سروش سدهي با شاعران بزرگ هم عصر خود برابري مي كند

ارسال در کتاب و ادبیات

soroosh--1شعر به عنوان یکی از شاخه های هنر از دیرباز زبان گویای ملت ها بوده است و از آن میان فارسی زبانان همواره جایگاهی ویژه برای شعر قائل بوده و هستند و شاعران را عزیز می دارند از رودکی و فردوسی و نظامی تا شهریار و قیصر و بهمنی و بیابانکی و این شعر هزار ساله هزار سال است که زینت کلامشان است.

آن جا که رودکی پدر شعر پارسی می گوید:

بسا دلا که بسان حریر کرده به شعر           از آن سپس که به کردار سنگ و سندان بود

یا آن جا که شاعر جوان سعید بیابانکی می گوید:

ای شعر ای الهه اندوهگین من                 ای هم صدای طبع خیال آفرین من

و از میان این آب و خاک شعر خیزِ شاعر پرور، شهر ما خمینی شهر بسان فرزندی عزیز کرده انگار که از این موهبت سهم بیشتری برده باشد از دیرباز شاعرانی بزرگ، مبدع و ظریف اندیش به خود دیده است که وجودشان بدون اغراق همواره زینت بخش محافل ادبی بوده و هست و در این میان "سروش" که قریب به دو قرن پیش بسان دانه ای سر از این خاک برآورد و بالید و بار داد، چه خوش همچون تاجی بر سر شعر و ادب این شهر نشسته است."علی آقا محمدی" در مقدمه کتاب"سرشک غم" از قول صاحب تذکره گنج شایگان می نویسد:

"بعد از ورود به اصفهان هنگام ایاب و ذهاب فصحا از شیخ و شاب اصحاب نیک و بد آن بلد مکرر شنید و به تواتر رسید که چهارده ساله جوانی محمد علی نام که چون مه شب چارده از حسن تمام و متخلص است به سروش از "فروشان" روی به شهر آورده و از چهر زیبا و طبع غرا فتنه دهر گشته"

چندی پیش گفتگویی ترتیب دادیم با یکی از فعالین فرهنگی و ادبی شهرمان آقای علی آقامحمدی که گوشه هایی از این گفتگوی پربار را به مناسبت 27 شهریور سالروز وفات شهریارِ سخن سید محمد حسین بهجت تبریزی که روز شعر و ادب نام گرفته، می خوانیم. انشاءالله در شماره آينده بخش هاي اصلي اين گفتگوي خواندني را از نظر خواهيم گذراند.

شنیده ام که موضوع پایان نامه کارشناسی ارشدتان "سروش" بوده است، چرا سروش را انتخاب کردید؟

معمول است که نویسنده یا مترجم  کتاب، پایان نامه و آثارمکتوب خود را به کسی تقدیم می کند و من هم در سال 1382 برخلاف معمول پایان نامه ام را به خانواده یا دوستانم پیشکش نکردم بلکه نوشتم: تقدیم به همه همشهریانم که همواره مورد بی مهری بوده اند و سروش یکی از آن هاست.

در کتاب های دبیرستان می دیدم که در حد خیلی کوتاه نامی از سروش می برند. یکی دو سال محل تولد او را خمینی شهر و چند سال بعد دیدم محل تولد او را ذکر نکرده اند و از آن جا که سروش شخصیتی است که  بیشتر از این می توان او را به جامعه فرهنگ و ادب کشور معرفی  کرد تحلیل اشعار و کلیات آثار او را  انتخاب کردم. اگر چه به خاطر حجم آثار متعددش کار خیلی سنگینی بود، تمام آثار باید بازبینی می شد، مطالب دیگران گردآوری و در نهایت تدوین می گشت.

یکی دیگر از دلایلی که مرا به تحقیق درباره این شاعر ترغیب کرد این بود که اگر او را با اقرانش مثل میرزا حبیب قاآنی شیرازی که شاعر بسیار مهمی بوده و اشعارش هم معروف است یا حتی ملک الشعرای صبای کاشانی و شهاب اصفهانی مقایسه کنیم می بینیم چیزی از آن ها کم ندارد و حال آنکه در کتاب های تراجم وتذکره ها از قاآنی و ملک الشعرای صبای  بیشتر از سروش سخن به میان آمده و آثارشان بیشتر منتشر شده است.

