شاعرانگی های انقلاب

ارسال در اخلاق و اندیشه

 

sherشعر از دیرباز از جمله ابزاری بوده که انسان در جریان مبارزات آزادیخواهانه از آن به خوبی بهره برده است. به قول بزرگان گاهی ساعت ها سخنرانی نمی تواند به اندازه یک بیت شعر اثر گذار باشد.

ما فارسی زبان ها و به طور خاص ایرانیان نیز همواره بخش اعظمی از پیروزی هایمان را مدیون شعریم. عرصه انقلاب اسلامی ایران عرصه ای بود که شعر مثل همیشه در آن توانمندی هایش را به رخ کشید و دربه وقوع پیوستنش نقشی اساسی داشت. درهمین راستا شاعران خمینی شهر و شعرهای از جان برخاسته شان نیز در برانگیختن احساسات عمومی در جریان مبارزات انقلابی نقشی انکارناپذیر داشت و خمینی شهری ها نه تنها در انقلاب سال 57 که در تمامی دوران ها همواره مدیون شعر و شاعران نغزگویشان بوده و هستند.

 

به همین دلیل پای صحبت محمود خان احمدی یکی از شاعران شهر و از اعضا قدیمی انجمن ادبی سروش نشستیم تا ما را در جریان شاعرانگی های انقلابی شهر بگذارد.

رسالت شاعر

حدود سال های 53-52 بود که انجمن ادبی سروش همایش شعری برگزار کرد و شاعران خميني شهر كه آن روزها نامش همايونشهر بود و تعدادی از شعرای اصفهان را گرد هم آورد. یکی از شاعران اصفهان قصیده ای بزرگ در مدح رژیم شاهنشاهی سر داد. بنده در آن همایش مجری برنامه بودم. به محضی که آن شاعر شعرش را خواند و نشست، شعری داشتم به نام رسالت شاعر که خواندم و این عکس العمل در مقابل عمل آن شاعر مورد استقبال اعضا انجمن قرار گرفت.

به خداوندی خدا سوگند                       شاعران  راست با خدا پیوند

این که طبع تو می تراود چیست؟          به خدا جز پیام ایزد نیست

تو رسولی به پیشگاه خدا                    توپیام آوری به شاه و گدا

تو زبان خلایقی بی شک                    بازگوی حقایقی بی شک

تو سخن گوی نغمه پردازی                 ز چه رقصی به هر دف و سازی؟

...

منزل آیه اله خادمی

منزل آیه اله خادمی در اصفهان و در جریان مبارزات پایگاه انقلابیون بود. یک شب با چند نفر از دوستان به منزل ایشان رفتیم و اتفاقا یکی از شعرهای من هم آن شب تکثیر و آن جا میان انقلابیون پخش شد

یاران به پا خیزید هنگام قیام است                        گاه نبرد است و زمان اهتمام است

از آستین دستی برون آرید، اینک                        آزادگان را سستی و رخوت حرام است

با دشمن دون؛ آلت دست اجانب                           گو دورت ای بیدادگر دیگر تمام است

آزادمردان را به خاک و خون کشیدی                    آماده شو امروز روز انتقام است

آن شب درگیری شدیدی رخ داد و چند نفر هم به شهادت رسیدند. من و همراهانم به زحمت توانستیم بگریزیم و حدود ساعت 2 و3 نیمه شب رسیدیم سرِ سه راهی خرّم تا با ماشینی به خمینی شهر برگردیم. ناگهان  حاج آقا رضا ابوالبرکات با ماشینش از راه  رسید، دست بلند کردیم و سوار شدیم و جان سالم به در بردیم.

 

اشعار انقلابی در دسته جات سینه زنی

یکی دیگر از وظایف نانوشته شاعران در جریان مبارزات آن زمان، ساختن شعار برای تظارات ها بود. در محرم و صفرهای سال های 57-56 در دسته جات سینه زنی در کنار نوحه خوانی در رثای امام حسین (ع) و یارانش اشعار انقلابی نیز همراه با سینه زنی خوانده می شد. شعر زیرنمونه ای از اشعاریست که بنده برای دسته سینه زنی محرم و صفر سرودم و مورد استفاده هم قرار گرفت.

