مشک آن است که ...

ارسال در در شهر

forsatخوب یادم مانده است. کلاس چهارم ابتدایی بودیم که سعدی شیراز سر از کتاب فارسی مان درآورد تا به ما بیاموزد که:" مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید "

حالا مشکِ فرصت می بوید یا نمی بوید؟ یا اصلاً فرصت مشک هست که بخواهد ببوید یا نیست؟ قضاوتش با شما. عطار فرصت اصلاً قرار نیست از قول خودش چیزی بنویسد. هر چه را که در این مقال گنجانده اظهارنظرهای خوانندگان بوده است برای دوهفته نامه فرصت که از خرداد ماه سال 1388 به طور رسمی کارش را شروع کرد و چندی است وارد سومین سالگرد تولد خودش شده است.

حالا به مناسبت 17 مرداد – روز خبرنگار – كند و كاوي مي كنيم در نظرات مردم و مخاطبان فرصت پيرامون اين جريده محليه!

تكراري و يكنواخت

دفتر پیام های تلفنی را که ورق می زدم چشمم افتاد به پیامی از جانب خانمی به اسم صادقی: فرصت گاهی وقت ها تکراری و یکنواخت می شود. البته این فقط حرف من نیست. افراد دیگری را هم می شناسم که معتقدند بعضی شماره های فرصت به دل نمی نشیند مثلاً خودِ من مطالبی مثل مصاحبه با فیلسوف گفتگو" ابراهیم دینانی" را خیلی پسندیدم.

خانم احمدی هم که هر وقت فرصت دستش برسد  و وقت داشته باشد آن را خوب و دقیق می خواند، دست می گذارد روی مطلب از سده تا سیدنی که مصاحبه ای بود با پروفسور" سید ریحان میردامادی" و می گوید: این قبیل مطالب که به معرفی نخبه ها و مشاهیر شهر می پردازد خیلی ارزشمند است.

نگاه كاريكاتوري به مسائل شهر

یکی از جوانان شهرمان اول از همه پیکان انتقاد خود را به سمت سیر انتشار نشریه می گیرد که این مدت زمان طولانی خبرها را کهنه می کند. او تیتر " برخورد سخت در دستور کار نیست " را خیلی پسندیده است اما از آنجا که بزرگترین وظیفه یک خبرنگار را بی طرفی در قضاوت می داند می گوید: چرا گاهی به تعریف و تمجید از شهرداری می پردازید؟

و این در حالی است که یکی دیگر از خوانندگان فرصت به نام ابطحی فرصت را غیر وابسته به شهرداری می داند و از انتقادات فرصت بر عملکرد شهرداری ابراز خشنودی می کند.

شاید به خاطر همین تناقض ها باشد که یک باولگانی می گوید: " چزو هوشکی نو به داد این فرصت برسو " عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی "

ابطحی همچنین با اشاره به نگاه متعصبانه و تاکید ستون" سده در هزار توی تاریخ" در مورد خمینی شهری بودن" سلمان " می گوید: فرصت به بعضی مسایل شهر نگاه کاریکاتوری دارد. این خواننده به فرصت هشدار می دهد که اگر زیاد تعصب به خرج بدهد، در جا خواهد زد. نا گفته نماند که آقای ابطحی از ستون معرفی شهدا و ویژه نامه های شخصیت های خمینی شهری تعریف می کند و گزارشات کارشناسانه فرصت را نیز تحویل می گیرد.

پرگويي

اما این سلمان خمینی شهری انگار سر و صدای خیلی ها را در آورده است، یکی دیگر از همشهریان هم در اعتراض به این مطلب می گوید: اسلام آمد تا این مرزهای خیالی را بردارد. اگر غیر از این بود که  پیامبر، سلمان ایرانی را سلمان محمدی نمی خواند. از نظر او فرصت گاهی یک سیاست کلی را دنبال نمی کند و کارش فقط اطلاع رسانی می شود، این خواننده عزیز یکی دیگر از معایب بعضی مطالب فرصت را پرگویی می داند ومی گوید: جامعه ما از پرگویی رنج می برد و باید سعی مان بر این باشد که اگر نمی توانیم به ایجاز سخن بگوییم حداقل تناسب را رعایت کنیم. او در ادامه می گوید: با وجودی که زیاد با مطبوعات سر و کار دارم اما فرصت همیشه برای من راهگشا بوده است، وجود این نشریه برای شهر ما خیلی لازم است و یکی از معیارهای موفقیت این نشریه افزایش شمارگان آن می باشد.

رسول مختاری هم اگرچه مطالب فرهنگی را به جهت پوشش ندادن اخبار فرهنگی شهر و معرفی نکردن چهره های فرهنگی و شخصیت های کشوری شهرستان ضعیف می داند اما در پایان فرصت را فرصت مناسبی برای هنرمندان اعلام می کند.

در مطالب ديني ضعيف است

خانم عباسیان هم از آن هاست که فرصت را زیر و رو می کند، او فرصت را مثل حلقه گمشده ای برای شهر می بیند که به تازگی پیدا شده است و به خنده می گوید: فرصت مرا پیر کرد، از وقتی فرصت را می خوانم موهایم سفید شده است.آقای جعفری پور هم نشریه را از لحاظ انعکاس مطالب دینی مثل بررسی آیات و روایات و پرسش و پاسخ احکام و مشاوره به خوانندگان ضعیف می شمرد و پیشنهاد می کند فرهنگ شهروندی را در قالب طنز در نشریه بگنجانیم. او همچنین توصیه می کند زبان انتقادمان را تیز کنیم حتی اگر برای شهرداری باشد.

