سهم من و تو از نگاه های ساکنین محمودیه

ارسال در در شهر

mahmoodiehاپیزود اول: چرا هر جا که میرم، در به روم باز نمی شه

 

ای خدا ! آه ای خدا، از توی آسمونا، گوش بده به درد من، که می خوام حرف بزنم

 

واسه یک بارم شده، سکوتم را بشکنم

ای خدا خودت بگو، واسه چی ساختی مرا

توی این زندون غم، چرا انداختی مرا

چرا هر جا که میرم، در به روم باز نمی شه

چرا هر جا دلیه، می شکنه مثل شیشه

ای خدا حرفی بزن، اگه گوشت با منه

این چیه که قلبمو، داره آتیش می زنه؟

اگر به موسسه محمودیه سری بزنی حتما حمیدرضای 21ساله، مثل یک کودک معصوم 8 ساله، این شعر را برای تو هم می خواند و حتماً تو هم به این که چرا حمیدرضا باید اینجا باشد و چرا این مددجویان بالای 14 سال، محکوم به این نوع زندگی هستند؟ می اندیشی و بعید است که چشمانت بارانی نشود و این سوال ذهنت که پرسنل اینجا با چه صبر و اراده خستگی ناپذیری، خدمت می کنند؛ با شنیدن این شعر، پاسخ داده نشود.

اپیزود دوم :اين مددكاران چگونه تاب مي آورند؟

"اکثر مردم به امثال مددجویان اینجا، به دید یک دیوانه نگاه می کنند و هویت و پایگاه اجتماعی خاصی برایشان قائل نیستند. یک معلول ذهنی در مهمانی ها و مسافرت ها جایی ندارد و رفته رفته از جامعه طرد می  شود. حتی بی مهری های من و تو، خانواده یک معلول ذهنی را در تنگنای انتخاب قرار می دهد. انتخاب جدا کردن فرزند از خانواده یا طرد خانواده از محیط اطراف و خویشاوندان. خانواده دچار بحران می شود و متأسفانه انگ دیوانگی به معلول ذهنی خانواده، روی زندگی تک تک افراد تأثیرات منفی می گذارد. یک معلول ذهنی بیش از دیگر انسان ها سرشار از نیاز عاطفی است و در واقع برای یافتن جرعه ای محبت و فرار از تحقیر و تمسخر و نگاه بی مهرانه جامعه به مؤسساتی مثل مؤسسه خیریه محمودیه، پناه می برد... "

لیلا محمدی –  روانشناس محمودیه - عاشقانه از مددجویان مؤسسه و مشکلاتشان می گوید و من دائم در ذهنم این سؤال تاب می خورد که یک زن سرشار از احساس و عاطفه، چگونه این محیط را تاب می آورد؟ پرسنل جوان اینجا که به آنها پدریار گفته می شود، چگونه هر روز و حتی روزی چندین مرتبه این معلولین را استحمام می کنند، ناخن ها و موهایشان را کوتاه می کنند، نظافت شخصی شان را انجام می دهند و غذا در دهانشان می گذارند بدون اینکه حتی خم به ابرو بیاورند؟! مدیریت اینجا چه دیده است که از هیچ کوششی برای رفع نیازهایشان دریغ نمی کند؟  مصطفی عموشاهی- بهیار موسسه- تأکید می کند که چیزی جز رضای خدا، نمی تواند پرسنل اینجا را وادار به این خدمت عاشقانه کند، معلولین ذهنی دیوانه نیستند و هیچ کس در اینجا به دید دیوانه به اینها نگاه نمی کند. مددجویان نباید تاوان اشتباهات پزشکی، عوامل ژنتیکی، سهل انگاری مادر و... و... و... را با بی مهری و نگاه اشتباه جامعه پس دهند. خانم محمدی می گوید :" اینجا کسی پس گردن معلولین نمی زند، کسی از اینها توقع بیش از درک و فهمشان ندارد، اینجا از بی حرمتی به معلولین جلوگیری می شود و هویتشان حفظ می شود".

اپیزود سوم :اين مددجويان چرا معلول شده اند؟

از خانم محمدی در خصوص عقب ماندگان ذهنی و علت های این موضوع می پرسم. می گوید: "عمده علل معلولیت ها در اثر تصادفات، حوادث یا بلاهای طبیعی، مسمومیت ها و یا بیماری های مزمن و عوارض ناشی از آنها، عوامل ژنتیکی، سوء تغذیه مادر، سن بالای مادر، رعایت نکردن بهداشت دوران بارداری، اشعه، دارو، کم کاری تیروئید، آمپول فشار در زمان بارداری، بیماری مادر، استعمال دخانیات، زایمان مشکل و طولانی، زایمان های غیربهداشتی، ضربات وارده به نوزاد هنگام تولد و موارد دیگر بوجود می آید. عقب ماندگان ذهنی افرادی هستند که از نظر فعالیت های ذهنی نسبت به همسالان خود نارسایی دارند و عقب مانده هستند. در نتیجه از نظر توانایی یادگیری، بهره برداری از تجربیات، همسازی با محیط، قضاوت و استدلال صحیح، درک مفاهیم  به درجات مختلف محرومند و به چند گروه تقسیم می شوند:

1) آموزش پذیر: بهره هوشی این افراد، بین ۷۰ تا ۵۰ است. این گروه به طور کلی چه به لحاظ حرکات و حواس و چه به لحاظ روانی از کودکان عادی کندتر هستند. سازگاری اجتماعی این افراد، به شرایط محیطی آنها بستگی دارد. در برخورد با این افراد، باید متوجه محدودیت های ذهنی آنها بود. انتظارات والدین نیز باید با توجه به شرایط ذهنی آنها باشد.  این افراد مناسبت های مذهبی، تغییرات روحیه افراد و... را خوب درک می کنند. اینجا حتی مددجویی داریم که از تن صدای تو تشخیص می دهد که امروز خوشحال هستی یا ناراحت.

