اندر احوالات روز خبرنگار ...

ارسال در در شهر

مجریان: سلام خاله خانوم اگه آماده هستید، شروع کنیم.


خاله خانوم: چرا صدات گرفته؟


مجریان: سرما خورده ام.  


 خاله: با آویشن قرقره کن.


مجریان: سئوالات زیادی در مورد بزرگداشت روز خبرنگار که توسط ارشاد و شهرداری برگزار شد به دست ما رسیده که جوابش را از شما خواسته اند! 

خاله خانوم: اونوقت به من چه؟! مگه من فضولم؟! حالا چی چی پرسیدن؟


مجریان: خبرنگاری پرسیده علت حضور خاله تو اون جلسه در هاله ای از ابهامه!


خاله خانوم: توکتورا تا علت یه بیماری را نمی فهمند می گند ارثیه، شما روزنومه چیا هم وقتی از یه چیزی سر در نمی یارید می گید در هاله ای از ابحامه!


مجریان: آخه شما اون جا چی کار می کردید؟ نکنه خاله، یانه ای و رو در خونه؟


خاله: اومده بودم تِرِقی بکشم.


مجریان: از چی؟


خاله: از نحوه اجرای برنامه! آخه اینم شد پاسداشت و بزرگداشت از روزنومه چیا، بابا برنامه را بدند دست من ببینند چیطور از یه قشری باید قدردانی کرد! من تا آخر عمرم حاضرم همه ساله این برنامه را مفت و مجانی اجرا کنم.


مجریان: دست شما درد نکنه، باز هم به خاله. خبرنگار دیگری پرسیده به نظر شما آیا کسی هم بوده که تو جلسه دعوت نشده باشه؟


خاله: آره، حقِ جعفر اتوکش ضایع شده بود که تو جلسه دعوتش نکرده بودند.


مجریان: مگه ایشون خبرنگار هستند؟


خاله: مگه همه اونهایی که تو جلسه بودند خبرنگار بودند؟


مجریان: خب یه ربطی هم به مطبوعات داشتند که دعوت شده بودند.


خاله: جعفر اتوکش هم به مطبوعات ربط داره! چون لباس های اتو کشیده را تو یک صحفه روزنومه می پیچه و دس مردوم می ده، این جوری روزنومه تو خونه ها می ره! خواه ناخواه مردم یکی دو خط از اونا می خونند.


مجریان: چه عرض کنم شما کارشناسید.


خاله: چیزی عرض نکن سئوال بعدی رو بپرس!


مجریان: سئوال شده مگه تو شهر ما چه خبره که این قدر خبرنگار داره! اینا خبر کم نمی یارن؟


خاله خانوم: اگه کم آوردند خبرا را سهمیه بندی می کنند سهم شما هم محفوظ می مونه. پح! چندی حسودی!


مجریان: سئوال کردند چرا یه مرتبه تعداد خبرنگارا زیاد شده؟


خاله خانوم: معلومه از بس شما کلاس گذاشتید و حرف تو گوشتون نرفت تصمیم گرفتند زیادتون بکنند تا دندتون نرم اینقدر سر به سر آقایون نذارید.
مجریان: ظاهرا تعدادی افراد سرشناس هم جدیدا به شغل شریف خبرنگاری رو آوردن، به نظرتون دلیلش چیه؟


خاله خانوم: معلومه همون افراد سرشناس به هر دری زدند و هر شغلی پیش گرفتند نون و آب توش نبود تازگی ها متوجه شده اند خبرنگاری تو شهر ما خیلی نون توشه! طمع کردند و اومدند خبرنگار شدند.


مجریان: پرسیده اند از خاله سئوال کنید تو اون همه قاب تقدیر چطور قاب خودشو پیدا کرده؟


خاله: سوت زدم قاب تکون خورد، فهمیدم مال منه.


مجریان: یه شهروند سئوال کرده این مدیرا که در حال تغییر هستند چرا قول بی خود می دن؟


خاله خانوم: اتفاقا خوش موقع قول می دن چون وقتی از رییسی ورشون داشتند، میگن اگه مونده بودیم اِل می کردیم بِل می کردیم اما نگذاشتند. می خوای اولی کاری قول بدند که نتونند اجرا کنند و طلب کارشون بشیم به خیالت مدیرا مثل من و تو ناشی اند؟


مجریان: خدا ترا برای ما نگه داره اگر نه مجبور می شیم از چین کارشناس بیاریم!


خاله خانوم: بسه مزه نپاش یخ کردم.