اشتباه دوم

ارسال در اخلاق و اندیشه

آشنایی بهزاد با مطهره از آن وقتی شروع شد که بهزاد در رفت و آمدهای تفننی اش به پل خواجو متوجه برگزاری محفل شعری در این مکان شد. از آن به بعد آخر هفته ها هر کاری هر کجا داشت می گذاشت و خودش را به این جلسه شعر می رساند. توی همین رفت و آمدها بود که از مطهره خوشش آمد.
بهزاد می گوید: «در یکی از این جلسات شماره همراهم را روی کاغذی نوشتم و دادم دستش. اولش خیلی تند برخورد کرد اما بعد از سه روز بالاخره زنگ زد. چند بار تلفنی صحبت کردیم. بعد با هم قرار گذاشتیم و کم کم بیرون رفتن های یک ساعته و دوساعته تبدیل به شام خوردن ها و سینما و صفه و تله کابین رفتن ها شد. روزهای اول هفته همه کارهایم را ردیف می کردم تا بتوانم آخر
هفته ام را با او بگذرانم. کم کم به فکر ازدواج افتادیم و برخلاف رضایت خانواده ها با قرار مهریه ای سنگین به عقد هم درآمدیم.»
یک ماه بعد از عقد کم محلی و سردی از طرف مطهره شروع می شود. بهزاد که به این رفتارهای همسرش مشکوک می گردد برای برطرف کردن شک و تردیدی که به جانش افتاده سعی می کند مطهره را زیر نظر بگیرد. در پیامک هایی که به گوشی همسرش ارسال شده، پیامک هایی از یک پسر می بیند. یکی از پیام ها قرار ملاقات مطهره با آن پسر است و بهزاد با آنچه باور نداشته مواجه می شود اما چیزی به روی همسرش نمی آورد و ترجیح می دهد ماجرا را با برادر همسرش که پسر عاقلی است در میان بگذارد.
برادر مطهره چند روز از بهزاد فرصت می خواهد تا خودش پیگیر ماجرا شود و بعد از اینکه از رابطه خواهرش با یک پسر دیگر مطمئن می شود از پیامک های رد و بدل شده بینشان عکس
می گیرد تا مطهره وجود این رابطه را انکار نکند اما مطهره نه تنها این رابطه را حاشا نکرد بلکه خیلی راحت به برادرش گفت که بهزاد را از همان ابتدا دوست نداشته و تمایلی به ازدواج با او هم نداشته است و قصدش این بوده که بهزاد را بازی بدهد تا پسر مورد علاقه اش از سربازی برگردد.
برادر مطهره به بهزاد پیشنهاد می کند که به طلاق توافقی رضایت بدهد تا مجبور به پرداخت مهریه نیز نشود و این اتفاق می افتد. حالا بهزاد شکست خورده بعد از مدتی دوباره اشتباه اولش را تکرار می کند و اینبار با دختری غیر بومی به نام پرستو قرار ازدواج می گذارد. مادر معتاد و حسود پرستو شوهرش را به قتل رسانده است. یکی از برادران پرستو هم معتاد است.
ازدواج که سر می گیرد، ناسازگاری ها و بهانه گیری های پرستو هم خودش را نشان می دهد. این ناسازگاری ها اول در قالب اعتراض به رفت و آمد بهزاد با خانواده و بستگانش است. چرا همراه خواهرت رفتی دکتر، چرا با فلان دختر حرف زدی، چرا قلیان کشیدی و خیلی چراهای دیگر...
اما کم کم کار به جایی رسید که بهزاد را توی خانه راه نمی داد، کلید ماشین را از او گرفته بود، خودش با دوستانش و حتی بعضی مواقع همراه برادرش قلیان می کشید و از همه بدتر اینکه از توی کیفش تریاک پیدا شد...
و حالا بهزاد مانده و تله ای که در آن گیر کرده است.
نقطه نظرات مشاور
- پدر و مادرها باید از آسیب هایی که ممکن است جامعه به فرزندانشان بزند آگاه باشند و این آگاهی ها را به فرزندان منتقل کنند.
- والدین نباید جوان ها را به حال خود رها کنند بلکه کنترل نامحسوس آنها در تمام مراحل زندگی ضروری است.
- به فرزندان سرزنش و سرکوفت نزنند بلکه از آنها دلجویی کرده و نصیحت غیر مستقیم نمایند.
- جوانان موقع ازدواج چشمشان را باز کنند.