چرا این شاعر خمینی شهری به سروش اصفهانی معروف است؟

سروش در هیچکدام از آثار متنوعش نامی از محل تولد خود به میان نیاورده، فقط از اصفهان نام برده که طبیعی هم هست چون تا 14 سالگی بیشتر در خمینی شهر نبوده و به اصفهان رفته است. بیتی دارد که می گوید:

بدان گهی که مرا بود در صفاهان جای                          هزار دستان را جای در صفاهان بود

قصیده بلند دیگری هم دارد که جزو قصاید خوبش است و ملک الشعرا هم آن قصیده معروفش را به استقبال از این قصیده سروده است:  

دریغ از اصفهان و از سرای او             که بوی مشک می دهد هوای او

هواش غم زداید از دل حزین              خوشا خوشا هوای غم زدای او

در اصفهان نزد سید شفتی بانی مسجد سید اصفهان می رود و او هم خیلی به سروش توجه می کند، تا 19 سالگی نزد او می ماند و سپس در زمان ولیعهدی ناصرالدین شاه به تبریز می رود و بعد همراه پادشاه به تهران رفته و تا آخر عمر همان جا می ماند.

سال تولدش مشخص هست؟

در تذکره ها به تاریخ تولد او اشارتی نشده و در آثار شاعر نیز هیچ گونه صراحتی در باب سال تولدش وجود ندارد. با این حال در پایان قصیده ی طولانی 110 بیتی که در فتح چناران، قوچان و سرخس سروده به بیست سالگی خود اشاره کرده است.

سپهرم دو ده سال بر سر گذشته             کنون کاین قصیده نویسم به دفتر

بر اساس نوشته ی مورخین قاجار جنگ چناران در سال 1347 و یا 1348 قمری اتفاق افتاده است بر این اساس باید سال ولادت او سال 1228 قمری اتفاق افتاده باشد و سرانجام در سن 57 سالگی در تهران در گذشته و در قم دفن گردیده است.

از این شاعر زندگی نامه ای در دست هست؟

متاسفانه سروش درآثارش از زندگی اش چیزی نگفته و تذکره نویسان و تراجم هم در حد خیلی مختصر و تکراری گفته اند بنابراین ما چندان اطلاعی از زندگی ایشان خصوصا از زمانی که در خمینی شهر سکونت داشته نداریم و تنها آثاری که از او به جا مانده، نشان می دهد شاعری بزرگ است.

آقا محمدی: سروش بزرگترین شاعری است که از این خطه برخاسته است. علامه قزوینی او را از فحول شعرای قرن سیزده هجری می داند. وی دارای طبعی روان و قریحه ی توانا بوده است همین برخورداری از قدرت طبع و توانایی او بر خلق کلام موجب شده مضامین و معانی مختلفی در وصف طبیعت و تصویر مناظر آن را به استادی بیان کند. احاطه او بر الفاظ و چیره دستی بر تعبیرات ثابت می کند که کلام روان و اندیشه باریک نیازمند مطالعه در فنون ادب نیست و ساخت شعر روان غریزه آدمی و از موهبات خداوندی است.

سروش ادیب است یا فقط شاعر؟

گرچه در دیوان او به بعضی اصطلاحات فلسفی، ادبیات عرب، نجوم و سایر دانش ها بر می خوریم اما دانش او صرفا در حد استفاده از این اصطلاحات بوده و از این جهت در یادگیری علوم از شاعران هم طراز خود هم چون نشاط، قاآنی و صبا فروتر بوده و همه دانش او منحصر به مطالعه دیوان شاعران و کتابهای اهل ادب و تاریخ بوده است.

با این حال سروش شاعر قابلی است و طبعی سرشار دارد و توانایی اش بر ترکیبات و واژه ها شگفت آور است اگرچه مثل بقیه شاعران دوره بازگشت کار شگفتی نیافریده است. آثار شاعران دوره بازگشت یعنی قرن 13 و اواخر دوران قاجار تقلیدی و تکراری است از سبک خراسانی. سروش هم شخصیتی است تقریبا شبیه فرخی و تقلید همان آثار است و چیز اضافه تری نگفته است. سروش بعد از مهاجرتش از اصفهان و رفتن به تبریز و تهران شهرتی پیدا می کند.

