مشخصه سوم این است که رفتار اعتیادی، عوارض دردناک در پی دارد. پیامدهای دردناک یعنی اینکه در عرصههای مختلف زندگی نتایجی به دست میآید که برای او و دیگران ناراحتکننده میباشند. تعارضات خانوادگی، از دست دادن شغل، خلاف برای تهیه مواد، دزدی، عوارض جسمی متعدد مانند کوچک شدن مغز در مصرفکنندگان شیشه (ناشی از تخریب بافتی مغز) و یا ابتلا به بیمارهایی مانند ایدز و هپاتیت و ... .
- اما سؤالی که در اینجا پیش میآید این است که اصولاً این عوارض دردناک برای هر عقل سلیمی مشخص است. چرا خیلی زودتر فرد این کنترل را اِعمال نمیکند؟
به نکته فوقالعاده خوبی اشاره کردید. به دو دلیل؛ اول اینکه فرد در ابتدای مسیر با توجه به فواید و آثار خوب عمل اصلاً قبول ندارد که روزی ممکن است دچار دردسر شود و بعداً یکی از مشکلات مغزی اعتیاد که بروز میکند، از بین رفتن توانایی مغز در درک ارتباط بین عمل و نتیجه عمل است. نمونه بارز آن دستگیریها، جریمهها و تنبیهات فراوانی است که انجام میشود اما فرد خیلی زود بر سر عمل خود باز میگردد و نمیفهمد که آن عقوبت به خاطر همین کار است. علت بعد نیز مربوط به این خصوصیت بارز رفتار اعتيادی یعنی نداشتن کنترل فرد بر روی آن رفتار است. همین موضوع، منشأ بسیاری از درگیریهای ذهنی فرد با خودش و یا تعارضاتش با دیگران میشود. فقدان کنترل بر رفتار، کمکم بیمار را به فکر فرو میبرد و او را از ادامه رفتار، نگران میکند. مثال می زنم، فردی که متوجه شده مصرفش از یک بار در روز به دو تا سه مرتبه افزایش یافته یا از یک ساعت یا یک گرم به چند ساعت یا چند گرم رسیده و نمیتواند زمان یا مقدارش را کنترل کند، در ابتدای راه اعتیاد، هزاران طرح و برنامه ذهنی یا عملی تدارک میبیند تا شاید مهار مصرفش را در دست گیرد. فقدان کنترل فرد را عاجز و خانواده را مستأصل میکند. فقدان کنترل بیمار و خانواده او را به سمت درمان میآورد. این همان نکته کلیدی است که کلید آن در دست درمانگران آشنا با اعتیاد است.
- پس به خاطر همین نداشتن کنترل فرد بر روی رفتار است که در بیشتر موارد، قوانین درمانی سفت و سخت هستند یا دولت داروهای مخدر مانند متادون را آزاد نمیکند و آنها را در قالب برنامهای درمانی مانند درمان نگهدارنده به صورت منظم و تحت مدیریت عرضه مینماید؟
آفرین. پاشنه آشیل درمانهای رایج، کم توجهی یا کوتاهی درمانگران به هر دلیل نسبت به همین نقطه ضعف اصلی بیمار است. بیمار به هر طریق سعی میکند به جای بدست آوردن کنترل مجدد بر خود، کنترل درمان را در دست بگیرد. داروی متادون اگر در شرایط اعتیادی یعنی هنگام نداشتن کنترل، مصرف شود هزاران مشکل ایجاد خواهد کرد و ممکن است فرد به متادون اعتیاد پیدا کند. پس دارو باید در مکانهای خاص، آن هم به اندازهای که متناسب فرد است تجویز شود.
ما در درمانهای علمی به مهمترین عنصری که توجه میکنیم بازگرداندن فعالیت و کارکرد فرد است نه فقط قطع مصرف و پاکی.
مسير اعتياد
- آقای دکتر در چند جای صحبت خود به مسیر اعتیاد آدرس دادید. علاوه بر این، نگاه شما به موضوع اصولاً حالت طیفی و سیری است و فکر میکنم این منطق را قبول دارید که برای قضاوت در مورد هر معتاد، باید در ابتدا بفهمیم که او در کجای این مسیر قرار دارد و انگار همگی یک مسیر را طی میکنند اما به صورتها و سرعتهای مختلف. به راستی این جاده کجاست و چه ویژگیهایی دارد؟
«مسیر اعتیاد» یک جاده فرعی دو طرفه است که از جاده اصلی زندگی خارج میشود. در ابتدای این مسیر ناشناخته منزلگاههایی زیبا، فرحبخش، مسحورکننده و چشمنواز قرار دارد. برق کشف این مسیر، هوش از سر یابنده میبرد. خود را تنها کاشف گمنام این مسیر مییابد. چشمهایش از دیدن و گوشهایش از شنیدن فریاد آنهایی که این راه را تا انتها رفتهاند، ناتوان است. آنها فریاد میزنند که جلوتر نروید ناکجا آباد است! گم میشوید! اما کو گوش شنوا!
