شکایت از اهل زمانه
قرن ششم است و حاکمان غزنوی، و سنائی جوان که استعداد شعر دارد بر رسم زمانه مدح یکی از آنان می گوید. اما خیلی زود متحوّل می شود و به زهد و عرفان می گراید و آثار گرانبهایش از آن به بعد شکل می گیرد مانند حدیقه الحقیقه که شعر زير را از آن برگرفته ایم.
در وصف شاعر همین بس که بزرگانی چون عطار و مولوی و عتیق مفسر قرآن وی را ستوده اند.
اندراین عصربوالفضولی چند کرده از بَر دو فَصلک از ترفند
هیچ نادیده از علوم اثر هیچ نایافته ز حال خبر
بی خبر جمله از حقیقت کار همه از علم دین شده ناهار
به گه لقمه چون سَبُع تازان به گه شهوه همچون خر یازان
در غضب همچو شیر درنده در طلب همچو مرغ پرنده
شهوت آن را که گشت مستولی هر دو یکسان امام و مُستملی
حسد و حِقد و خشم و شهوت و آز گِردشان اندر آمده چو پیاز
نه ز خدا ترس و نه ز مردم شرم یکسو انداخته ره آزرم
همه در جستجوی دانگانه از شریعت بجمله بیگانه
شرع را جمله پشت پای زده هر یک از رای خویش رای زده