ارتباط دانش آموزان هنرستان دخترانه امیرکبیر با درس «دین و زندگی» +تصویر

ارسال در آموزش

فقط عنوان نمایشگاه کافی است تا عزمم را برای بازدید از آن جزم کنم. نمایشگاه «دین و زندگی در عرصه هنر» همیشه نمایشگاه هایی که هنرستان های دخترانه برگزار می کنند برایم جذابیت خاصی دارد و تحت هر شرایطی به چنین نمایشگاه هایی سر می زنم اما اینبار قضیه فرق می کند. اینبار دانش آموزان هنرمند قرار است برداشت خود از «دین» یا بهتر است بگویم درس «دین و زندگی» شان را در قالب هنر به معرض نمایش بگذارند. برداشت نسل جدید از دین و ارتباطشان با اعتقادات از جمله موضوعات مهمی است که باید دغدغه یک یک ما باشد.


وارد هنرستان امیرکبیر که می شوی گویی در و دیوار و زمین و زمان از تو پذیرایی می کنند. چرخ های اوراقی ماشین ها که با چیدمان زیبایی تبدیل به باغچه هایی پر گل شده اند همانجا دم در به استقبالت می آیند، دیوارهای بی رنگ و آبی که حالا با وجود تکه شیشه های رنگی و کاشی های کوچک تزیینی برای خودشان صاحب ادعا شده اند با تو سلام می کنند و پله های طرح و رنگ گرفته ای که یک سر و گردن از پله های دیگر مکان ها بالاترند زیر پایت پهن می شوند و مهم تر از همه دانش آموزان در حال کار و فعالیتی که گویی این مدرسه را خانه خود می دانند، به توهوایی پراز اکسیژن و زندگی تعارف
می کنند.


از دانش آموزانی که با روپوش های کارگاه در حیاط بزرگ مدرسه در حال هنرنمایی هستند مکان برگزاری نمایشگاه را می پرسم. نمایشگاه در سالن چند منظوره طبقه دوم برپا شده است.


جهنمی که ترسناک نیست!
خانم جعفریپور معاون پرورشی مدرسه مرا به خانم صرامی یکی از دبیران دین و زندگی مدرسه و متصدی این نمایشگاه معرفی می کند. دانش آموزها در حال تماشا هستند و خانم صرامی پا به پای من غرفه به غرفه را توضیح می دهد: این ها آیات و روایاتی است که بچه ها با منبت و معرق به تصویر کشیده اند. این هم زنبور عسل و عملکرد آن است که خداوند در قرآن از آن یاد کرده. زنبوری با تکه های چوب طراحی شده و کندوی عسلی در کنار آن نمایش داده شده است. در غرفه بعدی بهشت و جهنم در قالب سازه هایی به تصویر درآمده است. بهشت منطقه سرسبزی است و تخت چوبی که از زیر آن رود آبی رد می شود توی چشم می زند جهنمش اما چندان ترسناک نیست. آدمکی روی تلی از هیزم نشسته و دو تا نگهبان در ورودی آن ایستاده اند. می گویم: من که از این جهنم شما نترسیدم! و خانم صرامی جواب می دهد این هیزم ها در اصل باید آتش زده شود اما امکانش برایمان فراهم نیست.

 IMG 9913

کارت دعوتی به بهشت
غرفه بعدی نمادهاییست (ماکت) که دانش آموزان رشته معماری درست کرده اند. طرح هایی از مساجد، حرم و قبور مطهر ائمه اطهار (ع) و... . این غرفه بیشتر از بقیه مورد توجه بازدید کنندگان که همان
دانش آموزان هنرستان هستند و البته به نوبت برای بازدید می آیند، قرار گرفته است. از آنها می پرسم کدام غرفه را بیشتر می پسندید؟


- نمادها قشنگ است. غرفه شناسنامه ها و کارت دعوت ها هم برایمان تازگی دارد.
می روم سراغ این غرفه. بچه ها شناسنامه هایی برای ائمه اطهار (ع) درست کرده اند و نام، لقب، کنیه، اسامی فرزندان و زمان ولادت و شهادت این بزرگواران را در شناسنامه هایی که درست شبیه شناسنامه های امروزیست ثبت کرده اند. دعوت نامه ای که من برداشتم از جانب شیطان بود و مرا به جهنم دعوت کرده بود و پایش اثر انگشتش را هم ثبت کرده بود. فورا دعوتش را رد کردم و کارت را سرجایش گذاشتم و از غرفه بیرون آمدم.

