همه آمده بودند اما ...

ارسال در در شهر

parseتاسوعا و عاشورایی دیگر آمد و رفت، جنب و جوش و غوغایی در همه جا بر پا بود که نظیری برای آن نیست نیروی، فریادی، جاذبه ای همه را از خانه بیرون می خواند و همه آمدند اما ...

همه آمده بودند، اما عده ای درخود وعده ای برخود.

همه حیران بودند، اما عده ای در عظمت و بزرگی عاشورا و عاشوراییان و عده ای در اعمال و رفتار واماندگان.

همه انتظار می کشیدند و در صف بودند، اما عده ای تا به کشتی نجات حسینی سوار شوند و عده ای تا چیزی اندک دست و پاکنند.

همه به سر و سینه خود می زدند، اما عده ای پا برهنه و سیاه پوش در صف سینه و زنجیر زنی که تن را نهیب دهند تا روح را رها کند و صیقلی پیام و مرام حسینی شود و عده ای در حاشیه تا جسم را برسند و آن را رنجی نباشد.

همه در حرکت بودند، اما عده ای تا گوشه ای و گذری مناسب تر برای لختی برای به امام و راه او فکر کردن و عده ای بیابند فقط پا افزار می سائیدند و فرصت ها را به زیر قدمهای خود می کشیدند.

همه ظرفی آورده بودند، اما عده ای ظرفی به بزرگی و وسعت دل و اندیشه  انسانی تا هر چه می توانند از معرفت امام توشه برگیرند که صرف حیات چند روزه خود کنند و عده ای ظرفهایی بس حقیر حتی به اندازه یک ظرف یک بار مصرف.

همه افسوس می خوردند، اما عده ای بر اینکه چرا عاشورا در رکاب امامشان نبودند تا حتی شبنم را جرأت نشستن بر گل وجود او نباشد و عده ای بر از دست دادن همان چیزهایی که امام حسین(ع) اگر به دنبالش بود از جای خود گامی فراتر نمی گذاشت تا طبق طبق یزیدیان پیشکش او کنند.

همه می گریستند و یا لااقل اشکی در گوشه چشم آنها حلقه زده بود اما عده ای بر طفل شش ماهه و قمر بنی هاشم و قاسم نوجوان و علی اکبر دلاور و سالار شهیدان و عده ای بر خود که آیاحال و روزگار ما به گریستن سزاوارتر نیست که چنان در خود مانده ایم.

همه وقت گذاشته بودند، اما عده ای لحظه ها را هم در شناخت  امام و راه او چنگ می زدند و عده ای این چند روز را هم همراه همه عمر خود به حراج گذاشته بودند.

همه بودند، اما عده ای در حضور امام با خلوص نیت و عده ای گرفتار تار و پود و قید و بندها که او را واپس می خواندند.

همه به امام اظهار ارادت می کردند اما عده ای حتی با دستی بر سینه، آهی از همه وجود، قطره اشکی خالص و گشودن گره کوچکی از کار بندگان خدا و عده ای با تکیه بر مال و منال و شاید امتیازاتی که فکر می کنند ارزش است و ملاکهای مادی

همه حاجتمند بودند اما عده ای طلب راه و مرام و نسخه های هدایت و سعادت از امام می کردند و عده ای حاجات دنیوی و مادی داشتند گر چه این خواسته ای حقیر هم از نظر بلند امام دور نمی ماند اما تا به سر دریا رفتن با ظرفی کوچک نشانه بی ظرفیتی است.

همه برای محک و سنجش آمده بودند، اما عده ای خود را با ملاک ها عاشورایی محک می زدند و عده ای غافل، عیار خود با طلایی مسین می خواندند.

همه زانو زده بودند، اما عده ای به شاگردی و از روی ارادت و عده ای به دریوزگی و از روی ندامت.

همه عزاداری می کردند،  اما عده ای در مکانهای راحت و امن و عده ای در معرض نفرت و کینه ورزی تروریستهای یزیدی صفت.

همه پیشکش آورده بودند، اما عده ای جان در طبق اخلاص و عده ای ران ملخی پیشکش سلیمان.

همه چنگ زده بودند اما عده ای در دامن فرزند زهرا(س) و منادی رسول (ص) و عده ای به تارهای عنکبوتی جاهلان و ریاکاران.

همه امام را می خواستند و در طلب معامله با او بودند، اما عده ای شفاعت این دنیا و آن دنیا را طالب بودند و عده ای راه خود را می رفتند و از امام انتظار شفاعت و وساطت در آن دنیا را داشتند.

عده ای شتابان بودند و عده ای پای لنگ داشتند و عده ای به خانه باز می گشتند که شاید سالی دیگر با رفی به بزرگی روح انسان بیرون آیند و چه دعایی بهتر از اینکه بگوییم خدایا به ظرف های ما وسعتی چنان عطا کن که اگر امام شهیدمان گوشه لطفی به ما کرد جایی برای لانه گزیدن داشته باشد.