جستجوی طنز در آثار شاعران خمینی شهر

ارسال در در شهر

درآمد: شعر و شاعری در دیار «سروش» و «باغبان» و «خاسته» گرچه درگذر ایام دچار افت و خیزهای متعددی شده اما رونق نسبی خود را از دست نداده است و در این میان اشعار طنز در آثار شاعران شهر جایگاه خود را دارد. سلسله یادداشت های این ستون ردپای طنز را در اشعار شاعران شهر جستجو می کند.
مردی با کلاه پوستی، موی بلند افشانده در پشت سر و ریش های کوتاه شده، پالتویی بلند و عصایی زیبا و خاتم کاری شده در دست با صدایی غرّا و بیانی دلنشین همه را مجذوب و محسور اشعار طلایی خود می کرد.
حاج احمد غفورزاده متخلص به « استاد طلایی» از 14 سالگی سرودن شعر را شروع کرد و در سال 1328 به انجمن های ادبی اصفهان راه یافت و مدتی از محضر صغیر اصفهانی به کسب فیض پرداخت. استاد چندی در کارخانه ها و مدتی هم در شهرداری فعالیت می کرد. این سال ها مصادف با مبارزات مردم برای ملی شدن صنعت نفت بود، وی نیز با سرودن اشعار ملی میهنی و کارگری با نهضت ملی شدن نفت همراه شد.
تا که من جانباز خاک کشورم / شاعر ممتاز خاک کشورم/ سر از آن دارم به تن با افتخار/ چونکه من سرباز خاک کشورم/ قطره های خون من گوید صریح/ نقش گل پرداز خاک کشورم
اوکه در فروردین 1339 با همفکری و همت جمعی، انجمن ادبی سعدی را در اصفهان تاسیس کرد، زمانی که اغلب شاعران هنوز از زلف یار و عارض دوست، ساقی و می و میکده و ... می گفتند، به راهی دیگر رفت و با نوآوری و به کارگیری لغات و اصطلاحات جدید و امروزی تغزل پارسی را رنگ و رویی دیگر بخشید.
به دلیل طبع گوهربار و زاینده و پرخروشش جزو پرکارترین شاعران معاصر اصفهانی بود و همین ویژگی استاد را یکی از سرایندگان طنز اجتماعی در عصر حاضر ساخت تا اشعار زیادی در قالب طنز بسراید و این در حالی بودکه خود ایشان نیز بسیار اهل شوخی و مطایبه بود. اشعار طنزآمیز او آهنگی دلنشین دارند و محتوای اغلب آنها انتقاد از اوضاع اجتماعی و سیاسی است، آن هم انتقادی ظریف و هوشمندانه بدون توهین و افترا و در عین حال گیرا و قاطع. زمانی که هنوز جراحی زیبایی بینی همه گیر نشده بود، استاد این موضوع را دستمایه طنز قرار می دهد و چنین می سراید:
زن و مردی شدند همسر هم/ با دو صد حیله و دو صد ترفند/ بینی هر دو بی تناسب بود/ ای خدا بهر کس چنین مپسند/ بینی شو چو دوک نخ ریسی/ بینی زن کلفت بود و بلند/ هر دو رفتند در بر دکتر/ چاره ساز است شخص دانشمند/  ... و در پایان می گوید: کاش میشد که عقل کامل را/ زد به هر عقل ناقصی پیوند
در آن سال ها، بزرگترین دغدغه شاعرانه استاد سرودن غم ها، شادی ها، آرزوها و آرمان های طبقه مستضعف و ستمدیده جامعه بوده است، به صورتی که در قصیده طنز «درد زمان- فریاد قرن»خود می سراید:
در دوره ای که هیچ کسی را پناه نیست / از بهر اکثریت مردم رفاه نیست/ جز نور چشمیان که به هر دوره سرورند/ دیگر کسی به منزلت و عز و جاه نیست
و در بیتی دیگر با استفاده ظریف و شاعرانه از ضرب المثل « گلیم از آب بیرون کشیدن» از خودخواهی انسان ها انتقاد می کند.
هر کس گلیم خویش برون می کشد ز آب/ کس فکر آن که هست گلیمش سیاه نیست
و در زمانی که «فروش کلیه» هنوز آگهی روی دیوارهای شهر نشده است، می گوید:
از دست فقر کلیه فروشی کنند خلق/ همت کنید خیر به مردم گناه نیست
در اشعار اجتماعی – سیاسی وی که کلیتی جدی دارند نیز در برخی از ابیاتش رگه های نوعی طنز متفکرانه دیده می شود که به واسطه استعارات، کنایه ها و صنایع ادبی نمایان شده است:
ناخورده می، شکست ز سنگی سبوی ما/ پایین نرفت آب خوشی از گلوی ما/ سنگی که در فلاخن بیداد داشت چرخ/ ما را هدف گرفت و رها کرد سوی ما/ بگذشت عمر ما همه در آرزوی خام/ بی آرزویی است کنون آرزوی ما/ شیری که داد مادر، ما را به کودکی/ پیری برون کشید ز هر تار موی ما
وي در سال 1340 به دليل سرودن اشعار آزادي خواهانه و نيز اشعار تند سياسي در قالب فكاهي، توسط ساواك دستگير شد و شش ماه با آیت اله طالقاني هم بند شد.
استاد طلایی به واسطه همکاری با مجلات و جراید، از جمله مجله فکاهی «ماه» توانست بسیاری از اشعارش را به چاپ برساند.
آرامگاه ایشان در دامنه کوه امامزاده سید محمد در جوار آرامگاه برادرش استاد قیام زیارتگاه اهل معرفت است.