گیوه چینی
گیوه چینین : زمانی به در هر خانه ای که می رفتی حتماً یک زن گیوه چین با گیوه ای در دست مشغول به کار بود، ولی متأسفانه در حال حاضر بسیاری از آن زنان از گیوه چینی به عنوان خاطره یاد می کنند ولی کمتر کسی یافت می شود که هنوز گیوه می چیند. به زحمت توانستم یکی از آنها را یافته و راضی به مصاحبه نمایم.
لطفاً خودتان را معرفی کنید:
فاطمه داوری، 70 سال سن دارم
از چند سالگی گیوه چینی را یاد گرفتید؟
7 ساله بودم که مادرم مرا پیش دختر عمویش برد تا گیوه چینی یاد بگیرم. بعد از 2 سال پیش یک استاد دیگر رفتم اول شیرازه زدن را یادگرفتم، بعد پرک و گشت و دور گیوه را فرا گرفتم سر آخر گیوه کامل را توانستم بچینم و این 2 الی 3 سال طول کشید
گیوه چینی را دست داشتید؟
بله هنوز هم با وجود کهولت سن می چینم
مراحل گیوه چینی را شرح دهید:
کلاف نخ خام را می گرفتیم با چرخ چارگرد لا می کردیم و می پیچیدیم 6 لا برای دوره و 7 لا برای دور گیوه بعد با چرخ نخ تابی و دوک نخ ر ا می تابیدم اکنون با این نخ شورع به چیدن گیوه می کنیم، اول دور تخت گیوه پرک می کنیم بعد دور پرک را گشت و سه گشت می زنیم، بعد شورع می کنیم به چیدن پاشنه، بعد لنجه (سرپنجه) را شورع به چیدن می کنیم تا سمبوسه روده، بعد سمبوسه پاشنه را می چنینیم بعد در دهنه را چهار دور می چینیم، آخر سر دور گیوه را شیرازه می زنیم و دوباره گشت و سه گشت روی شیرازه می زنیم تا گیوه زیبایی شود.
چه کار دیگری غیر از گیوه چینی دوست داشته یا دارید؟
آن موقع کار دیگری نبود، چندین سال بعد قالی بافی باب شد که من نیز چند تایی بافته ام، اما گیوه چینی هم راحت تر و کم هزینه تر بود و هم جایی را اشغال نمی کرد.
آیا شاگرد هم داشته اید؟
نه، فرزندانم هم نخواستم که یاد بگیرند، گفتم بروند درس بخوانند برای خودشان کسی شوند. کار پر زحمت و مزد کم، چه فایده ایم دارد.
دوست دارید زمان به عقب برگردد و همه گیوه پایشان کنند؟
بله، گیوه را جفتی 4 تومان می دادم و 6 تا کاسه چینی می خریدم
مزیت گیوه بر کفشهای دیگر چیست؟
گیوه برای پا خوب است، پا عرق نمی کند، برای چشم مفید است و ...
بهترین نوع گیوه کدام است؟
گیوه ملکی، روستایی نزدیک به نجف اباد است به نام پیکون که در آن تخت های ملکی می کشند که بهترین نوع تخت است.
حرف دل: آن قدر گیوه مفت برای مردم چیدم و مزدم را ندادند.
چرا درس نخواندی؟
به ما می گفتند: برو کلوزه در بیاور، برو گیوه بچین، کسی ما را به درس نبرد، فقط یک بار مرا به مکتب خانه بردند، استاد هی می گفت: الف هیچی نداره، ما هم هی می گفتیم.
اگر خاطره ای از آن زمان دارید لطفاً بگویید؟
استاد مکتب خانه ما شاهزاده بیگم (خدا رحمتش کند) هیچی به ما یاد نداد فقط باد و اطوارش زیاد بود، یک روز که نخودچی و کشمش می خورد، همه اش ریخت کف اتاق. به من گفت: بدو در را ببند که نخودچی هام فرار نکنند، من هم که بچه بودم باور کردم رفتم و در خانه را بستم. شاهزاده بیگم هم مرا با چوب زد، گریه کنان به خانه رفتم، عمه ام که شیر زنی بود پیش استاد رفت و حسابی دعوایش کرد که چرا یتیم برادرم را زده ای، خلاصه از آن روز به بعد به مکتب هم نرفتم، اگر درس درست و حسابی خوانده و کاره ای شده بودم حداقل الان بازنشسته شده و حقوق داشتم.
روزنامه فرصت از سال 13 کار خود را آغاز کرد و در حال حاضر خبر های خود را به صورت آنلاین نیز ارائه میکند