دشت شبنم روبرویش، مهر مردم در کنارش

ارسال در کتاب و ادبیات

زنده یاد اصغر حاج حیدری متخلص به "خاسته" در شب یلدای سال 1324 در خمینی شهر دیده به جهان گشود. چند سالی در دبستان مشغول به تحصیل بود ولی به علت بیماری گَری از آنجا اخراج شد و به ناچار همراه پدر به شغل پیله وری و دوره گردی مشغول شد. در جوانی با کارگری امرار معاش می کرد و در سال 1357 به استخدام اداره آموزش و پرورش در آمد. زندگی در فقر و تنگدستی، این شاعر سوته دل را با درد و داغ مردم آشنا ساخت و باعث شد، شور و نشاط شعرش با سوز و گداز آمیخته گردد و اثر گذاری آن را دو چندان کند.


استاد یوسفعلی میر شکاک در مقدمه کتاب "ِنمِکدون" خاسته را جامه مولانا نظام الدین عبید اله زاکانی دانسته و وی را از سرآمدان شعر و طنز در دو زبان فارسی و زبان محلی ولاتی می داند.


خاسته مردی است که از عمیق ترین لایه های جامعه برخاسته و با نازک اندیشی خاصی مسایل اجتماعی را در شعر منعکس می کند و برای مردم سرودن را افتخار خود می داند. مسایلی چون فقر، فقدان عدالت، تبعیض، آزادی و مناعت طبع و ... مضمون و درون مایه بسیاری از اشعار طنز و جد وی می باشد. حرف من حرف دل دیگرونه/ درد زحمت کشای بی زبونه/ همونا که حال دعوا ندارن/ از فشار زندگی نا ندارن/ برا یک لقمه ی نون دردبدرن/ مثل مرحوم بابام پیله ورن/ آره درد من غم خلایقه/ برگ برگ دفترم شقایقه/ جوهر دوات من خونشونه/ شعر من همیشه مدیونشونه/ شعر من ریشه داره قلابی نیس/ لب اندیشه من سرخابی نیس.


پیشتاز عرصه طنز شعر خمینی شهر
خاسته یکی از پیشتازان عرصه طنز شعر خمینی شهر است و صِراحت کلام در موضوعات مختلف همچنین استفاده از کنایات و اصطلاحات روزمره زبان عامیانه را می توان از جمله خصوصیات شعر طنز وی بر شمرد. خدای من تو خیلی مهربونی/ درد دل بنده هاتا می دونی/ دادا دونستی پس جونم دوا کو/ قربونی محکمه ات برم شفا کو/ سِکرترت به ما می گُفت تو هیئت/ دردا دوا می شه ولی به نوبت/ عمریه من تو نوبتم خدا جون/ پس چرا درد ما نمیشه درمون/ ...
همچنین گزینش مضامین خاص و موضوعاتی که کمتر به آن توجه شده چون "قمر در عقرب" و پروراندن آن به زبان طنز و ساده در قالب داستانی دلنشین بدون آن که شعرش پیش پا افتاده شود، نیز در خور توجه خاص است.


شعر خاسته آینه فراز و نشیب ها، دردها و سوانح زندگی خود اوست. شخصیت هایی چون مشهدی صادق، مشتی حسن، سِفول و مَش رجب منعکس کننده گوشه های زندگی، افکار و رفتار وی هستند. مَش رجب خیلی خوبه، خوش زبونه/ دو لبش انگاری کُ نِمِکدونه/ با غم و غصه میسازه، دربه در/ تو گرفتاری همیشه خندونه/ هَشتشا هَشته گرو، نُه همیشه/ سَلَف اینه و مَقروض اونه/ با نداری پادشاهی میکنه/ مورهِ و انگاری که سُلیمونه/ مثّ پسته سبزِ با خنده لبش/ تو دلش بیچاره یک کاسه خونه/ تو پیچ نی می ریزه غر غرشو/ سازی اون آب زلالِ قلیونه/ غصّه مِه که هی چرا گول می خوره/ برا بعضیا چرا نردبونه/ ناکسا نونشو هر روز می بُرن/ عوضش اون به همه نون رسونه/ در بدر خیلی توقع نداره/ نون و ماس، توی کاسش، فِسنجونه/ طِفلکی با این که مُلّا نشده/ بَلَده، حرفای خوب خوب می دونه/ "خاسته" که شِعرا خوب خوب می خونه/ خدا رحمتش کنه پسر اونه/ گفته با اون، پسرم وایسا رو پات/ هر کسی دولّا شده، پشیمونه.


