«از میمک تا آنسوی مجنون» منتشر شد

ارسال در ایثار و شهادت

«از میمک تا آنسوی مجنون» به عنوان یازدهمین اثر کنگره سرداران و 2300 شهید شهرستان وارد بازار نشر شد. به گزارش خبرنگار فرصت آنلاین، این کتاب 244 صفحه ای که بر اساس خاطرات آزاده جانباز «مرتضی بختیاری» فرمانده گردان چهارده معصوم (ع) لشکر 8 نجف اشرف به رشته تحریر درآمده اثر «مهدی ابوالحسنی ترقی» است که در شمارگان سه هزار نسخه به چاپ رسیده است.


نویسنده در بخش اول این کتاب با عنوان «طلیعه زندگی و مبارزه» به فعالیت های بختیاری در دوران انقلاب و همچنین اعزام وی به جبهه شمال غرب می پردازد. «دوره دفاع مقدس» عنوان دومین بخش از این کتاب است که کلیه فعالیت های این رزمنده را در جبهه به تصویر می کشد و بخش سوم با نام «دوران اسارت و رهایی» به انتشار خاطرات این جانباز آزاده در دوران اسارت اختصاص یافته است.


در یادداشتی که تحت عنوان یادداشت کنگره در ابتدای این کتاب به چاپ رسیده، از میمک تا آنسوی مجنون را اولین اثر از مجموعه «عاشقان پرواز» معرفی می کند که قرار است تاریخ شفاهی دفاع مقدس را از زبان نقش آفرینان آن بیان نماید و از این روش به عنوان روش نوینی برای انعکاس رویدادهای تاریخ جنگ یاد می کند.
نویسنده نیز در مقدمه خود در همین رابطه می نویسد: «...برای بیان تاریخ دفاع مقدس نیازی به افسانه سرایی و داستان پردازی نیست. بازیگران آن اسطوره های جاودانه تمامی تاریخ ایران زمین و جهان اند و تدوین ساده و بی آلایش تاریخ آن، بهترین راه نمایش این جاودانگی است. در این کتاب تلاش نگارنده معطوف بر تحقق این هدف بوده است...»


همذات پنداری با راوی
گفتنی است تا کنون کتب زیادی با موضوع دفاع مقدس و زنده کردن نام قهرمانان آن به رشته تحریر درآمده که هر یک یا هر مجموعه سبکی متفاوت از بقیه دارد. از جمله پرفروش ترین این آثار می توان به مجموعه «نیمه پنهان ماه» اشاره کرد که از زبان همسران فرماندهان جنگ و به زبان اول شخص مفرد روایت می شود یعنی نویسنده پس از مصاحبه با همسر شهید با بهره گیری از ادبیاتی بسیار صمیمی به بیان خاطرات این زنان تاثیرگذار در سرنوشت دفاع مقدس می پردازد به گونه ای که خواننده با راوی همذات پنداری کرده، خودش را جای او گذاشته و آنگاه او را، رنج هایش را، ایثارهایش را، دلتنگی هایش را و تنهایی هایش را به خوبی می فهمد، باور می کند و از همه مهم تر قدردان آن خواهد بود.


در بخش دیگری از این کتب، خاطره هایی که هر یک از افراد خانواده، دوستان و همرزمان سرداران شهید با وی داشته اند طی مصاحبه هایی گردآوری شده و در قالب خاطره نویسی به چاپ می رسد که آن هم به سبب ورود به جزییات زندگی این بزرگان و درس گرفتن از آنها مورد توجه قرار می گیرد نظیر کتاب پرطرفدار «خاک های نرم کوشک.»


نوشتن داستان های کوتاه مستند نیز روشی دیگری است که برخی نویسندگان دفاع مقدس آن را برمی گزینند به این گونه که خاطرات جمع آوری شده و از هر خاطره یک داستان طراحی و نوشته می شود و البته مانند شیوه خاطره نویسی ذکر راوی هر داستان در پاورقی یا پی نوشت ضروری می باشد.

در بخشی دیگر از کتب دفاع مقدس نویسنده ترجیح می دهد به نوشتن تاریخی و مستند روزهای دفاع مقدس و احوالات قهرمانان آن بسنده نماید.

اما برخی کتاب ها نیز هستند که ردپای ذوق و هنر نویسنده در آن بسیار مشهود است یعنی نویسنده بدون ضربه زدن به اصل ماجرا تلاش می کند با افزودن به شاخ و برگ ها برای خواننده جذابیت ایجاد کرده و او را تا پایان کتاب با خود همراه نماید و تاثیر لازم را بر وی بگذارد. یکی از موفق ترین این کتاب ها که تعدادشان هم کم نیست «شطرنج با ماشین قیامت» است که حبیب احمدزاده با برداشتی از زندگی موسی آقاهادی رزمنده نوجوان خمینی شهری نوشته است.


حبیب احمدزاده سال 1375 از سرگذشت این شهید در جبهه رمانی نوشت که تا کنون 20 بار تجدید چاپ شده و پس از ترجمه توسط «پال اسپراکمن» و انتشار، در دانشگاه€Œهای راتجرز و مریلند آمریکا تدریس می€Œشود.


