راه حلي براي چاله

ارسال در در شهر

روزي، روزگاري در بلدي از بلاد با طروق بسيار، اندر طريقي از طروق چالهاي هويدا شده بود كه سبب آزار و اذيت رعيت گرديده و جراحات زيادي به آنها وارد كرده بود به گونه اي كه چهارپايان آنها هم؛ از جمله حمار به هيچ وجه حتی با تازیانه فرمان نبرده و از آن طريق قدم از قدم همي برنمي-داشتند كه گويند درازگوش اگر پايش در سوراخي اندر راهي رود ديگر از آن راه عبور نمي كند.باري؛ صبر رعيت بسر آمد و شكايت به داروغه بردندی، وي آنها را به بلديه حوالت داد، طوماري نگاشتند و جرأت كرده به بلديه اندر رفتند و آن را با احترام تحويل دادندي، بلديه مدتي بعد آنها را به ميرآب حوالت داد كه اين چاله را همي وي كنده است و بايستي خود نيز چاره اي بينديشد.
رعيت بي چاره و درمانده به سراغ ميرآب شتافتند و شكايت با وي در ميان نهادند و حاجت از او خواستند، ميرآب بر آشفته و ناراحت گفت: مگر نشنيدهايد كه ديگران كاشتند و ما خورديم ما هم بكاريم تا ديگران بخورند، بر اين استناد، ديگران كندند و ما پر كرديم ما نيز چنين كنيم.
رعيت بختبرگشته اصرار ورزيدند و سماجت كردند، ميرآب آنها را تهديد به سياست نمود و نتيجه اي حاصل نشد.
جمعي ديگر از رعيت گمان به گلخن(1) بان بردند كه هم او تواند سينه زمين بشكافد و همو بايد جبران مافات كند، پس عريضه بوي نوشتند و چاره خواستند، اما دريغا كه او نيز حاشا پيشه كرده و رعيت باز سر در گريبان فرو بردند.
گذشت و گذشت تا روزي آقازاده اي از اتفاق با استر اصيل خود قصد عبور از آن طريق كرد كه راه را ناهموار ديد و او را خوش نيامد، موضوع با پدر گرام در ميان گذاشت و وي نيز براي قاضي القضات پيكي روانه ساخت تا اينكه قرار بر اجلاسی از بلديه و ميرآب و معمارباشي و قاضي و داروغه و نماينده حاكم و دبير و كاتب و ديگر مقامات بجز خود رعيت گذاشتند و عاقبت در روزي از روزهای ميمون هفته و در برجي از برج هاي غیرنحس و سنه اي از سنوات همگي جلسه كردندي و به نوبت هر كس راه حلي براي چاله ارائه كردي.

 

يكي گفت: نزديك چاله حكيمي مي گماريم تا بر دست و پاي مجروحان ضماد بندد و آنها را شفا دهد.


ديگري گفت: اين چاله را پر كنيم و نزديك خانه حكيم چاله اي ديگر بكنيم.


سومي گفت: بهتر است، درشكه اي با اسبي تيزرو، نزديك چاله باشد تا مجروحان را به حكيم خانه برساند.


داروغه در اين ميان  راه حل جالبي داشت او گفت: در شهر جار بزنيم كه هر كس در اين چاله اوفتاد سر وكارش با قاضي و داروغه است و سياست خواهد شد.
القصه طرح راه حل ها تا نيمه روز به درازا كشيد و كار تصميم گيري مشكل گرديد. زماني كه صدای مؤذن به گوش رسيد و بوي غذاهاي آشپزباشي مخصوص به مشام ها رسيد چنان فكر اجلاسيان به آن مشغول گرديد كه جملگي به مطبخ شتافتند و در تناول اطعمه و ادويه و اشربه سعي وافر بكار برده و از هيچ تلاش و كوششي دريغ نكردندي و ديگر فكرها از جمله چاله از خاطر آنها زدوده شد و رخوت ناشي از پري اشكم و غلبه خواب بر چشم آنها، همگي را متفرق كرد و رعيت ماند و چاله.

پاورقی
1-    تون سوز حمام