از اصل زندگی غافل شده ایم

ارسال در اخلاق و اندیشه

 aghamohamadiشهر ما شخصيت فرهنگي و فرهيخته كم ندارد؛ آنها كه اصحاب فكراند و فرهنگ و انديشه، و علي آقامحمدي يكي از آنهاست. چندي پيش گفتگوي مبسوطي با اين همشهري فرهيخته انجام داديم پيرامون راههاي ارتقاي فرهنگي شهرستان و وي، با روي گشاده و سعه صدر پذيراي ما شد. آنچه مي خوانيد ماحصل اين گفتگوست.

 

لطفا از خودتان بگویید؟

 

من هم یکی مثل دیگران.

 

منظورم این است که از تحصیلات تان بگویید؟ اکنون به چه فعالیتی مشغول هستید؟

 

کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی هستم. مدت نزدیک به سه دهه در آموزشگاه ها تدریس کرده و هم اکنون در موسسات آموزش عالی به تدریس دروس عمومی اشتغال دارم و بقیه اوقات را به سفارش حافظ عمل می کنم.

فراغتی و کتابی و گوشه چمنی.

 

پس خیلی از جوان های امروز یک روزی پای درس شما نشسته اند؟

 

تنها چیزی که از یک معلم به جا می ماند تاثیر کارش روی دانش آموزان است. برای یک معلم مایه مباهات است که ببیند دانش آموزانش در مسند امری قرار گرفته است و جایی با خدمتگزاری به مردم و کشور  مشکلات آنان را مرتفع می کند.

 

به عنوان کسی که سال های زیادی از عمرش را در کلاس درس گذرانده سیستم آموزش کشور را چطور می بینید؟ از نظر شما کادر آموزشی یک مدرسه چقدر به مقوله پرورش اهمیت می دهد؟

 

تعلیم و تربیت و به تعبیر امروزی آموزش و پرورش هر دو ازشئونات خداوند می باشد و پیامبران الهی نیز برای همین امر مهم برگزیده شده اند.

"انی بعثت معلما" این مهم بعد از پیامبران و اولیای الهی به معلمان به ودیعت نهاده شده است. استعداد رشد را خداوند متعال در تکوین و تشریع برای بشر قرار داده است که اگر این استعدادها شناخته شود و امکان بروز و ظهور پیدا کند انسانها راه سعادت و نیکبختی را خواهند شناخت ولی متاسفانه نظام آموزش و پرورش ما در هر دو مقوله دارای ضعف هايی است. آموزش منحصر شده است در کتاب و کلاس و معلم. دانش آموز با این شیوه آموزش می بایست تنها از حافظه خود استفاده کرده و مواد کتاب را به خاطر سپرده و نهایتا در آزمونی، نمره قبولی را کسب نماید. نتیجه این گونه آموزش این است که می بینیم که دانش آموز پس از گذارندن دوره های درسی و پایان دوره متوسطه از خواندن صحیح یک عبارت عربی و یا متن کوتاه انگلیسی ناتوان است و بعد هم احساس می کند این آموزش ها در آینده شغلی او هیچ کاربرد قابل قبولی ندارد.

امر پرورش را هم منحصر کرده ایم به اخلاق که در جای خود بسیار حائز اهمیت است و آموزش آن نیز باید فراتر از کتاب و با عمل صورت گیرد. "کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم" در صورتی که پرورش و تربیت تلاشی است در فراهم آوردن زمینه های ظهور و تقویت همه استعدادهای بشری. خداوند استعدادهای نهفته ای در انسان قرار داده که تعداد آن متنوع و پر شمار است. فراهم آوردن بستر مناسب برای بروز همه استعداد افراد با هر گرایش و سلیقه و علاقمندی از وظایف پرورشی آموزشگاههای ماست که متاسفانه تاکنون مغفول مانده و یا کمتر به آن توجه شده است.

