باده انگوری، باده منصوری
خيلي ها مي پرسند منظور از برخي كلمات مثل مي كه در اشعار بسیاری از شاعران بکار رفته چیست؟ آیا «می» همان است که برخی می نوشند و عقل از دسته داده و دمی در غفلت و بی خبری به سر می برند و یا چیز دیگری است؟
بهترین راه برای شناخت و درک واژه های به کار رفته در اشعار شاعران کمک گرفتن از خود آنان می باشد یعنی استفاده اشعاری که منظور را توضیح داده باشد، در این مورد خاص یکی از غزل های مولانا می تواند کارگشا باشد، پس آن را با هم می خوانیم.
ساقی قدحی پر کن ساغر دوشین را آن راهزن دل را آن راهبر دین را
آن می که ز دل خیزد با روح در آمیزد مخمور کند جوشش مر چشم خدا بین را
آن باده انگوری مر امت عیسی را وین باده منصوری مر ملت یاسین را
خمهاست از آن باده خمهاست از این باده تا نشکنی آن خم را، هرگز نچشی این را
یک قطره از این ساغر کار تو کند چون زر جانم به فدا بادا این ساغر زرین را
آن باده به جز یک دم، دل را نکند بی غم هرگز نکشد غم را هرگز نکند کین را
در اشعاری که آورده شد به وضوح می انگوری حرام از باده منصوری و معنوی از هم جدا شده است و خواص و آثار هر کدام آورده شده است. یکی می انگوری است که از میوه هایی چون انگور به دست می آید که فقط لحظه ای و دمی دل را ظاهراً از غم ها و غصه ها رها می کند ولیکن هنری در ریشه کن کردن غم ها و نابودی کینه ها و دل نگرانی ها و تشویش ها نداشته و آن را صیقلی نمی دهد و تازه فرد را به بیراه می برد.
و اما باده منصوری که منظور آن شراب معنوی و شناختی است که افرادی چون منصور حلاج به آن دست یافتند و از آن نوشیدند و عقل مادی و حساب گر و اغوا کننده را از دست دادند و به معرفت الهی و عشق او دست یافتند چنان که فریاد اناالحق سردادند و سر در این راه باختند، این می جایگاه آن در دل است و با روح درمی آمیزد و به خدا شناسی و یگانه پرستی راه می برد شادمانی حاصل از این مستی جاودانه و دائمی است و نه تنها فسادی ندارد بلکه راه سعادت و معرفت را نشان خواهد داد و جالب اینکه اگر بخواهی به این شراب ناب الهی دست یابی باید از شراب انگوری یعنی خودخواهی و لذت جویی مادی و خوش ظاهری و عدم شناخت و هرزه گی و بی مسؤولیتی و خیلی از وابستگی ها و منیت ها بگذری تا به آن دست یابی! پس این باده کجا و آن باده کجا، این سرمستی کجا و آن سرمستی کجا!