ظلم و ویرانی

ارسال در کتاب و ادبیات

dastchinاولین باب از گلستان سعدی، بابی است در رفتار و اعمال پادشاهان و حاکمان با حکایاتی کوتاه و گاه طولانی از نمونه هایی از رفتارها و اخلاق پادشاهان و حاکمان و استفاده تمثیلی از آنها جهت بیان نکات اخلاقی و پند آموز که هم خوب دارد و هم بد که کاربرد آن در جامعه فعلی هم برای مسؤولین و مدیران است و هم برای تک تک افراد.

 

یکی از این حکایات بلند این فصل، حکایت فردی است که به دلیل تنگ دستی و فقر نزد دانایی برای چاره جویی می رود، اما چاره های او را نمی پذیرد و برخواسته خود یعنی کمک او در به کار گماردن وی در نزد شاهی پای می فشارد و عاقبت به گفته های دانا می رسد و یکی از حکایات کوتاه این باب از رفتارهای انوشیروان است که درست یا نادرست به انوشیروان عادل مشهور بود و ادبا و شعرا از این موضع استفاده تمثیلی نموده تا حرف خود را بزنند و لطایف و حقایقی را بیان دارند، باشد که درس عبرتی باشد از جمله سعدی شیرازی در داستانی که خواهیم خواند استفاده لازم را برده و دقایق و نکات لطایف اخلاقی و آموزش خاصی را بیان نموده است که در ادامه سعی در رمز گشایی از آنها خواهیم نمود و اما قبل از همه حکایت را می آوریم و روانسازی می کنیم و سپس رمز گشایی از آنها خواهیم نمود. پس اول حکایت:

حکایت: آورده اند که نوشیروان عادل را در شکارگاهی، صیدی کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد، نوشیروان گفت نمک را به قیمت بستان، تا رسمی نشود و ده خراب نگردد. گفتند: از این قدر چه خلل زاید؟ گفت: بنیاد ظلم در جهان از اول اندک بوده، هر که آمد بروی مزید کرد، تا بدین غایت رسید.

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی     برآورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد     زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ

حکایت ساده است. پادشاه عادل به دلیل نبودن نمک برای غذا فردی رامسؤول می کند تا به روستای مجاور شکارگاه برود و نمک بخرد و بهای آن را عادلان بدهد و بیاورد، تا اینکه به زور گرفتن و بها نپرداختن رسم نشود و سبب خرابی روستا نگردد. اطرافیان به او می گویند این چیز جزیی و اندکی است که نمی تواند ظلم به حساب آید و او جواب می دهد که اساس و بنیاد ظلم اول کم بوده و به مرور به آن اضافه شده و وسعت یافته است و نهایتاً سعدی چنانکه سبک اوست با آوردن ابیاتی سعی در خلاصه کردن پیامها و مطالب می کند و در اینجا نتیجه گیری می کند که اگر یک شاه و بزرگتر و مسؤولی به اندازه یک سیب ظلم و تجاوز کند، زیردستان او اساساً درخت و باغ را ریشه کن خواهند کرد و چنانچه بزرگتر و مسؤولی و رئیس و شاه فقط به اندازه پنج تخم (بیضه) از پرنده ای بخورد، لشکریان و زیردستان وی نسل پرنده را برخواهند انداخت.

حال اگر به منظور رمزگشایی و پندگیری و استفاده کاربردی برای مسائل جامعه خود به این حکایت نگاه مجددی بکنیم، احتمالاً برداشت هایی این چنین خواهیم داشت.

1-    هر مسؤول و مدیری باید به رفتار و اعمال زیردستان خود توجه داشته باشد و آنها را به قانونمداری و انجام امور از راه های درست و صحیح و قانونی توصیه و بر آنها نظارت کند «خرید نمک و پرداخت قمیت آن»

2-    یک مسؤول و مدیر نباید از موقعیت و شرایط خود سوء استفاده کند و تفکری رانتی داشته و امتیازاتی برای خود دست و پا کند و نیز به زیردستان و ضعیفان ظلم نماید« عدم تملک مجانی نمک به بهانه پادشاه بودن»

3-    توجه دادن مسؤول و مدیر به اینکه خود و نزدیکان وی الگو هستند و هر گونه رفتار و اعمال خلاف آنها می تواند به یک رویه و رسم تبدیل شود «تارسمی نشود»

4-    پیش رفت و آبادانی جامعه در سایه پایبندی همگان به قانون و مقررات در هر پست و مقامی حتی در جزئی ترین رفتارها می باشد « تا ده خراب نگردد»

5-    حساسیت به خطاها و گناهان و ظلم های هر چند کوچک که در واقع پایه های ظلم را مستحکم کرده و توسعه می یابد زیرا تخم مرغ دزد است که شتر دزد می شود و کوچکترین چشم پوشی سبب شکستن سد ها و حرمت ها و زمینه ساز گناهان بزرگتر ها می شود و به همین دلیل نزد خدا ذره و مثقالی از خوبی و بدی محاسبه می گردد.

6-    توجه به این نکته که نقاط ضعف و سوء استفاده های یک مسؤول و مدیر می تواند سبب سوء استفاده های وسیع تر زیردستان شود «سیب و درخت سیب، تخم پرنده و کل پرندگان»

7-    و نکته طریف محیط زیستی اینکه گر چه غربیها ادعای طرفداری و حفظ محیط زیست و حقوق جانوران و حیوانات را به خود نسبت می دهند، اما ادبیات و البته آموزه های دینی ما پر از چنین دستوراتی است از جمله در این داستان می بینید که سعدی خوردن پنج تخم پرنده ای را ظلم تلقی کرده است.

8-    حال می بینیم که یک حکایت کوتاه چگونه می تواند درسهای بزرگی به کوچکترین تا بزرگترین مسؤولین و انسانهای مسؤول بدهد. بی جهت نیست که روز 27 شهریور روز شعر و ادب فارسی نامیده شود تاتوجه همه به استفاده از منابع عظیم شعر و ادب فارسی برای خوب زیستن و درست زیستن جلب شود.