آموزش و پرورش در این مدت نسبتا زیادی که دانش آموز را در اختیار داشته چقدر توانسته با آموزش آنان نویسندگان، هنرمندان و مهارتهای دیگر اینچنینی را به جامعه تحویل دهد اگر کسانی هم پیدا شوند که دستی بر قلم دارند و نویسنده ای توانا هستند و یا در هنرهایی مهارت پیدا کرده اند حاصل تلاش و فعالیت های شخصی آنان  و در خارج از محیط رسمی آموزشگاه ها به ظهور رسیده است.

 

کتابی به چاپ رسانده یا در دست چاپ دارید؟

 

دو جلد از کلیات آثار سروش اصفهانی را منتشر کرده ام یکی از آنها مثنوی "روضه الاسرار" است که شرح حادثه کربلا است و در واقع مقتل منظومی است که  به همین نام به چاپ رسیده ودیگری شصت بند سروش  اصفهانی در رثای امام حسین (ع) و یاران با وفای اوست که به نام "سرشک غم" منتشر شده ، مثنوی دیگر سروش اصفهانی به نام  "اردیبهشت"  را هم در دست چاپ دارم. تحقیق ناتمامی هم درباره حضرت موسی (ع) در ادبیات فارسی دارم که امیدوارم زمینه انتشارش فراهم شود.

 

فرصت در یکی از شماره هایش به معرفی چند تن از نویسندگان شهر پرداخت، نویسندگان خمینی شهری و آثارشان را چقدر می شناسید؟

 

با توجه به جمعیت شهرستان تعداد نویسندگان و عناوین کتاب های منتشر شده رضایت بخش نیست، از لحاظ کیفی هم در سطح کشور اقبال چشمگیری نداشته و از چاپ اول فراتر نرفته است. البته شاعران شهرستان در این مدت کارهای قابل قبولی ارائه داده اند به طوری که بعضی از این کتاب ها درسطح کشور نیز مخاطبانی را جذب کرده است. با توجه به اینکه توزیع کتاب جایگاه خود را نیافته و کتاب های تولید شده در مرحله توزیع باقی می ماند و دست مخاطبین نمی رسد و همچنین ناشرین آثار شاعران و نویسندگان شهرستانی و ناشناخته را چاپ نمی کنند بنابراین لازم است آثار فرهنگی مخصوصا کتاب حامیان خصوصی یا دولتی داشته باشند تا نشر آثارشان شوقی برای کارهای بعدی باشد.

 

به شاعران شهرستان اشاره کردید، فکر می کنید شکوفایی و درخشش آنان در کشور مرهون چیست؟

 

حتما عواملی در این پیشرفت دخیل بوده است از جمله برگزاری جلسات انجمن های ادبی شهرستان – به ویژه باسابقه ترین آنها انجمن ادبی سروش - و همچنین کنگره ادبی شعر میلاد آفتاب.

 

شما هم اهل شعر هستید؟ یک نمونه از شعرهایتان را برایمان بخوانید.

 

نه، من شاعر نیستم، ذوق و طبع شاعری در درجه اول خدادادی است و در گام بعدی اکتسابی می شود ولی جوهره اصلی باید باشد، خیلی از شعر هایی که ما می شناسیم در حقیقت شعر نیست چرا که عنصر خیال که اصل و جوهره شعر است در آن به کار نرفته و تنها کلامی است منظوم ولی آنجا که بایزید می گوید: "به صحرا شدم عشق باریده بود" تمام تعریف ارسطو از شعر را با خود دارد.

 

مطالعه یا بهتر بگویم انس با آثار فاخر ادبی مثل گلستان و بوستان چه تاثیری روی انسان دارد؟

 

آثار فاخر ادبی فارسی به گلستان و بوستان سعدی منحصر نمی شود. کلیله و دمنه ، قابوسنامه ، مرزبان نامه ، مرصاد العباد و ده ها کتاب اینگونه، بارها و بارها ارزش خواندن دارد. سعدی در بوستان مدینه فاضله ای را ترسیم کرده که آرزوهای او در این کتاب بیش از بقیه آثارش جلوه گری می کند؛ ایمان به خداوند و تامل در مظاهر خلقت، عدالت گستری و بسیاری از نکته های ظریف و عبرت انگیز، اساس جهان بینی و آرمانی سعدی است. در این کتاب اندیشه های انسان دوستانه و توجه به نیکی و صفا، راستی و پاکی و حقیقت جویی موج می زند. انس با کتاب هایی از این دست به طور عام و مخصوصا بوستان سعدی انسان ها را به رعایت انصاف، حق جویی، حق پذیری، ایثار و جوانمردی سوق می دهد. از طرف دیگر نباید فراموش کرد که سعدی گلستان و بوستان را با زبانی بسیار ساده، شیوا و به زیبایی هر چه تمام تر و هنرمندانه درقالب نظم و نثر درآورده است.

