قیف، دانشگاه، مدیریت

ارسال در آموزش

از تاریخ نانوشته نقل است که در قرون کمی این طرفتر یا آن طرفتر از وسطی، در یکی از بلاد دیار غرب قرار شد که دانشگاهی بنا نهند لذا معروفترین معمار و بنای آن شهر را به ساخت آن گمارند که با طرح و نقشه و نظارت خود دانشگاه را بسازد. آخر، آن روزها فردی که از دوران کودکی کنار دست استاد بود و عملگی می کرد و آجر خشتی روی هم می چید و تجربه می اندوخت اگر استعدادی نشان می داد

به انتخاب مردم لقب معمار می گرفت و هم او بود که نقشه می کشید و پیاده و اجرا می کرد و نیز ناظر بود، چون هنوز وجدانها سرجای خودشان بودند و از بدن افراد گاهی به سیر و سیاحت نمی رفتند که در شرایط بی وجدانی شیطان گولشان بزند وکار درست انجام ندهند تا احتیاج به ناظر باشد!

 

باری! معمار ساختمانها را ساخت تا به سر درب اصلی دانشگاه رسید و بنظرش رسید قیف بزرگی که هنرمند شهر با سلیقه و ذوق خاصی ساخته و تزئین کرده بود را از وی خریداری و بر روی سر درب نصب کند تا هم هنرمند به نان و نوائی برسد و هم سر درب از سادگی خارجی شود البته نه هنرمند و نه معمار هیچ کدام از ساختن قیف و گذاشتن بر سر درب منظور خاصی نداشتند.

قیف را به محل انتقال داده آنرا به بالای سر درب بردند و استاد بنا دهانه گشاد آنرا به سمت شهر و دهانه باریک و تنگ آنرا به سمت دانشگاه و درب که در انتهای دانشگاه رو به کوه و دشت ها باز می شد قرار داد. در حال تراز کردن بود که ناگهان رئیس دانشگاه از راه رسید و پرسید استاد چه می کنی؟ چرا قیف را اینجوری کار گذاشته ای؟ قیف را برگردان! استاد بنا هم چنین کرد اما هنوز آنرا سرجایش محکم نکرده بود که درشکه ای شیک و تشریفاتی از دور پیدا شد، آخر آنروز جلسه ای در دانشگاه بر پا بود، ندیمه ای از آن درشکه پیاده و درب را باز کرد و خانمی اشرافی از آن پیاده شد، درشکه چی و ندیمه به سرعت به سمت معمار دویدند و خواستند کار را متوقف و گرد و خاک نکند چون الیزابت همسر لرد نماینده مجلس اعیان تشریف می آوردند.

الیزابت خرامان خرامان به سمت درب تشریف آوردند و قیف نظر ایشان را جلب کرد و دستور داد آنرا بپائین بیاورند تا از نزدیک این اثر هنری را مشاهده فرمایند، آخر ایشان هنردوست وکلکسیونر بودند. به هر حال الیزابت خانم قیف را وارسی و برانداز کردند و آرزو کردند می توانستند آنرا به مجموعه خود ببرند ولی بخاطر علم و دانش از این کار صرف نظر کرده و به معمار دستور دادند که قیف را به گونه ای سردرب بگذارند که ارزشهای هنری آن جلوه بیشتری داشته باشد یعنی با زاویه 45 درجه که در اینصورت دیگر دهانه های قیف نه به سمت شهر و نه به سمت دانشگاه قرار نمی گرفت. ماجرا اما به همین جا ختم نشد! معمار داشت فرموده الیزابت را امتحان می کرد که گرد و خاکی از دور پیدا شد و چند سوار نزدیک شدند و معلوم گردید فرماندار شهر تشریف می آوردند. وقتی فرماندار به سر درب رسید قیف نظرش را جلب کرد و به معمار گفت چه کسی گفته قیف را اینجوری کار بگذاری صبرکن تا یک گروه کاری تشکیل بدهم و آنها نظر بدهند! اما زود منصرف شد چون دو تا از مشاورین او حی و حاضر بودند، پس رو به آنها کرد و گفت به نظر شما قیف را چگونه باید کار گذاشت و مشاورین جواب دادند قربان نظر مبارک شما چیست؟ فرماندار صدائی صاف کرد و دستی بر سبیل کشید و گفت باید وسط سر درب باشد و دهانه گشاد آن به پایین و لوله باریک آن بطرف آسمان باشد مثل دودکش بخاری و آشپزخانه ها، و مشاورین با گفتن چند احسنت وی را تأیید کردند و استاد هم چاره ای جز اطاعت نداشت وکارگری يواشکی گفت مگر می خواهد اینجا ران خرگوش سرخ کنند و معمار انگشت به بینی گذاشت و گفت هیس.