2) تربیت پذیر: بهره هوشی این گروه، بین ۵۰ تا ۲۵ است. به لحاظ عاطفی وضع بسیار متغیری دارند. معمولاً وقتی چیزی را طلب می کنند مهربان و مطیع هستند، اما در مقابل مخالفت های دیگران خشم، غضب و عصبانیت شدید از خود بروز می دهند و برای رسیدن به خواسته هایشان به خود زنی، ضرب و شتم، شکستن شیشه و اعمالی نظیر این موارد رو می آورند. توانایی ذهنی این افراد در هر سنی که باشند در حد توانایی های ذهنی کودک ۶،۷ ساله باقی می ماند. والدین در برخورد با آنها باید به توانایی ذهنی آنها توجه نمایند و در هر حال، توجه داشته باشند که اگرچه از لحاظ جسمی روز به روز بزرگتر می شوند ولی در توانایی های ذهنی، همچنان محدودیت دارند. موسسه؛ با نگهداری، دارو درمانی، توانبخشی، کاستن مشکلات رفتاری و ارائه خدمات روانپزشکی و پزشکی، علاوه بر تامین امنیت روانی مددجو، به ایجاد آرامش و امنیت در محیط خانواده و جامعه نیز کمک می کند چرا که اگر این افراد از خانواده طرد شده و پناهگاهی مثل مؤسسه نداشته باشند، چه بسا مورد سوء استفاده بزهکاران جامعه قرار بگیرند. توجه داشته باشیم که امکان بهبود کامل یک معلول ذهنی بالای 14 سال وجود ندارد و حتی مغز آنها به مرور زمان نیز کوچکتر می شود. بنابراین باید همه افراد جامعه با آموزش و رعایت اصول این مهم ، از بوجود آمدن معلول ذهنی پیشگیری کنند".

اپیزود چهارم :سهم من و تو در محموديه؟

تقریبا بیش از هفت سال از زمانی که حاجیه خانم محمودیه زمینی را وقف معلولین ذهنی کرد، می گذرد. سال 1382 بود که مؤسسه محمودیه افتتاح شد و در حال حاضر بیش از 100 نفر معلول ذهنی پسر بالای 14 سال در این مؤسسه نگهداری می شوند و بخش دخترانه مؤسسه هم در هفته بهزیستی افتتاح و آماده پذیرش معلولین ذهنی دختر بالای 14 سال می باشد. وقتی حاج آقا عموچی - مدیریت مؤسسه - می گویند: "30 درصد از هزینه های مؤسسه توسط دولت و 70 درصد مابقی توسط کمک های مردمی در قالب صندوق صدقات، وجه نقد، کارت اشتراک، نذوراتی مثل گوشت، برنج و ... تأمین می شود."، به این فکر می کنم که سهم  و نیاز من و تو از نگاه های مددجویان مؤسسه و  این 70 درصد، چقدر است؟ من و تو برای التیام درد این افراد چند درصد قدم برداشته ایم؟... حاج آقا عموچی و همکارانش از زن و شوهری می گویند که به خاطر کمک به معلولین محروم و مظلوم مؤسسه، بعد از چندین سال صاحب فرزند می شوند، از شفای یک بیمار تعریف می کنند. از سفر مشهدی می گویند که به خاطر دعای یک معلول نابینا، هدیه خدا به خانم محمدی بوده به خاطر لقمه ای غذا که در دهان این معلول گذاشته است و ... خاطراتشان زیبا و زیاد است و در این صحیفه نمی گنجد. شاید بهتر است برای لمس گوشه ای از این زیبایی ها، دیداری از موسسه داشته باشیم.

اپیزود پنجم :مجنون واقعي كيست؟ 

ناخودآگاه یاد این حکایت می افتم که روزی پیامبر اعظم (ص) بر گروهی که جمع شده بودند، وارد شده و علت جمع شدنشان را جویا شدند. گفتند: ای رسول خدا! این شخص مجنون شده و افتاده است. برای همین دورش جمع شدیم.  پیامبر اعظم(ص) فرمود:  "او مجنون و دیوانه نیست، او مریض و مبتلا است. آیا به شما خبر بدهم که مجنون واقعی کیست؟ گفتند: آری. فرمود :"مجنون کسی است که در راه رفتن، خودنمایی و تکبر کند، و هی به طرف راست و چپ نگاه کند، و شانه های خود را حرکت دهد، از خدا بهشت طلب کند در حالی که گناه می کند، از شرش کسی ایمن نیست و به خیرش کسی امیدوار نیست".