سید اکبر ترابی

ارسال در ایثار و شهادت

yadegaranنام:                    شهید سید اکبر ترابی

 

 

متولد:              1331 در شهر آبادان

 

پدر ایشان کارمند وزارت نفت و در پالایشگاه آبادان مشغول کار بود. به همین دلیل خانواده ایشان در شهر آبادان نزدیک پالایشگاه سکونت داشتند.

شهید دوران تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در مدارس آبادان گذراند. مادر شهید در خاطرات خویش بیان می کند: اکبر از زمان کودکی فردی مهربان بود. گاهی در کارها به من کمک می کرد. فردی نوعدوست و در فکر کمک به دیگران بود. بعد از گرفتن دیپلم حاضر نشد به خدمت سربازی برود. می گفت من دوست ندارم برای رژیم طاغوت خدمت کنم.

فعالیت های دوران انقلاب

شهید بیشتر اوقات خود را به مطالعه کتابهای مذهبی می گذراند و در مجالس دینی شرکت می کرد شرکت در این مجالس باعث آشنایی ایشان با افکار رهبر فقید انقلاب امام خمینی (ره) گردید. با گسترش اعتراضات مردمی علیه حکومت ستم شاهی، اکبر در اکثر راهپیمایی ها شرکت می کرد و با اینکه حکومت نظامی اعلام کرده بودند ولی بیشتر اوقات شبها در خارج منزل به فعالیت علیه رژیم مشغول بود. یک شب در زمان انقلاب به منزل نیامد و ما بسیار نگران شدیم. وقتی که آمد به او گفتم چرا دیشب به خانه نیامدی؟ گفت: (فروشگاه عباس که آن زمان بزرگترین فروشگاه آبادان بود) آتش گرفته من هم کمک می کردم و زخمی ها با به بیمارستان می بردیم. ایشان گاهی در خانه می ماند و نوارهای امام را گوش می کرد و به من  می گفت به بهانه نشستن درب منزل مواظب باش کسی در کوچه نباشد.

 

کمک به نیازمندان

شهید ترابی روحیه عالی در کمک کردن به نیازمندان داشت. هر گاه مادرش نان می پخت مقدار از آنها را برای کمک به فقیران می برد. زمانی که در سپاه خدمت می کرد حقوقش که ماهیانه حدود دو هزار تومان (2000 هزار) بود به محله چاور آباد آبادان می برد و بین نیازمندان تقسیم می کرد و هیچ مبلغی از حقوقش را برای خودش بر نمی داشت.

 

فعالیت دوران دفاع مقدس

مادر شهید بیان می کند: حدود یک سال از خدمت اکبر در سپاه می گذشت که دختر خاله اش را به عقد ایشان در آوردیم. یک هفته قبل از شروع جنگ نامزدش را به آبادان آوردیم و قرار بود اوائل مهرماه مراسم عروسی آنان برگزار شود ولی با شروع حمله دشمن بعثی به ایران ایشان همان روز رفت و یک هفته از او خبر نداشتیم و بعد که آمد گفت من این هفته را در جبهه بودم و امام فرموده است که باید همه برای دفاع به مناطق مرزی بروند. به علت کار پدرش که در شرکت نفت بود منزل ما نزدیک پالایشگاه واقع شده بود. اکبر به ما گفت: این جا امنیت ندارد باید خانه را تخلیه کنید و به مکان امنی بروید من هم اگر دیدم مشکل است، همسرم را پیش شما می آورم. ما به علت گلوله باران دشمن از آبادان نقل مکان کردیم و ایشان هم دو روز بعد همسرش نزد ما آورد و خودش به همراه پدرش و دو برادرش به جبهه رفتند.

 

آخرین مأموریت

یکی از همرزمان شهید ترابی گفته اند: اکبر می خواست با برادرش به منطقه درگیری با دشمن برود ولی فرمانده اجازه نداد که آنان با هم بروند. می گفت غیر ممکن است دو برادر با هم به منطقه بروند. به همین دلیل ما سه نفر با یک دستگاه خودرو به سمت خرمشهر حرکت کردیم در بین مسیر تعدادی نظامی به ما ایست دادند ولی ما فکر کردیم که نیروهای خودی هستند بر همین اساس توقف نکردیم و گفتیم کمی جلوتر می ایستیم که ناگهان به سمت ماشین ما شروع به شلیک کردند. در همین هنگام من درب ماشین را باز کردم و خودم را در جوی آب انداختم به علت ضربه وارده بی حال شدم. مدتی بعد که به هوش آمدم متوجه شدم که در منطقه عراقیها هستم با تلاش خودم به ماشین رساندم ولی از اکبر خبری نبود و فقط ماشین باقی مانده بود.

مادر شهید می گوید از تاریخ 24/7/1359 که این اتفاق برای اکبر افتاد تا کنون هیچ خبری از ایشان نرسیده و پیگری های ما از سازمانهای مربوطه هم نتیجه نداده است.

کنگره سرداران و 2300 شهید شهرستان خمینی شهر

با  تشکر مهدی رضایی