خلاصه دیگر مدعوین هم هرکدام موقع ورود نظری دادند و استاد گفت عجب غلطی کردم و مسئله به جلسه آنروز بزرگان شهر کشید و آنها به کلی یادشان رفت که مشکلات اصلی شهر چیست و بحث قيف شد محور جلسه اما توافقی در مورد نحوه نصب قیف حاصل نشد که نشد و عقلایی هم که بیم داشتند بدلیل این اختلافات کار عمران به بن بست بکشد سعی بر وساطت نمودند و بالاخره قرار شد چشم فرد بی طرفی را ببندند و تکه چوبی به او بدهند و او جهت ها را مشخص کند که از اتفاق همانی شد که اول معمار می خواست انجام دهد یعنی دهانه گشاد به سمت شهر و دهانه باریک به سمت انتهای دانشگاه قرار گرفت و ماجرا بدین سان ختم به خیر شد.

دانشگاه ساخته و رشته های متعددی از جمله هنر و فلسفه در آن دایر شد. چند سال بعد یک روز وقتی در فضای سوربنی دانشگاه یک دانشجوی هنر و دانشجوی فلسفه داشتند چت حضوری می کردند نگاه آنها به نقطه مشترکی افتاد و دانشجوی هنر از دانشجوی فلسفه پرسید به همان نگاه میکنی که من نگاه می کنم و به همان می اندیشی که من فکر می کنم و دانشجوی هنر فریاد کشید «قیف» و آن دیگری داد زد «اُکی» و از اینجا بود که نطفه رشته فلسفه هنربسته شد و آنها روزها و ساعت ها در فلسفه طرز قرار گرفتن قیف بحث ها کردند و مقاله ای نوشته و پیش رئیس دانشگاه بردند تا از کشفیات خود بگویند اما رئیس از آن همه تعبیر و تفسیر نتیجه خود را گرفت و آن اینکه خوب شد که دهانه گشاد قیف را به سمت شهر قرار دادیم. هر که بخواهد به دانشگاه بیاید اگر توانست از دالان دراز و باریک آن عبور کند و به درب پشتی برسد که خوب با پشتکار خود آن بیایان بی آب و علف را هم آباد می کند که حاصل آن آبادانی است و اگر نتوانست خودش از دربی که آمده بیرون می رود ولی کار ما رونق دارد. رئیس بنظرش رسید مسئله را با الیزابت در میان بگذارد تا نظر لرد نماینده مجلس را هم جویا شود و چنین کرد.

لرد سیاستمدار از این فکر خوشش آمد وگفت: این گشادی قیف سبب می شود که از کشورهای جهان سوم هم دانشجو جذب کنیم که هم رونق است و هم منبع درآمد و هم می توانیم فرهنگ و سنن خود را توسعه دهیم و بطور طبیعی هم انتخاب اصلح صورت می گیرد. آنهایی که از دهانه تنگ قیف بیرون بیایند لابد فکر و هوشی دارند و مناسب جذب و استخدام، و چنین شد که زمانی که جندی شاپورهای ما تعطیل بودند و آسمان ما جای مناسبی برای ظهور ستاره اي نبودند و حاکمان به لهو و لعب و توطئه و ظلم و ستم به رعیت مشغول بودند و همه را در خواب می خواستند و اگر امیرکبیری هم پیدا می شد جائی بهتر از حمام فین برایش تدارک نمی دیدند آنها دانشگاههای خود را توسعه دادند و گنجینه های ما را هم یک یک بردند.

اما ماجراي قیف تمام نشد همان که با ابتکار بنا بر سردرب دانشگاه گذاشته شد و با سیاست لرد قدرت مکش یافت و جهان سومی ها را مات و مبهوت کرد و سبب ایجاد رشته های جدید مثل فلسفه هنر گردید همو نیز وقتی رشته های مدیریت به دانشگاهها اضافه شد نوعی مدیریت بنام مدیریت قیفی را تئوریزه کرد که براساس آن این مدیران بودند که بسته به شرایط و مصالح سمت قیف را مشخص می کردند؛ روزی دهانه گشاد به سمت شهر بود و روزی دهانه تنگ آن و بسیاری معتقدند که پیدایش کنکور نیز در برخی کشورها از جمله کشور ما هم از کرامات همان قیف است که البته معلوم نیست چرا قیف بر سر درب دانشگاه های ما تغییر جهت داد؟!

اما امروزه همان مدیران قیفی با استفاده از فن آوری ها و رایانه، قیف های هوشمند طراحی کرده اند که قادر است با تجزیه و تحلیل اوضاع و احوال جهت خود را تغییر دهد! باید به امید زمانی ماند که این قیف ها وجدانهای هوشمند از خود داشته باشند و بدین ترتیب دیگر تحت سلطه سیاست های این و آن قرار نگیرند و منافع مردم را در نظر داشته و خود جهت خود را تعیین کنند.