- خیلی شاعرانه شد.
واضحتر میگویم. شکلگیری رفتار اعتیادی، سیری تدریجی دارد. این اتفاق و حوادث بعدی در زندگی افراد مختلف، منحصر به فرد است، یعنی هرکس به دلیلی، از یک جایی روی به یک رفتار و یا یک ماده میآورد. یا به عبارتی موتور اعتیادش روشن میشود. اما بسته به شرایط با سرعت خاص خودش در یک مسیری که برای همه ثابت است وارد میشود. پس سرعت طی کردن این مسیر ثابت، بسته به شرایط آن اتومبیل، راننده و حتی بقیه سرنشینان متغیر خواهد بود. فرد معتاد همان راننده است. موتور ماشین همان رفتار اعتیادی سرنشینان و دیگر امکاناتی که در اتومبیل هست، شاید نزدیکان و شرایط زندگی راننده هستند.
- شما میخواهید بگویید که فرد در ابتدای مسیر خود نیز متوجه نیست در چه مسیری پای گذاشته؟
بله. البته در شروع از این هم مخفیتر. آنها در ابتدا فکر میکنند که در مسیری بیمانند پای گذاشتهاند و از این تجربه لذت میبردند.
- بگذارید جور دیگری سؤالم را تکرار کنم. یک فرد معتاد از آن روزی که وارد این مسیر میشود، تا روزی که با دستاندازهای مسیر روبرو میشود تا جایی که نمیتواند جلوتر برود و تصمیم به برگشتن میگیرد چه شرایطی را تجربه میکند و کی کارش به درمان میکشد؟
همانطور که گفتم مسیر اعتیاد دو طرفه است. در لاین رفت از بهبودی دور میشود و در لاین برگشت به سمت جاده بهبودی برمیگردد. در جای جای این مسیر استراحتگاه، دور برگردان، کیوسک پلیس، افرادی برای کمک، راهزن، مرکز درمانی مشاوره و ... هستند. ما به عنوان درمانگران اعتیاد، در هر دو سوی جاده شعبه داریم. یک فرد ممکن است بارها در استراحتگاههای مسیر از سرعت رفتن به جلو بکاهد و قدری خستگی در کند اما متأسفانه باز هم به جلو برود و ممکن است بارها و بارها در مسیر بازگشتن قرار گیرد و دوباره از یک دوربرگردان در مسیر اعتیاد به جلو برود. در این مسیر بیشتر مسافران را سرگردان میبینی. نکته دیگری که باید از همین ابتدا تأکید کنم برای مسافرین لاین برگشت است. آنها گاهی فکر میکنند که دیگر معتاد نیستند. اما در اشتباهند زیرا تا وقتی به جاده بهبودی نرسیدهاند هنوز در جاده اعتیادند و معتاد. حتی در جاده بهبودی هم دوربرگردان هست.
خلاء، آغاز اعتياد است
- برای من نقطه شروع هنوز مبهم است.
نقطه شروع یعنی نقطه ابهام یعنی خلاء.
- خلاء؟
بله، همه ما از نظر روانشناختی خلاءهایی داریم. در تلاش برای ارضای روانی خود یا به دنبال پر کردن گودالهای حقارت و خودکمبینی هستیم یا به دنبال پیدا کردن بلندیهای باشکوه برای اثبات خود بزرگبینیها. البته چیزهای دیگری هم میتوان گفت. مثل اینکه ما با خودمان در جنگ هستیم پس با دیگران و زندگی در جنگیم. تعارض داریم با گذشته زندگیمان، با کودکی، با رفتارهای پدر. تعارض داریم با مسائل جنسی، با شغل، با همسر و ... . تمام اینها با مواد ناگهان تسکین مییابد. این همان نکتهای است که بین فرد مصرفکننده و دیگران جدایی میاندازد. حتی ممکن است معتادان، افراد عادی را کمتر ببینند. دیگران میگویند این کار را نکن. معتاد میگوید یعنی چه؟ اینکه بد نیست! انگار نمیفهمند. در این فاز، رفتارهای معتاد و جوابها یا بهتر بگویم انکارهای او به حساب دروغگویی گذاشته میشود. او دروغگو نیست. او از ما جداست.
- کمکم این به خودمشغولیها کار دستش میدهد.
