عشق چه کرده است با دل عشاق ...

ارسال در اخلاق و اندیشه

محرم كه مي آيد، بهانه هاي سوگواري هم يكي يكي دست مي دهند تا دل ها رنگ عزا بگيرند. محرم كه مي آيد هر كس، هر طور كه از دستش بر بيايد ارادت خودش را به ساحت اهل بيت نشان مي دهد؛ يكي با اقامه عزا، يكي با نذري و يكي هم با قلم. اما نه! آن كه سر و كارش با قلم است منتظر آمدن محرم نمي نشيند. خيلي زودتر از بقيه و شايد در تمام طول سال، ذهن و دست و قلمش به ياد اهل بيت پيامبر و بيش از همه به ياد اباعبدالله الحسين است.

 


و اين يك ادعا نيست كه اگر سر و كارت به انجمن شعراي آييني خميني شهر افتاده باشد، مي بيني كه در اين فضاي بي تكلف هر 14 روز يك بار (پنج شنبه ها)، عاشقاني دور هم جمع مي شوند تا شعرهاي آييني بخوانند و بشنوند و شعرشان را به بوته نقد بگذارند.
اينجا انجمن شعراي آئيني خميني شهر است. اتاقي نه متري بالاي ستاد امر به معروف و نهي از منكر. محفلي بي ريا و ساده. اين جا تفاوت هايي با ساير انجمن ها دارد. يكي اين كه بر خلاف كار بزرگي كه در آن انجام مي شود فضايش بسيار كوچك است؛ خبري از ميز و صندلي و حتي نور كافي در آن نيست. ديگر اين كه آغازگر انجمن، طنين آيات قران است كه در فضا مي پيچد و حُسن ختام هر شعري طنين صلوات و از همه مهم تر اين كه اعضاي انجمن به مساله وقت شناسي پايبندند و من كمتر جايي ديده ام كه همه چيز سر ساعت انجام شود. بر ديوارهاي انجمن پارچه نوشته هايي است كه ابياتي نصيحت آميز روي آن نقش بسته مثل اين شعر كه: تا به كي افسانه از دارا و اسكندر كني/ مدح بايد از اميرالمومنين حيدر كني/ نعت فخر انبيا، مدح شه مردان بيار / دفتر اشعار خود را تا بدان زيور كني. و باز روي ديوار، آدرس هاي اينترنتي انجمن زده شده است كه به همت جوانان شاعر شهرمان به روز مي شود:
 zabaneghalam.blogfa.com و daftarebargesabz.blogfa.com

 


دوست ندارم كه دوباره حرف هاي تكراري بزنم، كه بگويم مسوولين شهر! اين مكان در شأن شعراي اهل بيت نيست، دستي بجنبانيد و چاره اي انديشيد. دوست ندارم كه باز بناي مقايسه بگذارم و بگويم كه فلان شهر با تعداد كم شاعرانش چه مكان هاي آبرومندي براي شاعران آييني اش مهيا كرده؛ نمي خواهم از بانيان عزاي امام حسين و خيرين گله كنم كه كاش قسمتي از نذوراتشان را به كارهاي فرهنگي اختصاص مي دادند اما مثل اين كه باز حرف هاي تكراري زدم كه مسوولين شهر! اين مكان در شأن شعراي اهل بيت نيست، دستي بجنبانيد و...
تقريبا 16 نفري جمع شده اند. يكي يكي شعر مي خوانند و شعرها را نقد مي كنند. فرصت را براي معرفي اشعار خوانده در انجمن، غنيمت مي شمارم و بدون هر حرف ديگري شما را به مهماني بيت ها و مصراع هاي آييني دعوت مي كنم:


ابراهيم كريمي (رباعي):
- بالا ز تلاطم علم ترسيدند / پايين هم از آن دست قلم ترسيدند
در بند شكار شير بودند اما / از كودك شير خواره هم ترسيدند
- نه سختي افتادن دست او را كشت / نه غصه ي فرقي كه شكست او را كشت
در پيكر او لشكري از تير ولي / تيري كه به مشك او نشست او را كشت
- از سختي و سنگيني هجران مي خواند / همساز به سوز آه طفلان مي خواند
تا خواهرش احساس غريبي نكند / بر نيزه، سر بريده قران مي خواند

