خمینی شهر به یک انجمن نخبگان نیاز دارد

ارسال در کتاب و ادبیات

در ایام عید نوروز فرصتی پیش آمد تا سعید بیابانکی مهمان فرصت شود و با وی گفتگویی درباره آخرین فعالیت ها و دست آوردهایش داشته باشیم.


 لطفا در مورد فعالیت هایتان در سال 93 برایمان بگویید.
مهمترین فعالیت من در سال 93 آماده سازی سه کتاب برای نمایشگاه کتاب سال 94 است. اولین کتاب من، کتاب «پنج داستان از شاهنامه» که مخاطبش کودکان و نوجوانان هستند و شامل بازنویسی 5 داستان از شاهنامه فردوسی است که با نثری ساده و روان نگاشته شده است.


کتاب بعدی من مجموعه شعری است با عنوان «یلدا» که شامل 40 قطعه شعر کلاسیک در قالب های غزل، مثنوی، چهارپاره و قصیده، همچنین بخشی از آن به شعر سپید اختصاص یافته است که این کتاب به استاد اصغر حاج حیدری (خاسته) تقدیم شده است. سومین کتاب من، یک مجموعه نثر طنز است با عنوان «لبخند های مستند» که در آن اتفاقات طنزآمیزی که در حوزه های مختلف برایم پیش آمده را نگاشته ام. موضوع اکثر این قطعات فرهنگی، اجتماعی است. البته قسمتی از کتاب مدتی به صورت پاورقی در مجله کتاب

پنج شنبه چاپ شده است که استقبالی خوبی از آن شد. همچنین مجموعه شعر«سنگچین» که در سال 78 توسط انتشارات علم منتشر شد، توسط انتشارات سوره مهر به چاپ سومش می رسد و وارد بازار می شود. «سنگچین» یکی از بهترین کتاب های من است که بیشتر اشعار این مجموعه در قالب چهارپاره و با موضوعات عاشقانه، اجتماعی و آیینی است که این کتاب جایزه هشتمین دوره کتاب فصل، همچنین نامزدی قلم زرین و کتاب سال را به دست آورد.


بخشی از فعالیت های من هم در حوزه موسیقی بوده است که قسمتی از آن به وظیفه کاری و قسمتی از آن به علاقه شخصی من بر می گردد. من در طی این دو سال که در حوزه هنری مدیر دفتر شعر و ترانه هستم سعی کرده ام که کارهای جدیدی را انجام دهم. در همین راستا تلاش کرده ایم که استعدادهایی را در زمینه خوانندگی کشف و در سال جاری به جامعه هنری معرفی کنیم. متاسفانه موسیقی امروز به سمت کلامی دم دستی کشیده شده است به همین دلیل اشعاری که برای این خوانندگان انتخاب می شود بیشتر با موضوعات ارزشی و اخلاقی است.


از اتفاقات دیگر این سال این بود که من به صورت تصادفی با یک خواننده افغان به نام عارف آشنا شدم و او را به یک شرکت تولید موسیقی معرفی کردم و آنها حاضر شدند که روی صدای او سرمایه گذاری کنند. آلبوم عارف با عنوان «تا آن سوی سمرقند» اردیبهشت ماه توسط شرکت آوای باربد منتشر می شود که آن سوی سمرقند اسم یکی از شعر های من است و با توجه به این که سالهاست صدای خوانندگان افغان در ایران گم است، پیش بینی می شود که استقبال خوبی از این آلبوم بشود. این مجموعه شامل 14 آهنگ است که 4 شعر آن از من و بقیه اشعار از شاعران افغانستان است.


در حوزه موسیقی در این چند سال اخیر، چند تا کار با علیرضا افتخاری انجام دادم مثل « زاینده رود من کو» که در سوگ زاینده رود خوانده شد که جزو کارهای تاثیرگذار و پر استقبال بود.


از کارهای دیگر من در حوزه موسیقی در سال گذشته، تولید 8 ترکت موسیقی برای امام رضا (ع) به سفارش آستان قدس رضوی بود که مدیریت بخش شعر آن را من انجام دادم. این ترکت ها با صدای خوانندگانی چون علیرضا افتخاری، مجید اخشابی، مخت آباد و یکی دو خواننده ترک و کرد ضبط و به مناسبت ولادت امام رضا(ع) در مشهد رونمایی شد. این آهنگ ها به تدریج از تلویزیون و رادیو پخش خواهد شد.


پیش از این هم در زمینه کودک و نوجوان فعالیتی داشتید؟
من قبلا هم کار کودک انجام داده ام که حدود 10 سال پیش توسط انتشارات مونا در اصفهان چاپ شد اما چون احساس کردم لحنم با لحن کودکان فاصله دارد، شعر در زمینه کودک را ادامه ندادم.