IMG 9927
علامت سوال در غرفه حجاب!
غرفه بعدی که در واقع در مرکز نمایشگاه قرار دارد و از غرفه های دیگر بزرگ تر است، غرفه حجاب است. آدمک (مانکن) در دو ردیف روبروی هم قرار گرفته و لباس های مختلفی به تن دارند از چاخ چول و چادر هفت رنگ گرفته تا مانتوی بلند و کوتاه و... روی تن مجسمه آخری یک علامت سوال گذاشته شده است. دارم علامت سوال را نگاه می کنم که خانم صرامی وارد
می شود: این علامت یعنی اینکه معلوم نیست سرنوشت حجاب به کجا کشیده می شود! مجسمه ها سیر حجاب از سال ها قبل تا به امروز را نشان می دهند.


ارتباط این غرفه را با نمایشگاه دین و زندگی در عرصه هنر نمی فهمم خصوصا که دوخت لباس ها هیچکدام کار دانش آموزان این مدرسه نیست. سوالی که فورا به ذهنم می رسد این است که بچه های امروز کدام یک را می پسندند؟


از بچه ها پرسیدم: بچه ها کدام یک را می پسندید؟
- من چادر را دوست دارم ولی نه به این شکلی که سر این مجسمه است.
- مانتو و مقنعه هم خوب است به شرطی که شیک و مرتب باشد.
یکی از بچه ها هم می خندد و می گوید: آن یکی که کلیبس زده به موهایش و روسری سر کرده از همه شان قشنگ تر است و بچه های دیگر تاییدش می کنند.
در حالی که هنوز دارم به لباس های جورواجور مجسمه ها فکر می کنم و تاثیری که روی دانش آموزان می تواند داشته باشد به غرفه نقاشی می روم. دانش آموزان رشته نقاشی بهترین کسانی اند که می توانند نظر بدهند. می پرسم: بچه ها نقاشی ها چطور است؟
- به نظرم تکراری می آید. طرح ها جدید نیست.
می پرسم: اگر از تو که متخصص نقاشی هستی بخواهند طرحی برای این نمایشگاه ارائه بده، چی می کشی؟
- احتیاج به فکر کردن دارد، دوست دارم خلاقانه کار کنم.
یکی از بچه های رشته کامپیوتر از طرح دو تا سیب سرخ میان امواجی از رنگ سیاه خوشش
می آید: به نظر من این طرح می خواهد بگوید که معنویت، این روزها درهجوم طوفان است.
همکلاسی هایش سری تکان می دهند و در حال و هوای دانش آموزی و دوستانه می خواهند حرفش را به شوخی بگیرند. می گویم: آفرین! اتفاقا برداشت بسیار زیبا و دقیقی بود. یکی دیگر از بچه ها
می گوید: ولی من از نگاه کردن به این طرح حس خوبی پیدا می کنم. این پنجره ای که در دل سیب است مرا به یاد حرم های امامان می اندازد.
یک نفر بچه ها را به کلاس فرامی خواند گویا وقتشان تمام است و باید بروند سر کلاس و من افسوس می خورم که چرا دانش آموزان نمی توانند در این بحث آزاد به ارائه نظرات خود بپردازند.

IMG 9937
اگر من بودم یک پویانما می ساختم
غرفه آخر از بچه های کودکیاری است. از اسباب بازی های جورواجور روی میز که اتفاقا حواس بچه ها را خیلی به خودشان پرت کرده اند چیزی سردر نمی آورم. فقط خیره شده ام به تابلویی که حدیثی راجع به «فرزند صالح» وسطش نوشته شده و اطرافش تصاویری از کودکانی است که در حال نماز و عبادت هستند.
از بچه هایی که جمع شده اند دور اسباب بازی ها می پرسم: اگر بخواهید تصویری از فرزند صالح بکشید، چه طرحی می دهید؟
- من تصویری می کشم از کسی که در حال کمک به دیگران است.
- احترام به پدر و مادراز نظر من خیلی اهمیت دارد.
یکی از دوستانش می پرسد: چطور این را توی یک نقاشی نشان می دهی؟
- همه چیز را که نمی شود در نقاشی نشان داد به نظر من چنین موضوعی را با یک پویانما خیلی بهتر می توان به تصویر کشید.
بچه ها حسابی گرم بحث و تبادل نظر شده اند ای کاش کسی صدایشان نزند.

IMG 9924
از خانم صرامی به خاطر زحماتی که برای برگزاری این نمایشگاه کشیده بود تشکر کردم و گفتم که برپایی نمایشگاه با این موضوع ظرافت های فکری بسیاری می طلبد، انشااله که در نمایشگاه های بعدی شاهد خلاقیت ها و شکوفایی های بیشتری باشیم و عیوب و کمبودها را رفع نماییم. خانم صرامی هم از خانم جوانی دبیر نقاشی مدرسه و دانش آموزانی که همراهی اش کرده بودند تشکر کرد.