علی اکبر رجبی؛

ارسال در ایثار و شهادت

نام:             علی اکبر رجبی

 

تولد:             1345خمینی شهر

 

در یک خیز که من جلوتر از علی اکبر برداشتم، گلوله ای به کتفم اصابت کرد و بر روی زمین افتادم، علی اکبر بلافاصله خودش را به من رساند تا کمکم کند اما وظیفه هدایت باقیمانده گروهان وکمک رساندن به فرمانده گردان به او اجازه ایستادن نمی داد. وقتی از او خواستم مرا رها کند با چشمانی اشکبار بوسه ای بر پیشانی ام زد که هنوز گرمی آن را احساس می کنم. علی اکبر با من خداحافظی کرد و رفت و در همان عملیات شربت شهادت نوشید و جسم مطهرش برای همیشه همان جا ماند (از خاطرات جواد صفاری پسر عمه شهید)
شهید علی اکبر رجبی در سال 1345 در خمینی شهر متولد شد. مشکلات مالی اجازه نداد دوران راهنمایی را به پایان برساند و گرم کار شد.
اگرچه سن کمش فرصت شرکت در جنگ را در روزهای اول از او گرفت اما به طور فعال در پایگاه بسیج مشغول بود و سپس عضو رسمی سپاه شد. سومین روز از سال 1361 بود که بالاخره به آرزویش جامه عمل پوشانده شد و برای شرکت در عملیات فتح المبین همراه یکی از گروهان های تیپ 25 کربلا راهی جبهه جنوب شد. اما این اولین تجربه علی اکبر از شرکت در عملیات به آرامی سپری شد چراکه دشمن از مواضع مورد نظر عقب نشینی کرد و مناطق در آرامش به تصرف نیروهای خودی درآمد.
نبرد در گردان علی اکبر
دیری نپایید که عشق سیری ناپذیر علی اکبر به نبرد با باطل، پای او را به عملیاتی دیگر باز کرد. قرار بود اولین مرحله از عملیات بیت المقدس با هدف آزاد سازی خرمشهر در 10 اردیبهشت 1361 آغاز شود. علی اکبر  به عنوان عضوی از گروهان خمینی شهری گردان علی اکبر (ع) تا نزدیکی خط پدافندی رفت. اینبار هم رزمندگان جان برکف ما توانستند در همان ساعات اولیه خطوط دشمن را به تصرف خود درآورند و علی اکبر از جمله رزمندگانی بود که از این عملیات با خود یادگار آورد، گلوله ای به پایش اصابت کرد و روانه بیمارستان شد.
اما از آنجا که خمپاره ها و گلوله ها با تمام ابهت شان نمی توانستند بهانه خوبی برای خانه نشین کردن رزمندگان ما باشند، علی اکبر دوباره پای داغدارش را برداشت و روانه جنوب شد و در لشکر 8 نجف اشرف مشغول خدمت گشت. در ماموریت های مختلف شرکت کرد اما ماموریتی که مامور بود روح بی تاب علی اکبر را به وصال معبودش برساند، عملیات بزرگ خیبر بود.

ایستگاه آخر
جواد صفاری پسرعمه و همرزم شهید می گوید: تنها عملیاتی که من و علی اکبر در کنار هم بودیم عملیات خیبر بود که حدود 48 ساعت طول کشید. من نیروی اطلاعات گردان دو طفلان مسلم (ع) بودم و علی اکبر معاون یکی از گروهان های آن بود. علی اکبر یکی از جوانترین فرماندهان این عملیات بود که به علت زخمی شدن فرمانده گروهان، فرماندهی و هدایت نیروها بر دوشش افتاده بود.
گردان دو طفلان مسلم (ع) پس از جنگی سخت و گرفتن اهداف تعیین شده و استراحتی کوتاه در شب دوم برای ماموریت بعدی که جایگزینی گردان در خط مقدم بود آماده شد. با توجه به موقعیت منطقه فرمانده گردان نیروهای باقیمانده را به دو گروه تقسیم کرد. گروه اول به همراه فرمانده به خط مقدم رفتند و گروه دوم که افراد گروهان علی اکبر هم شامل آن می شدند در خط دوم ماند. ولی علی اکبر اصرار داشت که در گروه اول قرار گیرد. من نیز بنا بر دستور در کنار گروه دوم ماندم. صبح روز بعد دشمن ضد حمله شدیدی کرد و موقعیت نیروها در خط به مخاطره افتاد.
گروه دوم بنا به درخواست به طرف خط مقدم حرکت کرد، علی اکبر به فرماندهی نیروها تعیین شد. بی سیم چی اش را از دست داده بود، بی سیم بر دوش خودش بود و دوشادوش هم می رفتیم تا اینکه به منطقه درگیری رسیدیم، حجم آتش دشمن شدید بود و با تسلطی که به منطقه داشت همه را درو می کرد، نیروها باید به فرمانده گردان می رسیدند ولی تمام راه ها بسته بود. در یک خیز که من جلوتر از علی اکبر برداشتم، گلوله ای به کتفم اصابت کرد...
کنگره سرداران و 2300 شهید دفاع مقدس شهرستان خمینی شهر