 

از مولانا برایمان بگویید و اینکه انس با مثنوی چه تاثیری بر روحیات انسان می گذارد؟

 

همیشه همین طور است که اگر بخواهیم با چیزی انس بگیریم باید قبلش با آن آشنایی داشته باشیم چرا که انس گرفتن یعنی همراه و همدم بودن، یعنی جدایی ناپذیری، از مثنوی هم اگر بخواهیم بگوییم اول باید صاحب اثر را بشناسیم اگر چه گاهی می شود از اثر پی به موثر برد.

مولانا در قلّه شعر فارسی قرار گرفته است و همتایی ندارد و این توفیق را یافته است که بعضی الفاظ عام در موردش خاص بشود مثل لفظ مولانا و لفظ مثنوی. مثنوی یکی از قالب های شعری است که خیلی از شاعران از آن بهره برده اند مثل فردوسی که شاهنامه را در همین قالب سروده و همین طور است خمسه نظامی و منطق الطیر عطار اما وقتی حرف از مثنوی می آید همه ذهن ها متوجه می شود به مثنوی مولوی.

"مولوی" را در زمان خودش "مولانا" و "خداوندگار" می خواندند و بعدها این ااسامی و القاب به "مولوی" تغییر پیدا کرد اما مولانا - که یک لفظ عام است - در نظر همه ما همان "مولانا جلال الدین محمد بلخی" است، در قونیه هم وقتی از "تربت" گفته شود منحصرا مراد مقبره مولوی است. اما ایرادی که ما داریم این است که مولانا را فقط یک شاعر می دانیم در صورتی که ارزش آثار او به محتوا و مفاهیم است که از قرآن و احادیث  گرفته و در قالب الفاظ در آورده است. مولانا برای بیان حقایق معنوی و معارف عرفانی، زبان شعر را برگزیده است که مورد علاقه مردم باشد. یعنی شعر در دستش یک ظرف است، یک ابزار است اصلا شعر از زمان سنایی چنین کاربردی پیدا کرد که ظرفی باشد برای انتقال مفاهیم والای اسلامی، بد نیست برای اینکه مشخصه بهتری از این عارف بزرگ دست داده باشم نظریات بزرگان را در موردش بیاورم:

شیخ بهایی که حکیمی فرزانه و متکلم و جامع علوم زمان خود بود و اولین کسی است که  رساله های عملیه  امروزی را در میان فقها بنیان گذاشت، در رابطه با مولانا اینگونه اظهار نظر می کند:

من نمی گویم که آن عالی جناب        هست پیغمبر ولی دارد کتاب

مثنوی او چون قرآن مدلّ                  هادی بعضیّ و بعضی را مضل

فیلسوفان بزرگی همچون ملاصدرا و ملاهادی سبزواری نیز دلبستگی خود را به آثار مولانا و مخصوصا مثنوی نشان داده تا جایی که سبزواری شرحی نیز بر مثنوی مولوی نگاشته است. یکی دیگر از توفیقات مولانا و اثر ارزشمند او این است که در دنیا نیز شناخته شده است. مستشرق معروف که حق بزرگی به گردن فرهنگ ایرانی دارد مرحوم "نیکلسون" شاگرد "ادوارد براون" علاوه بر تصحیح مثنوی تفسیر ارزشمندی بر آن نوشته که هنوز هم یکی از بهترین تفاسیر مثنوی در نوع خود است. "آن ماری شیمل" دانشمند آلمانی، خانمی که بیشتر عمرش را صرف شناخت اسلام و عرفان اسلامی و به ویژه مولانا کرد، چندین کتاب در این زمینه نوشت که بهترینش "شکوه شمس" است و شرحی است بر  زندگانی و اندیشه های مولانا. با این که بعضی معتقدند مولوی در مثنوی خود آنچنان که باید به لفظ توجه نکرده ولی این کتاب از جهت زبانی نیز بسیار قابل توجه و اثری ماندگار است. دکتر شفیعی کدکنی در این باره گفته است: "مثنوی معنوی مولانا بزرگترین حماسه روحانی بشریت است که خداوند برای جاودانه کردن فرهنگ ایران آن را به زبان فارسی هدیه کرده است."

