من و آقای شهردار
خدا به او بدهد عمر و عزت بسیار
که یافت کوچه و بازار از او سر و سامان
به خاص و عام رساند منافع بی حد
کمر به خدمت این خلق بسته از دل و جان
منی که منتفع از کار او شدم، باید
کنم به واسطه شعر خدمتش جبران
عجب مدار که در وصف او غزل خوانم
مگو زبان تملق گشوده بی وجدان
رسیده خدمتی از او به من که قادر نیست
قلم نویسد و گویم به صد هزار زبان
صدای ناله همسر مرا پراند از خواب
که گفت زود مرا نزدِ یک پزشک رسان
رسیده بود زمانش که وضع حمل کند
از این قضیه شدم گیج و منگ و سرگردان
نبود پول و تهی بود چون که جیب حساب
هراسناک شدم از هزینه درمان
سوار شد چو به ماشین و راه افتادیم
به حال گیجی و در آن شرایط بحران
فتاد تایر ماشین به چاله گودالی
که شد فراغت همسر از آن عمل آسان
شدم معاف من از خرج زایمان آن شب
رسید شادی و شوری که وصف آن نتوان
فقط نه من که بسیار شهروند مستضعف
شدند منتفع از چاله ها به این عنوان
اگر چه بهره گرفتم ز چاله ها، اما
وجود چاله و گودال نیست غیر زیان
چقدر رنج و مرارت رسانده بر مردم
شکسته است بسی دست و پای پیر و جوان
به شهردار بگو در مرمتش کوشد
که بهرمند شود از عنایت یزدان
روزنامه فرصت از سال 13 کار خود را آغاز کرد و در حال حاضر خبر های خود را به صورت آنلاین نیز ارائه میکند