مشكلات مردم برايتان مهم نيست

یکی از همشهریان مبتلا به مسکن مهر هم می گوید: شما خبرنگار هستید که راحت نشسته اید و حقوق می گیرید؟ چرا اصلا برایتان مهم نیست که چه دارد بر سر ما می آید؟ و در مقابل یکی دیگر از مبتلا به های مسکن مهر می گوید: دست شما درد نکند که شما گوش شنوایی دارید و حداقل ما می توانیم مشکلاتمان را با شما در میان بگذاریم.

یک خانم هم اعتراض داشته است به اینکه چرا در نشریه فرصت اصلا اسمی از امام مهدی (عج) به میان نمی آید و پیشنهاد کرده است که اقلا یک ستون اختصاص بدهیم به دل نوشته های مردم برای انتظار.

پيام هاي سطح پائين

غلط های تایپی هم حرص خیلی ها را درآورده است، یک نفر هم می گفت: این چه پیام های تلفنی است که می گذارید؟ چرا اینقدر سطحش پایین است؟ و به ما توصیه کرد که به مشکل بد حجابی در شهر بپردازیم.

تقصير فرصت بود

انعکاس اخبار و گزارشات حادثه باغ هم با عکس العمل های متفاوت وگاه متناقضی از جانب خوانندگان مواجه شد: بعضی ها همه تقصیرها را به گردن فرصت و فرصت آنلاین انداختند که چرا اینقدر این حادثه را بزرگ جلوه داد؟ بعضی هم متهممان کردند به محافظه کاری و گفتند چرا در انتشار نام و عکس مجرمان تعلل می کنیم و اگر قرار باشد اینقدر سانسور بشویم همان بهتر که اصلاً نباشیم. اما یک خانم حوزوی فرصت را با جسارت و شجاعت معرفی می کند و می گوید: این نشریه انتقاداتش را نسبت به ارگان ها به دور از ملاحظات سیاسی مطرح می کند. یک نفرهم به خاطر جهانی شدنمان در جریان این حادثه بهمان تبریک گفت و گفت: جهانی شدن شما به قیمت از بین رفتن حیثیت شهر بود.

داراي جهت گيري سياسي

بعضی ها هم در آستانه نزدیکی به انتخابات مجلس شورای اسلامی، معتقدند شما نشریه فرصت نیستید و بهتر است اسم خودتان را بگذارید نشریه تبلیغی فلان کاندیدا. خانم مجیدی هم به بی رنگی ما اعتراض دارد و می گوید: در نشریه تنوع رنگ ایجاد کنید و به خوانندگان اطلاعات علمی بدهید. عبدالرضا کیانی از شاعران شهرستان، شهر را سخت نیازمند این رسانه می شمرد و بهترین مطالب فرصت را معرفی چهره های شهر و ارائه عملکرد مسوولین دلسوز می داند. یکی دیگر از شاعران شهر هم ستون رواق را خیلی می پسندد چراکه تا کنون هیچ نشریه محلی یا سراسری را ندیده است که اینقدر به ادبیات و شعر و شاعر بها بدهد. این خواننده موشکاف و دقیق همیشه بخش بازتاب ها و تلفن ها مردمی را برای این می خواند که ببیند همشهریانش با چه مشکلاتی مواجهند.

فرصت ديگه چيه؟

خانمی هم هست که با وجود ی که خمینی شهری نیست اما فرصت را خیلی دوست دارد و همیشه اول می رود سراغ ستون " مسوولان نخوانند " و البته این خانم یک حرف بامزه هم چاشنی حرف هایش می کند و می گوید: ما فرصت را خیلی دوست داریم و شوهرم هر روز این روزنامه را می خرد!

اما همشهریانی هم هستند که تا کنون حتی نامی هم از فرصت نشنیده اند، مثل این دو تا دانشجوی 26 ساله که یکی شان از اینکه شهر اینقدر پیشرفت کرده که صاحب رسانه شده است ابراز خوشحالی می کند اما آن را نه دیده است و نه نامی از آن شنیده و همکلاسی اش هم فرصت را فقط یکبار روی میز دندانپزشکی مشاهده کرده است.

ما از نگاه ما

يك قرار هم در تحريريه فرصت بين خودمان گذاشتيم كه هر كدام از ما عيوب فرصت را كه به ذهن مان مي رسد بنويسيم تا چاپ شود. دليل اين امر هم اين بود كه يكي از اعضاي تحريريه گفت بعضي مخاطبان مي گويند ما زيادي از خودمان تعريف مي كنيم! و اين خوب نيست. لذا اين قرار را بين خودمان گذاشتيم. راست هم مي گويد. از يك نظر اين كه آدم جوگير شود و از خود متشكر باشد خيلي بد است. معصوم فرمود: بهترين برادر من آنست كه عيوب مرا به من هديه كند.

البته سرمان شلوغ بود و مجال اين كار نشد كه خودمان عيوب فرصت را ليست كنيم. انشاءا... در شماره هاي بعدي. اما اگر بخواهيم عيوب ديگر فرصت را از ديدگاه مخاطبان و بخصوص سياسي ترها رديف كنيم اين موارد مي شود، البته درباره اين قضاوت ها قضاوت نمي كنيم:

سياه نمايي، بزرگنمايي، جانبداري، سانسور، بي انصافي..........

شما هم نظر بدهيد: بزرگ ترين عيب فرصت چيست؟