هنر نمایی خاسته درگویش باستانی ولاتی
ذوق، باریک بینی و هنر نمایی خاسته درگویش باستانی ولاتی از شگفتی های ادب معاصر است. وی با در نظر گرفتن ظرافت های این گویش و آمیختن آن با طعم طنز بر دلنشینی اشعارش می افزاید و به واسطه آن ناگفتنی های بسیاری را به مخاطب انتقال می دهد و او را به تفکر وا می دارد. ویرُیمون شووه چِز و مُعجزه ی موسویا/ گوساله وَختی اینیشتا، یا خدا گول خریمه/ از گولی مَدوم علی رو کوفه، تِیِنا بِمونا/ وختی وَختُوی آما رَم مثلی اونا گول خریمه. یعنی: / یادمان می رود معجزه موسی را ( ید بیضا)/ وقتی که گوساله سامری جای معجزه خدا می نشیند گول می خوریم/ از فریب مردم بود که علی در کوفه تنها ماند/ زمان های حساس هم ما مثل اهل کوفه فریب می خوریم.
همچنین سروده های وی با گویش ولاتی همواره باعث تشویق نسل جدید شاعران شهر برای سرودن اشعار محلی بوده و این خود یکی از موثرترین علل برای جلوگیری از میرایی این زبان است.


یوسفعلی میرشکاک معتقد است شعر خاسته نه تنها خرمی و خوشدمی می پراکند بلکه نشانه هایی از بنیان های دیرین زبان فارسی(کیانی) نیز به دست می دهد که این بنیان ها، نظام گمشده دستور زبان است که روزگاری در اغلب نقاط ایران رایج، دایر و شایع بوده اند.


استفاده از اصطلاحاتی چون "کت کولو"، "ویرمون شوه" و " وختی وختوی" و ... نشان دهنده وسعت دایره واژگانی شعر ولاتی وی، همچنین عمق صمیمیت، خودمانی تر و شوخ تر شدن و شیرینی و دلنشینی شعر ولاتی وی می باشد.


هر چند شعر خاسته فریاد دادخواهی است اما شاعر طنز کلام و لطف بیان را هرگز از یاد نبرده است و با یک تیر چند نشانه می زند که این کار هر کسی نیست. به عنوان مثال در شعر "ویربِشتا" به معنای فراموش شدگان می گوید:


شو بیشو وُ صَحب اِسّا وُ اُوفتو را نموندی/ اورِسّا و وارون اومه و اُو را نموندی/ مَسّی از اونا بو و خوماری از آمابو/ از ساقی بیرحم یه بار تُو را نموندی/ ویروداگی نشتو به آما بسه خدا جون/ آماگوُ یه پَسّا دمی اوفتو را نموندی/ سَیی کیه ای هِمسَه آما وَسکی بلندو/ از دولتی اون بانجه ای اوفتو را نموندی/ گندوم نَخُته دربدری خاک ببویمون/ ویشتر ربری خود کو آما سُو را نموندی/ وومی کاغذی، فسّه و فندق طلبم بو/ آما کویه دینار گولوم اَوفتو را نموندی/ پاپوشی پایی لاغر ومون زخمُ و تُول بو/ گووه مِلِکی کوشایی شبرو را نموندی/ پوس کنته بوام ژندگی مون دربدری بو/ نرمی لوکه گرمی چِخموُ را نموندی.


ترجمه: شب رفت و صبح آمد و آفتاب را ندیدیم/ ابر شد، باران بارید آب را ندیدیم/ مستی از آن ها بود خماری از ما/ از ساقی بی رحم دور زدن را ندیدیم/ خدایا اگر فراموش نکرده ای به ما هم نظری کن/ ما که یک بار رنگ خورشید را ندیدیم/سایه ی خانه همسایه ی ما بس که بلند است/ از دولت آن روشنایی را ندیدیم/ گندم نخورده ما آواره خاک شدیم/ خودت بهتر می دانی که ما سیب را ندیدیم/ بادام کاغذی، پسته و فندق طلبمان باشد/ ما حتی دویست گرم تخمه آفتابگردان را هم ندیدیم/ کفش ما زخم و تاول بود/ گیوه ی مِلِکی و کفش شبرو را ندیدیم/ خلاصه بگویم زندگیمان محدودیت بود/ نرمی پنبه و گرمی لحاف را ندیدیم.


شعر اگر مخاطب نداشته باشد چون زنگی است که در عدم به صدا درآید
نزار قبانی شاعر بلند آوازی معاصر عرب، شعر را چون نامه ای می داند که به دیگران می نویسیم، همانگونه که در هر نامه گیرنده آن موضوع اصلی نامه است، شعر نیز اگر مخاطب نداشته باشد چون زنگی است که در عدم به صدا درآید. پیچیده گویی بعضی از شاعران، ادبیات را از فهم عام بیرون برده است و باعث شده که بسیاری از اشعار امروز مصداق نامه بدون گیرنده باشند و به سوی شاعرشان باز گردند. در این میان شعر خاسته از آن دست اشعاری است که مخاطب خود را یافته است، خاسته نشانی مردم را خوب می داند و برای آن ها می نویسد و همین مردمی بودن دلیل ماندگاری شعر اوست.


سرانجام کار
از جمله آثار و تالیفات وی می توان به مجموعه "مهر مردم، عطر گندم" و "دشت شبنم" همچنین مجموعه طنز "نِمِکدون" و آثار ناتمامی چون "دستور زبان ولاتی و فرهنگ مردم ورنوسفادران" اشاره کرد.
سرانجام این شاعر دل آگاه و درد دیده در 24 آذر ماه 1391 پس از تحمل سه ماه بیماری به علت سرطان کبد در بیمارستان سعدی دیده از جهان فرو بست و شهری را در سوگ نشاند .