زخم دل شهر

ارسال در کتاب و ادبیات

sherاین اتفاق غم سنگینی را نشاند روی سینه هایمان، مخالف بودیم یا موافق، فرقی نمی کرد، اتفاق ناگوار ناگوار است دیگر، بغض کردیم، غصه خوردیم و همه در بهت فرو رفتیم و در این میان خوشا به حال هنرمندان قلم به دستی که واژه ها را به هم گره زده اند تا مرهمی بگذارند نه فقط بر زخم دل خودشان که بر زخم دل یک شهر.

یک اتفاق بود فقط اتفاق باغ

افتاده از نگاه همه اشتیاق باغ

یک لحظه دل به خنده شیطان سپردن و ...

یک عمر روی سینه ما ماند داغ باغ

سوزاند مدتی دل این شهر خسته را

آن آتش جرقه زده از چراغ باغ

این شهر را به هر چه که شد متهم نمود

نادانی و هوی و هوس زیر طاق باغ

در شهر اگر زیاد شود مهر و همدلی

تکرار کی شود دگر آن اتفاق باغ؟

غم را رها کنید و بخواهید از خدا

تا باغ هایمان بشود باغ باغ باغ ...

لیلا نفیس

چهره ي غم گرفته شهرم را        دار اعدام را به پا کردند

دار اعدام مجرمانی که       شهر را غرق ناروا کردند

اینک اینک چه گویمت ای شهر      که دل و سینه ای غمین داری

زانوی غم گرفته ای به بغل      تا به کی حال این چنین داری

تا به کی لب گزی و آه کشی      داستان جنایت و غم را

تا به کی می کنی تحمل و صبر       قصه باغ و جرم مبهم را

شهر لبریز زندگانی بود      کوچه در کوچه عزم دیگر داشت

خرم و شاد زندگی می کرد      نقطه در نقطه بزم دیگر داشت

آه و افسوس غرق تهمت شد      شهر اندیشه های دانایی

شهر شعر و شعور پاکی ها     شهر گل واژه هاي زیبایی

سینه اش را  اگر که بشکافی       تا قیامت ز درد می گوید

قصه های باغ سینه سوزش را      با غم و آه سرد می گوید

عبدالرضا کیانی