طنین خطبه ات از چشم کوفه خواب ربود...

ارسال در کتاب و ادبیات

تو کیستی که حیا پرده دار عصمت توست
تو کیستی که شجاعت غلام همت توست

تو کیستی که به پایت شکسته قامت کوه
ز دست صبر تو اندوه آمده به ستوه

تویی به شام ستم حامل پیام حسین (ع)
زبان سرخ تو شمشیر انتقام حسین (ع)

زمانه بر دل تو لاله لاله داغ نهاد
که شد شکفته به باغ لبت گل فریاد

در آن زمان که خزان لاله را به خاک نشاند
حسینِ خون خدا را به قلب خاک نشاند

تو خواستی که بهار دگر به بار آید
ز نخل سوخته شیرین ثمر به بار آید

تو خواستی و درخت خدا شکوفه نمود
طنینه خطبه ات از چشم کوفه خواب ربود

تو خواستی که بماند قیام عاشورا
رسد به گوش جهان این پیام عاشورا

که دست ظلم ز دستان بسته می ترسد
ستم ز مردم در غم نشسته می ترسد

به چنگ خشم فشردی چنان گلوی ستم
که قطع گشت ز خشم تو گفتگوی ستم

علیه ظلم و ستم آن چنان زدی فریاد
که شد مچاله به دستت غرور استبداد

خدای گرچه تو را خلق کرد زن زینب!
به خاک راه تو مردیست بوسه زن زینب