آنروی بلیط

ارسال در در شهر

zare-bin1مطلبی که می خوانید در زمانی که هنوز اتوبوسهای واحد اصفهان اصطلاحاً کارتی نشده بود و براي خميني شهر هم تصميمي در اين باره اتخاذ نشده بود نگارش یافته ولی برای چاپ تاکنون در اختیار نشریه قرار نگرفته بود،

در این نوشته سعی شده است بر روی موضوع نوشته های پشت بلیط ها ذره بین گذاشته شود تا از این طریق برخی رویه ها و خصلت ها درشت گردد تا مورد توجه قرار گیرد و البته ان شاء ا... بر طرف شود. البته از آنجا که واحدهای شهرمان نیز در حال کارتی شدن هستند و به زودی دیگر بلیط واحدی نخواهیم داشت و آن ها را باید در موزه شهرمان جستجو کنیم و اگر فرزندانم سراغ آنها را گرفتند باید توک پایی به موزه مردم شناسی شهر برویم، پس بد نیست مطلب مذکور را بخوانیم.

 

روی صندلی اتوبوس واحد نشسته بودم و گوشه بلیطی را که می دانستم چیزی به عمرش نمانده مکرر تا می زدم و باز می کردم، این کار برایم شرطی شده بود یعنی هر وقت می خواستم در اتوبوس فکر کنم بی اراده گوشه بلیط را تا می زدم و بر عکس، اما با اسکناس چنین نمی کردم و حتی آن را صاف و در کیفم قرار می دادم چون سرمایه ملی است.

در این وضعیت مرد مسنی که بغل دستم نشسته بود با تکان دادن دستم مرا متوجه خود کرد و پشت بلیط را به من نشان داد، فهمیدم منظورش این است که نوشته پشت بلیط را بخوان، مطلب را خواندم. چیزی بود که کمتر به آن عمل می شد، در واقع شعار بود تا عمل، لبخندی زدم و باز در افکار خودم فرو رفتم، اما چند لحظه بعد رویم را به طرف آن مرد کردم و گفتم شعار است، نه؟ دریغ از یک گام عملی، درست است؟

مرد خندید و گفت: خوب گرفتی، منظورم همین است، دبیری بازنشسته هستم و 37 سال به تعلیم و یحتمل تربیت فرزندان این مرز و بوم مشغول بوده ام، تجارب این همه سال کار به من می گوید از حرف تا عمل فاصله بسیار است، لذا گفته اند: «دوصد گفته چون نیم کردار نیست»، هیچ چیز مانند عمل جواب نمی دهد. شعار به تنهایی کارساز نیست، برای ترسیم دورنماها و نشان دادن اهداف خوبست، اما اگر دائم شعار داده شود و به آن عمل نشود سود که هیچ ضرر هم دارد، شعارزدگی آفت بزرگی است، در این 37 سال کار در شهرها و مدارس مختلف هر وقت در دانش آموزی تأثیر گذاشته ام وقتی بوده که خودم به آن اخلاق و رویه مشهور بوده ام که گاه حتی بدون کلمه ای حرف زدن دانش آموز مرا الگو قرار داده است، مربیان و معلمان و مسؤولین به این موضوع حتماً باید توجه کنند تا موفق باشند، این عصاره تجربه 37 ساله من است. ایستگاه مهلت نداد و آن مرد محترم پیاده شد، اما مرا در فکر فرو برد، دست روی مطلب جالبی گذاشته بود، یک خصلت ناجور بسیاری از افراد را برایم ذره بینی کرده بود، مطالب مختلفی در ذهنم شروع به رژه رفتن کردند، راستی کاربرد شعار چقدر است؟ آیا شعار دادن برای کاری که نمی توانیم انجام بدهیم صحیح است؟ آیا اطرافیان ما در این صورت از ما سلب اعتماد نخواهند کرد؟ این رویه ظاهراً در بسیاری وجود دارد اما در برخی افراد با موقعیت ها و پست ها مانند مدیر و مربی و معلم اخلاق و روحانی وجودش قطعاً صدمات زیادی به جامعه وارد خواهد کرد.

با خود گفتم حال که متوجه شدم بلیطها دو رو دارند، دیگر حتماً آن روی آنها را خواهم خواند، حتی اگر شعار باشند، استفاده تکراری و نابجا از برخی مطالب حق و درست هم البته می تواند نتیجه عکس بدهد، ولی به هر حال آن روی بلیط ها می تواند انسان را به فکر فرو ببرد که ساعتی تفکر صواب هفتاد سال عبادت را دارد.

اما اکنون که بلیطهای دو رو به موزه ها می روند و به تاریخ می پیوندند و ظاهراً کارتهای دیجیتالی حداقل تا این لحظه یک رو بیشتر ندارند، سؤال این است که آیا برخی خصلتها و رویه ها همراه آنها به موزه می روند یا نه، این گونه ضد ارزشها هم مثل بعضی موجودات مصداق ضرب المثل اگر از درب بیرونشان کنی از پنجره داخل می شوند هستند، پس اگر احتمال چنین خطری برای خود می بینیم مواظب پنجره های نفوذی خویش باشیم.