احمدزاده فیلمی نیز از روی رمانش ساخت. این فیلم تحت عنوان «بهترین مجسمه دنیا» توانست دیپلم افتخار و جایزه نقدی جشنواره فیلم شهید آوینی را به خاطر کارگردانی به خود اختصاص بدهد.


خبرگزاری دفاع مقدس نیز درباره این کتاب نوشت: «کتاب شطرنج با ماشین قیامت نوشته حبیب احمد زاده، یکی از آثار شاخص دفاع مقدس است که در کمتر از یک سال هفت جایزه معتبر را کسب کرد.»


بر اساس همین گزارش، به نظر می رسد گاهی اوقات انعکاس واقعیات دفاع مقدس در قالب داستان، در تضاد با تاریخ نگاری دقیق و صحیح از رشادت های رزمندگان مان در این هشت سال قلمداد می شود در حالی که بی شک گروه هدف آثار دفاع مقدس بیشتر جوانان و نوجوانانی اند که مطالعه متون صرفا تاریخی بدون به کار گرفتن ذوق و هنر چندان به مذاقشان خوش نمی آید. بنابراین می طلبد که برای حصول نتیجه مطلوب دنبال راهکارهایی باشیم که ما را در جذب جامعه هدفمان موفق گرداند آن هم در شرایطی که رقبایی قَدَر در سراسر دنیا به دنبال جذب این گروه ها یعنی جوانان و نوجوانان ما هستند.


مقام معظم رهبری نیز در پیامی که 14 اردیبهشت سال جاری به کنگره سه هزار شهید سمنان دادند، استفاده از هنر در ثبت تاریخ دفاع مقدس را مورد تاکید قرار دادند و فرمودند: «...در این زمینه [مخاطب شناسی در شیوه های حفظ نام و یاد شهدا] باید ضمن استفاده از متخصصان، علما و کسانی که در مسایل ارتباطی تجربه دارند از ابزار هنر نیز حداکثر بهره گیری صورت پذیرد. ...»


***


صحنه به اسارت درآمدن مرتضی بختیاری در عملیات خیبر/ صفحه 138 کتاب از میمک تا آنسوی مجنون
اسیر اسیر لاتقتل
«...گلوله ای به شکم مرتضی اصابت کرد و از پهلوی راست او بیرون رفت. مرتضی ناگهان از زمین برخاست و در میان باتلاق بیهوش بر زمین افتاد. نمی دانست چه مدتی بیهوش بوده اما هنگامی که به هوش آمد صدای شلیک گلوله را شنید و مطمئن شد که شهید نشده است. به یاد آورد آخرین تیر به شکمش اصابت کرد. دستش را به طرف همان نقطه برد که تیرخورده بود تا اگر روده هایش بیرون آمده دیگر تکان نخورد تا شهید نشود. به محض تکان دادن دست ناگهان متوجه شد عراقی ها می گویند: زنده زنده
عراقی ها تیر خلاصی می زدند اما وقتی فهمیدند او زنده است به او تیر نزدند. مرتضی را از میان شهدا جدا کردند و کشان کشان کنار دیگر اسرا بردند و همان جا روی زمین انداختند. افسری عراقی پیش آمد و با فارسی روان برای اسرا صحبت کرد و گفت: شما اسیر شدید و از جنگ خلاصی یافتید فقط بگویید بختیاری چه شد؟ رزمندگان در پاسخ گفتند: بختیاری شهید شد و جسدش نیز بین همین جسدهاست. آن افسر عراقی پاسخ را به زبان عربی برای دیگران ترجمه کرد. به محض شنیدن این خبر صدای هلهله و شادی به هوا برخاست. در این میان گاه تیری هم به یکی از اسرا شلیک می شد. مرتضی نیز تیر دوم را دریافت کرد و از پای چپ مجروح شد. مثل اینکه کوهی را بر سر انسانی خراب کنند یکی از استخوان های بزرگ او خرد شد. از شدت درد و عصبانیت هزاران ناسزا نثار صدام حسین کرد. در آن لحظه آرزویی جز شهادت نداشت. در همین لحظه افسری عراقی با یک دستگاه جیپ از راه رسید و گفت: «اسیر اسیر لاتقتل»


منظورش این بود که اسرا را نکشید. اسرا را سوار بر یک دستگاه خودروی بنز 911 کردند. مرتضی قادر به حرکت نبود. به اصغر مرادی و غلامعلی مرادی فرمانده و معاون یکی از گروهان ها گفت: شما بروید و من را همین جا رها کنید تا اینها یک تیر خلاصی به من بزنند و راحتم کنند. اما آنان قبول نکردند و با اینکه خودشان هم مجروح بودند دو نفری و با کمک یک سرباز عراقی فرمانده را از زمین بلند کرده به داخل خودرو منتقل کردند. اسرا به مقری در وسط آب ها منتقل شدند. ...»