از علی آموز
در گرما گرم نبرد امام علي (ع) پهلوان نامي عرب را بر زمين مي زند و مي خواهد او را بكشد كه پهلوان مغلوب آب دهان (خدو) بر صورت مباركش مي اندازد و امام از كشتن او دست می كشد.
مولوي اين ماجرا را با شعري زيبا بيان كرده كه قسمتي از آنرا مي خوانيم :
از علي آموز اخلاص عمل شير حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلواني دست يافت زود شمشيري برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روي علي افتخار هر نبي و هر ولي
او خدو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد پیش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشيرآن علي كرد او اندر غزايش كاهلي
گشت حیران آن مبارز زين عمل وز نمودن عفو و رحمت بي محل
آن چه ديدي كه چنين خشمت نشست تا چنان برقي نمود و باز جست؟
اي علي كه جمله عقل و ديده اي شمه اي واگو از آنچه ديده اي
در محل قهر، اين رحمت ز چيست اژدها را دست دادن كار كيست؟
گفت من تيغ از پي حق مي زنم بنده حقم نه مأمور تنم
شير حقم نيستم شير هوا فعل من بر دين من باشد گوا
جز به ياد او نجنبد ميل من نيست جز عشق احد سر خيل من
چون درآمد علتي اندر غزا تيغ را ديدم نهان كردن سزا