فدای ایده ات شوم خمینی                         تو بی گمان نواده حسینی

یزید زمان را نمودی تو رسوا                   الله اکبر، خمینی رهبر

...

 

مرحوم عباس صفایی ( آذر 57 ):

از قیامت ای نکو قامت چه غوغا کرده ای

بَه از این قامت و زین غوغا که برپا کرده ای

روزِ فرعون زمان را پیش چشمش شام تار

از علّو همت ای مهر دل آرا کرده ای

با نگاهی، چشم حق بینت جهان را زنده کرد

وه که روح الله! کار صد مسیحا کرده ای

غرق بحر کبر و نادانی است فرعون و تو نیز

از ید بیضا جهان را طور سینا کرده ای

دیده خفاش نتواند اگر نور تو دید

دولتت جاوید بادا جا به دل ها کرده ای

رایت آزادی و آزاده خواهی دست توست

آفرین بر ایده ات، الحق که احیا کرده ای

عاشق لالم که از توصیف عشقت عاجزم

با صفایی بین چه ها ای عالم آرا کرده ای

 

 

 

 

عباس عظیمی (فروردین 58 ):

درس ادب از مردم آزاد بگیرید

شمشیر ستم از کف بیداد بگیرید

داد شهدا از شه جلاد بگیرید

خیزید ز بیدادگران داد بگیرید

وز دادستانان جهان یاد بگیرید

در جامعه گر مفتی و رهبر نشناسید

در بزم ادب شخص سخنور نشناسید

زر خواسته و زرگر و زر، گر نشناسید

در دادستانی ره و رسم ار نشناسید

در مدرسه این درس ز استاد بگیرید

از خون شهیدان جهان یاد بیارید

از تیشه و از کوه گران یاد بیارید

از همت مردان جهان یاد بیارید

از عشق و وفای دگران یاد بیارید

سرمشق در این کار ز فرهاد بگیرید

تا چند گرفتارغم و غصه به هر شام

تا چند خوری سیلی و شلاق ز ایام

تا چند گرفتار خرافاتی و اوهام

تا چند چو صیدید گرفتار دد و دام

از دام برون آمده صیاد بگیرید

با مشت توان بر دهن فتنه گران کوفت

با قدرت ایمان بتوان مغز ددان کوفت

در جنگ توان بد گهران را همگان کوفت

ضحاک عدو را به چکش مغز توان کوفت

سرمشق گر از کاوه حداد بگیرید

آزادی ما گشته میّسر چو در این سال

باید همگی متحد القول به یک حال

در حفظ وطن کرده فدا جان و سر و مال

آزادی ما تا نشود یکسره پا مال

در دست ز کین دشنه فولاد بگیرید

 

عباسعلی مهدی ( بهمن 59 ):

روز و شب می آمد

وندران روز و شبان

حق و باطل شده بودی درگیر

بود پای همه اندر زنجیر

خفقان دامنگیر

سینه ها آکنده

ناله ها بی تاثیر

شب چو می گشت پدید

بانگ تکبیر چنان، در فضا می پیچید

و زمین می لرزید

در جواب این بانگ

به صدا می آمد

غرّش رگباری

یا نفیر تک تیر

آن که می خواست که

خاموش شود این فریاد

چهره ای بود به پشت سه نقاب

زر و زور و تزویر

هر کسی را که صلا سر می داد

می سپردند به دست دژخیم

وندران عرصه جنگ خون بار

ناله ای گاه کسی می شنوید

ناله پاک جوانی که

به خون می غلطید

مادرش را می دید

که به خود می لرزید

روزها آمد و رفت

تا که قول حق را

روز موعود رسید

و چنان شد که امید

همره صبح رسید

به همه داد نوید

که درین درگیری

نوبت رفتن طاغوت رسید

نوبت رفتن طاغوت رسید