 

اسماعيل ملك پور (رباعي):
- سر دست به وسعت قرونم بكشند / بي دست به وادي جنونم بكشند
من بوده ام از روز ازل جانبازت / صدبار دگر اگر به خونم بكشند
- اي معجزه عشق گل ياس مني / دنياي پر از اميد و احساس مني
تنها نه برادرم، خدا مي داند / مثل همه تو حضرت عباس مني
- از ورطه پر رنج و خطر برمي گشت / با رايتي از فتح و ظفر برمي گشت
اما شده عالمي ز كارش حيران / او رفته به شط و تشنه تر بر مي گشت

 

مصطفي فروردين (غزل):
دشت غم بود و غروب و ازدحام نيزه ها / پيكري گرديده گلگون از تمام نيزه ها
نخ نما شد جانماز عشق بين قتلگه / از سجود و از قعود و از قيام نيزه ها
كهكشان در ظلمت و كوكب اسير سلسله / مي رود خورشيد عالم روي بام نيزه ها
بعد بي سر گشتن خورشيد در گودال سرخ / از شفق خون مي چكد يك سر به جام نيزه ها
مي درخشد همچو خورشيدي رخت، شيب الخضيب! / در ميان سايه هاي مستدام نيزه ها
مي كشد صوت رساي آيه آيه مريمت / خط بطلان بر خيال و فكر خام نيزه ها

 

محمود خان احمدي (چارپاره):
بيهوده بود كوشش من در سرودنت / عباس اي عميق ترين معني وفا
چون مي شود سرود تو را اي بزرگ مرد / جايي كه واژه ها همه كالند و نارسا
اي بر فراز قله ي ايثار ماندگار / اي فاتح هميشه ي دروازه هاي نور
دريا سروده روح اهورايي تو را / آن دم كه تشنه كام از آن كرده اي عبور
در وادي كلام نگنجيده اي كه هست / مقهور سربلندي نام تو هر كلام
سوگند بر دو دست جدا از تنت، نيافت / زخم غمت ز سينه ي ايام التيام
افتاده دست و مشك به دندان و تشنه كام / در آرزوي بردن آبي به خيمه ها
تفهيم شد ز كار تو ايثار و عشق و شور / تفسير شد حماسه به ميدان كربلا

 

محمد صرامي (رباعي):
خورشيد به اذنت به جهان مي آيد / پابوس تو با فرشتگان مي آيد
اي ضامن آهوي دل من الغوث! / از بارگهت بوي امان مي آيد

 

عليرضا حاج علي اكبري (مثنوي) با تلخيص:
من خداوند ادب، روح وفا عباسم / يك جهان مهر و حيا و شرف و احساسم
من همانم كه خدا قدر فزونم داده / يك جهان عشق به هر قطره خونم داده
بي سبب نيست مه نسل رسول اللهم / بوسه گاه حسنين بوده رخ چون ماهم
هر چه ياس است به شوق رخ من روييده / چار معصوم خدا دست مرا بوسيده
منم آن كس كه ز پيمانه ي حق سرمستم / دستگير همه ام ليك خودم بي دستم
بي ولاي پسر فاطمه ديگر هيچم / من گل پيچكم و دور حسين مي پيچم
گفتم اي آب برو از تو بسي بيزارم / تو مشو باعث دوري من و دلدارم...
نكند فكر كني بهر تو بي تاب شدم / من ز دست پسر فاطمه سيراب شدم
آري اي آب بدون تو ندارم داغي / اين تو هستي كه به لعل لب من مشتاقي
الغرض مشك خود از آب روان پر كردم / وقت آن بود كه من سوي حرم برگردم
جانب خيمه روان گشتم و بودم بي تاب / كه خدايا به حرم مي رسد آيا اين آب؟...

