سروش حاج باقری

ارسال در کتاب و ادبیات


 نام:                              سروش حاج باقری

 

متولد:                            اول اردیبهشت ماه 54 

نَه! قصد نداشت دل به دریا بزند
بر دار و ندار خویشتن پا بزند
زن آمده بود در بهشت موعود
تا زیر درخت سیب در جا بزند...

 حاج باقری شاعری که دوست ندارد بالای 18 سال خطاب شود،. متولد فصل بهارنارنج های شیراز و گل های محمدی قمصر. در کلاس سوم راهنمایی با نوشتن انشایی با موضوع مادر بسیار مورد تشویق معلمش آقای آخوندی قرار گرفت و همین تشویق و حمایت های معلمش بود که دریچه ای برای ورود او به دنیای سحرانگیز شعر و شاعری شد. هنوز اولین شعرش را با این مطلع به یاد می آورد: وقتی تو را دیدم به خواب خاطراتم/ گویا مروری شد کتاب خاطراتم. آقای آخوندی او را نزد استاد اصغر حاج حیدری(خاسته) که در آن زمان جلسه شعری در کانون ادبستان صفا داشت فرستاد. در اولین برخوردش باور نمی کرد مرد ساده و بی آلایشی که مشغول آب و جارو کردن است، استاد خاسته معروف باشد. استاد او را با آغوش باز می پذیرد و از او می خواهد که در مسابقات شعر دانش آموزی شرکت کند. او در این مسابقات از شهرستان به استان و وقتی فقط 8 ماه از عمر شاعری اش می گذشت، به کشور راه یافته و در سطح کشوری حائز رتبه اول می شود. پس از آن در 4 سال دبیرستان در سطح کشور حائز رتبه اول شعر دانش آموزی می گردد. به جز آن در 4 سال پیاپی هم در "جشن ستارگان"ی که وزارت آموزش و پرورش در شهرهای مختلف کشور از جمله یزد و ارومیه و... برگزار می کرد حائز مقام اول می شود.
حاج باقری جریان شعری خودش و کل شهر را مدیون استاد خاسته و استاد باغبان می داند. شعر از نظر او، آن چیزی است که "آن" دارد و شبیه یک حس است و تعریف کردنی نیست. شاهنامه کتابی است که بر او تاثیر شعری، زبانی و فکری داشته و دارد و فردوسی برایش به اعجازی می ماند که هیچ گاه پایان نخواهد گرفت. به جز شعر به تاریخ نیز علاقه مند بوده و اکثر کتب تاریخی معتبر را مطالعه کرده است. حاج باقری می گوید زبان شعری ام را خیلی دوست دارم و بعضی ها بر این باورند که زبانی فخیم است. عده ای هم هستند که آن را دوست دارند و به هر حال هر شاعری مخاطبان خودش را دارد. او قالب های شعری را همچون ظرفی می داند که فرقی نمی کند ظرف چه باشد، مهم محتویات آن است که از عصاره حس و خیال انباشته است. اشعار او بیشتر در قالب غزل، رباعی و شعر سپید است. به نظر او دغدغه شعر امروز این است که شاعران امروز بیشتر اشعارشان را تجربه نکرده اند و از دیگر شاعران وام می گیرند در صورتی که او تا به حال شعری نگفته است که حتی یک مصرعش مال شاعری دیگر باشد. به نظر او شاعران امروز نسبت به شاعران گذشته کمتر با خودشان صمیمیت دارند و کسانی که شعرشان ماندگار شده به این خاطر است که شعرشان، زندگیشان و زندگیشان، شعرشان بوده است. گلایه حاج باقری از فضای امروز جامعه این است که فضایی شعری نیست و همه چیز دست به دست هم داده که بیش از همه هنرها، شعر سرکوب شود. حتی فضای دانش آموزی شعر نسبت به گذشته ای نه چندان دور دیگر شعری نیست و به احساس ها اهمیت داده نمی شود.
او معتقد است هیچ کلامی قدیمی و کهنه نیست همانطور که هیچ کلامی نو نیست و این شاعر است که به کلام زندگی می بخشد. می گوید شعر بیشتر از هر چیز به گذر زمان نیاز دارد و این گذشت زمان است که نشان می دهد چه چیز ماندگار است یا نه.
به نظر او خمینی شهر از نظر شعری دارای استعداد عجیبی است و مردمان آن همه به گونه ای شاعر هستند و یکی از بهترین انجمن های تخصصی شعر کشور با عنوان سروش در این شهر است. حاج باقری می گوید: استاد حدادیان تنها کسی است که رفتار و منش باغبان را دارد و مرا به یاد ایشان می اندازد و همچنین از او به خاطر تلاش هایی که برای انجمن سروش داشته سپاسگزارم.
او می گوید من همیشه به خاطی روحیاتم و زندگی شعری ام باعث آزار خانواده ام شده ام و از این که همیشه مرا تحمل کردند و صبورانه در کنارم ایستادند از آن ها سپاسگزارم.

به چالش می کشد چاه زنخدان تو دنیا را
به یغما می برد گرمای لب های تو دریا را
چگونه چشم هایت این همه افسونگری دارد
که آن سوی خیال شعرهایت می برد ما را
به خرج گیسوی عصیانی ات هرگز نخواهد رفت
که بردوشش کشد عیسای تو لختی چلیپا را
هوای دیگری را در نظردارد که می ریزد
صدای شورتو در جان شیرینت نکیسا را
تو را هرکس ببیند با خدا هم قصه خواهد شد
که بی شک دور خواهد زد لبت بی سیب حوا را
هراس افتاده در من، در خدا، در سیب، در گندم
به آتش می کشاند چشم هایت آخرش ما را
تو می مانی و تو تنها سیامستی که با رقصش
به چالش می کشد شب چاله های کهکشان ها را