 

چرا این تخلص را برای خود برمی گزیند؟

نامش محمد علی میرزاست، و متخلص به سروش ملقب به شمس الشعرا. سروش تا زمانی که در اصفهان می زیست به دلیل علاقه اش به خاقانی "منشی" تخلص داشته است و از آن پس "سروش" را به عنوان تخلص برمی گزیند. اعتماد الدوله صدر اعظم ناصرالدین شاه لقب " شمس الشعرا" را به سبب زیبایی فوق العاده اش به او می دهد که دوست شاعرم آقای بیابانکی در مطلبی که در فرصت به چاپ رسید در یک سهو کلامی از سروش باعنوان " تاج الشعرا" نام برده در حالی که این لقب مربوط به شاعر معاصرِ سروش"شهاب اصفهانی" است.

تبحر سروش بیشتر در سرودن چه قالب هایی است؟

توانایی سروش در سرودن قصیده است و قصاید بسیاری از او در ادبیات به جا مانده است که بخشی مدح پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) است و انبوه قصایدش در مدح بزرگان، پادشاه زادگان، و دیگرانی است که آن زمان در صدر امور بودند، بخش دیگری از آثارش هم شامل مثنوی و منظومه هاست.

از آثار سروش برایمان بگویید؟

"شمس المناقب" قصایدی است که در مدح پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) سروده شده است، مثنوی بلند "اردیبهشت" که بیش از 9 هزار بیت دارد در شرح زندگی پیامبر و غزوات آن بزرگوار و جنگ هایی که حضرت امیر (ع) در رکاب ایشان شمشیر می زدند که انشااله تا سال آینده منتشر خواهد شد، یکی از کتاب های تاریخی زیبای ماست که به صورت منظوم دردوره قاجار توسط سروش تالیف شده و به اردیبهشت نامه معروف است و البته صحیحش اردیبهشت است.

دو منظومه دیگر نیز دارد یکی مثنوی "روضه الاسرار" که شرح حادثه کربلاست و نوعی مقتل منظوم است که فوق العاده زیباست و با همین نام به چاپ رسیده است. ناگفته نماند که می شود گفت عمان سامانی گنجینه الاسرار خود را تقریبا با تقلید از همین منظومه منتهی خیلی زیباتر و عارفانه تر سروده است. اثر دیگر سروش به نام شصت بند که تقلیدی است از دوازده بند محتشم کاشانی که البته به فخامت و زیبایی آن نیست ولی از آن جا که مفصل ترین ترکیب بند در شعر عاشورایی است جای نظر و توجه دارد و با نام "سرشک غم" به چاپ رسیده است.

سروش به غیر از اردیبهشت، شمس المناقب، روضه الاسرار و سرشک غم یک کلیات هم دارد که شامل تعداد اندکی غزل، و تعداد قابل توجهی قطعات، مسمطات و قصاید است. یکی دیگر از آثار این شاعر که کمتر به آن پرداخته شده، اشعار کتاب هزار و یک شب است که به درخواست خود طسوجی از عربی به فارسی ترجمه کرده است و قطعا کار قابل توجهی است.

از جایگاه سروش در میان شاعران خمینی شهری برایمان بگویید؟

می توان گفت سروش بزرگترین شاعری است که از این خطه برخاسته است. علامه قزوینی او را از فحول شعرای قرن سیزده هجری می داند. وی دارای طبعی روان و قریحه ی توانا بوده است همین برخورداری از قدرت طبع و توانایی او بر خلق کلام موجب شده مضامین و معانی مختلفی در وصف طبیعت و تصویر مناظر آن را به استادی بیان کند. احاطه او بر الفاظ و چیره دستی بر تعبیرات ثابت می کند که کلام روان و اندیشه باریک نیازمند مطالعه در فنون ادب نیست و ساخت شعر روان غریزه آدمی و از موهبات خداوندی است.