 

عبدالرضا كياني (غزل):
جهان پر از غزل دست هاي تو عباس / دوباره تشنه ي موج صداي تو عباس
طلوع نور شما از غروب عاشورا / هماره همدم مهر و وفاي تو عباس
هميشه آب روان گريه مي كند يكسر / از اين كه ديده دو دست جداي تو عباس
چه نقش هاي قشنگي به كربلا جاري ست / كه دم زند همه دم از صفاي تو عباس
قسم به مشك و به دست و به چشم گريانت / كه مانده در دل دوران نواي تو عباس
صفاي رود دو چشمت به كربلا گل كرد / چنان كه زائر عشقت به پاي تو عباس
رها نمي شوم از آستان قدسي تو / ز بس كه نوحه سرودم براي تو عباس

 

منصور رضايي (غزل):
ز داغت آفتاب آتشين سرخ / افق سرخ و شفق سرخ و زمين سرخ
تو را تاريخ در قابش گرفته / تو را اي خوب اي زيباترين سرخ
برايت نيزه هم خون گريه مي كرد / از آن رو شد عمود آهنين سرخ
تو را روزي فلك بر نيزه ها ديد / به يادت زد نشاني بر جبين سرخ
ملائك تا قيامت سجده كردند / چو مي خواندي نماز آخرين ؛ سرخ
هميشه تا هميشه خون پاكت / در اين تاريخ مي ماند يقين سرخ
قلم بر صفحه نقش سرخ مي بست / رديف شعر من آمد چنين سرخ

 

غلامرضا مهدي پور (غزل):
اي دل نگر به شام غريبان كربلا / ديگر نفس نمانده بر اولاد مصطفي
يك سو دل شكسته سجاد در غم است / سويي سكينه مانده بر اين خاك پربلا
سرها به نيزه رفته، بدن ها به روي خاك / يارب تو شاهدي به چنين ظلم ناروا
زينب به تل مشرف بر سرزمين خون / در نور مه نشسته و دل داده بر خدا
مرهم براي اين دل در خون تپيده نيست / مرهم مگر كه كاخ ستم را كند فنا
معمار اين خطوط شكسته به غم نوشت / شعري براي شام غريبان كربلا

 

عصمت حبيبي (غزل) با تلخيص:
اي عطر باغ هاي بهشتي سراسرت / خورشيد تا هميشه غزل خوان دفترت
اي آيه آيه آمده از لحظه هاي ناب / ني نامه ها سروده به ني، سوره ي سرت
آيينه ساز حيرت اين قوم تشنه اي / خواندي حديث عشق و نكردند باورت
در متن خاك يك تنه فرياد مي زدي/ جاري به گوش آب نداي رساترت...
خورشيد در ميان دو پلكش به خون نشست / آنجا كه ديد كشتي در خون شناورت
زانو زدند پيش تو افلاكيان به خاك / نوشيده اند جرعه ي پاكي ز ساغرت

 

علي اكبر باقري:
كودك شش ماهه دارد عشق بازي مي كند / غرق خون گرديده اما سرفرازي مي كند
مي رود مردانه در ميدان به جنگ مشركين / با لب عطشان به ميدان عشقبازي مي كند

 

و در پايان نيز غزلي بخوانيد از حسينعلي شفيعي مسوول انجمن شاعران و مداحان خميني شهر:


باز چه شور است باز چه غوغاست؟ / اين چه فغان است در همه دنياست
عشق چه كرده ست با دل عشاق / كاين همه عاشق اين همه شيداست
اشك چه گويد آه چه جويد؟ / غم چه سرايد غصه چه گوياست؟
پرچم سرخ است يا شفق از خون / شسته رخ خويش بر لب درياست
اين چه هلال است گشته نمايان / بر سر نيزه چون سر يحياست
طبل بياريد سنج نوازيد / سينه زنان باز ماتم عظماست
شال عزا كو تا كه بپيچم / ماه عزا شد اين علَم ماست


انجمن شاعران آييني پنج شنبه 23 آذر ساعت 16 منتظر شاعران شهر است. اخبار و اشعار انجمن را هم مي توانيد از وبلاگ هاي معرفي شده دنبال كنيد.