بله؛ کامیابیهاي رواني روز به روز کم اثرتر شده و فرد را خستهتر میکند. خستگی بیشتر به استفاده بیشتر میانجامد تا جایی که فرد کنترل خود را از دست میدهد. آن عمل اجباری میشود. از این پس صلح و آرامش جای خود را به جنگی جدید میدهد. جنگ این عمل با زندگی، و تخریبها آغاز میشوند. در این نبرد خیلی چیزها نابود و بسیاری از افراد و در نهایت خود فرد قربانی میشوند. شاید در اینجا هم فرد از فرط خستگی نفهمد که تمام این بگو مگوها، طرد شدنها، تحقیرها، اخراج و بیکاریها، زندان رفتنها و ... به خاطر جنگی است که مونس قدیمی با زندگی به پا کرده است. از اینجا به بعد در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی زیاد به نمایش گذاشته شده. اینکه بیغیرت شده، کار به طلاق کشیده، اخراج شده، طرد شده، خسته شده و....
- حتماً همین جاهاست که انواع روشهای ترک، تجربه میشوند؟
و حتی قبل از این با قانونهایی که برای خود میگذارند. اینکه آنجا نروم، از فلانی نخرم، نمونهای از آن مقررات شکست خورده ذهنی هستند. قولهایی که به دیگران میدهد نیز از همین تلاشها ناشی میشوند. چون در کنترل خود عاجز شده به قولش عمل نمیکند. دیگران او را بدقول، بیاراده، ضعیفالنفس میخوانند. در حالی که مشکل در مغز است. مسیر اجبار یعنی صدور دستورات به صورت غیرارادی توسط مغز. روشن است فرد در این حالت واقعاً ناتوان است تا کمکم با انگیزههای جدید روبرو شود و به تلاشهای مؤثر دست بزند. ما به عنوان درمانگران اعتیاد میتوانیم رسیدن به مرحله انگیزه درمانی را تسهیل کنیم.
- از مجموعه بحث مسیر اعتیاد اینگونه به نظر میرسد که رفتار اعتیادی به صورت مخفی و خزنده وارد زندگی فرد میشود اما اینکه چگونه ادامه یابد به عوامل و شرایط دیگری نیز بستگی دارد. هر کدام از ما ممکن است به راحتی معتاد شویم. آگاهی ما از این سیر تدریجی میتواند زمینه برخورد صحیح با موضوع را فراهم کند و دیدی منطقی به جامعه بدهد. آیا صرف داشتن آگاهی برای پیشگیری کافی است و اگر صلاح میدانید بحث اعتیاد را جمع بندی کنید تا به مقوله درمان و انواع آن بپردازیم. البته باید قبل از آن گریزی به پیشگیری هم بزنیم.
من در جمع بندی مسیر اعتیاد از مثال بیماران استفاده میکنم. معتادان را به سه دسته تقسیم میکنند. اول گروه معتادان کال، دوم رسیده و سوم گندیده. دسته کال کسانی هستند که هنوز لذت میبرند و یا شاید با مشکلات مسیر روبرو نشدهاند. طبیعی است که قبول نداشته باشند که مشکل دارند. دسته رسیده کسانی هستند که با مشکلات اعتیاد در حال نبرد هستند و تا حدودی به مسئله خود پی بردهاند. اما دسته سوم ضربههای سهمگین اعتیاد را خوردهاند، چه به لحاظ اجتماعی و چه جسمی. مثلاً ممکن است در اثر تزریق غیر بهداشتی بیماری هپاتیت ویروسی گرفته باشند و یا در اثر خلافهای متعدد محکومیتهای سنگین گرفتهاند. در خانواده جایگاهی ندارند و حتی کارتن خوابند. تصور عمومی به دلایل مختلف ناظر بر این دسته معتادان است. پس اعتیاد را با همین تلخی و گزندگی معنی میکنند. معتادان کال و حتی رسیده با همین طرز نگاه و برخورد اجتماعی از درمان دور میشوند که مبادا انگ نخوردند. تأکید من بر مسیر اعتیاد برای همین است تا مقداری این نگاه تعدیل شود، لازم است نه مطلق و نه نقطهای بلکه نسبی و خطی به موضوع بنگریم و اعتیاد و ابعادش را واقعیتر حس کنیم. علاوه بر این هر کس میتواند به گونه مختلفی معتاد شود. در این حالت نمیتوان نسخه های عام پیچید. برای درمان هر فرد ظرایف زندگی او باید بررسی شوند. تصمیمگیری درمانی خیلی سخت است. چون ابعاد شخصیتی روانپزشکی روانشناختی شغلی اجتماعی فرهنگی و .. دارد.
با پی بردن به جنبههای متعدد اعتیاد دیگر نمیتوان به راحتی یک معتاد را محکوم کرد. آنها محصولات جامعه ما هستند. اگر محصولات بدی هستند باید کمک کنیم تا جامعه اصلاح شود.