در سال 93 یک برنامه مناسبتی از شما در شبکه 4 سیما پخش شد، شما بازتاب آن برنامه را چطور می بینید؟ آیا قرار است این برنامه ادامه پیدا کند؟
فکر می کنم که بازتابش خوب بود و امسال اجرای برنامه سال تحویل را به من پیشنهاد کردند و من چون از قبل برنامه سفر به اصفهان را داشتم نتوانستم این پیشنهاد را قبول کنم. آن برنامه هم قرار است که امسال به صورت شبانه ادامه پیدا کند.


دیدگاه شما نسبت به شعر امروز چیست؟
من از دهه 70 تا به امروز که به صورت جدی در عرصه شعر وارد شدم، شعر را در شکل ها، محتواها و فرم های مختلفی تجربه کردم. به طور کلی ذائقه مخاطب در همه حوزه ها در حال تغییر است. اگر می بینید که از یک کتاب شعر در یک زمان استقبال می شود دلیلی ندارد که چند سال بعد هم، همان استقبال از آن کتاب بشود، به این دلیل که ذائقه مردم با توجه به هجوم رسانه ها دائما در حال تغییر است. در این میان ما دو کار می توانیم انجام بدهیم یکی اینکه چیزی که ذائقه مردم می پسندد را ارائه کنیم یعنی به صورتی دنبال ذائقه عمومی راه بیفتیم و یا اینکه خود ذائقه سازی کنیم. به نظر من هنرمند و شاعر کارش از جنس دوم است و وظیفه اش این است که خودش سلیقه عمومی را مدیریت کند نه اینکه خودش دنبال سلایق عمومی راه بیفتد چون آنهایی که دنبال رو ذائقه عمومی هستند زود تمام می شوند و انسان هایی تاثیرگذاری نخواهند بود.


من در کتاب های مختلف سعی کرده ام ذائقه سازی کنم مثلا در کتاب نامه های کوفی، بخش آخر کتاب که نامه های کوفی نام داشت، یک تغیر ذائقه اتفاق افتاد که هم استقبال و هم انتقادهای زیادی را در پی داشت که این نشان دهنده این بود که یک تغییر ذائقه عمومی اتفاق افتاده است. به هر حال نامه های کوفی یک جور ارتقا دادن سطح ذائقه عمومی نسبت به مذهب و شعر مذهبی بود. در کتاب جدیدم هم سعی کرده ام نوآوری داشته باشم.


به نظر شما چرا هنرمندان و نخبه های شهر پس از مدتی از اینجا کوچ می کنند؟
ببینید من همه ایران و حتی کشورهای پارسی زبان دیگر را دیده ام اما ذوق و پتانسیل ادبی که در خمینی شهر هست را در هیج جای دنیا ندیدم. خمینی شهر شاعر درجه یک زیاد دارد و کلا خاک آن شاعر خیز است و نمونه بارز آن کنگره میلاد آفتاب بود. اینکه هنرمندان و نخبگان شهر از شهر می روند یک چیز طبیعی است به این دلیل که کسی که بخواهد در مقیاس ملی یا حتی جهانی کار کند حتما باید در مرکز قرار بگیرد که بتواند هم از امکانات موجود بهره ببرد و هم با رسانه ها در ارتباط باشد، البته این از ایرادات کشور ماست. اینکه همه امکانات در یک جا متمرکز باشد و ما مجبور به کوچ باشیم.


به نظر من خمینی شهر نیاز به یک انجمن نخبگان دارد، انجمنی که نخبگان و هنرمندان شهر را در هر زمینه ای که هستند دور هم جمع کند و نگذارد که این افراد رها شوند. به هر حال اگر گاهی مسوولین شهر دیداری با آنها داشته باشند، نشان دهنده توجه به آنان خواهد بود. متاسفانه کسی به این افراد توجه نمی کند، به نظر من بنیادی نیاز است که آنها را جهت بدهد و مدیریت کند و انرژی های موجود را به کار گیرد.


رسالت یک هنرمند نسبت به شهرش چیست؟
هر هنرمندی علاقه ای که به زادگاهش دارد را به هیچ جای دیگر ندارد. برای مثال من همیشه ترجیح می دهم ایام نوروز و دهه محرم را به خمینی شهر بیایم. چه خوب است که در چنین ایامی که همه هنرمندان به زادگاهشان برمی گردند، مسئولین آنها را هدایت کنند و به سمت شهر جذب کنند.


در مورد سعید بیابانکی شایعه است که وقتی در کنگره ای داور باشد، شاعران خمینی شهری در آن کنگره برگزیده نمی شوند، نظر خود شما در این مورد چیست؟
چنین چیزی اصلا درست نیست به این دلیل که داوری شعر در کنگره ها بی نام و به صورت کدگذاری انجام می شود و حتی بعضی وقت ها شده من در کنگره ای وقتی دیده ام

بچه های خمینی شهر شرکت کرده اند به این دلیل که گفته نشود بیابانکی همشهری هایش را برگزید از داوری انصراف داده ام و اتفاقا چون آدم بی طرفی هستم برای داوری های بزرگ دعوتم می کنند چون نه کاری به نام دارم و نه شهر، نظرات و ارزیابی هایم را هم به صورت مکتوب کنار شعرها می بنویسم و همه چیز روشن و دور از ابهام است.