او یک فرشته بود
آغوش مهربانت بوی خوب مادر داشت. فرشته ای گشاده بال را می مانستی که انگار آمده است هر چه آدم بی پناه و رنج کشیده را در میان دو بالِ خود جا بدهد و حالا که آن فرشته پر کشیده و بالا رفته همه آن آدم ها دوباره بی پناه شده اند.
بانوی مهربان!همه آن آدم ها این روزها در جستجوی آغوش گرمت سرگردانند.ای کاش دوباره به میان ما بازمی گشتی و بال های مهربانت را باز می کردی و ما را تنگ در آغوشت می فشردی.
اولین ملاقاتم با تو را خوب به یاد دارم. اولین روزهای خبرنگاری ام بود و تو در صدر جدول سوژه هایی که باید کار می کردم وآخرین دیدارم با تو شهریورماه بود ونمایشگاه تعاونی های برتر شهرستان در پایانه مهربین. آن روز تکیدگی قامتت خیلی به چشم می آمد. بار این همه زن بی سرپرست پشتت را خم کرده بود.
***
انتخابات اولین دوره شورای شهر بود که با نامش آشنا شدیم. آن روزها دانش آموز بودیم و هنوز به سن رای دادن نرسیده بودیم اما نامش را مکرر در محافل انتخاباتی می شنیدیم و بر صفحه تبلیغات کاغذی می خواندیم: خانم حسنی (حسینی)
دیری نگذشت که این نام در صدر جدول انتخابات قرار گرفت و بیشترین آرای خمینی شهری ها را به خودش اختصاص داد. یادم هست که چقدر توی دلمان به وجود چنین بانوی مقتدر و مدبری که پس از چند سال فعالیت در عرصه علمی حالا پا به عرصه سیاسی گذاشته بود، افتخار می کردیم و این افتخار زمانی دوچندان شد که این بانو عرصه اجتماعی را نیز درنوردید و با تاسیس شرکت تعاونی "خدیجه کبری" پای بانوان را به عرصه تولید و اقتصاد بیش از پیش باز کرد. اما فعالیت های اجتماعی او به همین جا ختم نشد؛ریاست کمیسیون امور بانوان فرمانداری و مشاور فرماندار در امور بانوان و از همه مهم تر خدمت چندین ساله در شوراهای حل اختلاف از دیگر برگ های زرینی بود که در پرونده این زن پاک سرشت به ثبت رسید و چند سال بعد خیریه کارآفرین "نرجس خاتون" از دل کوله بار تجربه ها و اندوخته های علمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی او بیرون آمد و خیلی زود به پناهگاهی امن برای زنانی تبدیل شد که روزگار آنها را بی سرپرست یا بدسرپرست خواسته بود.