 

انس با مثنوی در بزرگان هم دیده می شود؟

 

همانطور که اشاره شده بسیاری از بزرگان به این کتاب و شخص مولانا و اندیشه های او توجه خاص نشان داده و بعضا در آثار خود از این اندیشه استفاده کرده و شروحی را نیز بر آن نوشته اند از جمله آنها علامه زمان ما مرحوم محمد تقی جعفری است که شرحی جامع و سودمند بر این کتاب نوشته و کرارا در همه سخنرانی ها همگان را به توجه به مولانا و آثار عرفانی او و مخصوصا مثنوی توجه داده است. رهبر فرزانه انقلاب در جمعی در باره مولانا و مثنوی چنین فرموده اند: " شعر مولوی را ببینید؛ اگر دیوان شمس را دوردست ببینیم، شعر مثنوی که اصولِ اصولِ اصولِ دین است. اعتقاد من این است. یک وقت آقای مطهری از من پرسیدند نظرم راجع به شعر مولوی چیست؟ گفتم: اصولِ اصولِ اصولِ دین است. گفت نظر من هم همین است."و این تعبیری است که خود مولوی در مقدمه عربی دفتر اول گفته است : "هذا کتاب المثنوی و هو اصول اصول اصول الدین."

 

مولانا چقدر از قرآن تاثیر گرفته است با توجه به اینکه مثنوی را "قرآن فارسی" خوانده اند؟

 

استاد علامه محمد تقی جعفری در این زمینه تحقیقی انجام داده و می گوید مولانا در مثنوی به فراوانی از آیات قرآن استفاده کرده و آیات مورد اشاره او به بیش 2500 آیه می رسد.

 

فکر می کنید ما حق مولانا را ادا کرده ایم؟

 

معمولا تا ما ارزش و اهمیت چیزی را ندانیم نمی توانیم حق آن را به جا آوریم و همیشه شناخت نعمت، مقدمه حق گزاری است. درباره شناخت مولانا و اثر ارزشمند او یکی از بزرگان می گوید:" هنوز بشریت در نخستین پله های شناخت این اثر ژرف و بی همتاست." پیداست که ادا کردن حق مولانا و مثنوی او کمی دور از واقع به نظر می رسد.

 

چگونه است که مثلا یک آلمانی اینقدر با مولانا انس می گیرد آن وقت ما فارسی زبان ها او را نمی شناسیم؟

 

مشکل این است که ما به زبان مولانا آشنا نیستیم چون مثنوی هم دارای بطن است، هم لایه رویی دارد. یک گردو را در نظر بگیرید؛ یک پوست سبز دارد، یک پوست چوبین و بعد به مغز می رسد، کسی به مغز می رسد که رنج شکستن این دو پوست را به جان بخرد. تدبر در قرآن هم یعنی همین، یعنی نگاه کن ببین پشت این ترجمه و مفاهیم چه حقایقی نهفته است. بنابراین پی بردن به مفاهیم بلند عرفانی و ازجمله مثنوی دشوار است و همگان از آن بهره نمی برند .

 

شما فکر می کنید ریشه اتفاقات اخیر را کجا باید جستجو کرد؟

 

ریشه یابی را باید به عهده کارشناسان گذاشت، بنده کارشناس نیستم و در این مورد آن چه به ذهنم می رسد می گویم اول اینکه جا داشت این مساله در شورای فرهنگ عمومی مطرح می شد، باید از روان شناسان، جامعه شناسان، و بزه شناسان دعوت می شد که حداقل ابعاد این فاجعه برای مسوولین روشن و راهکارهایی برای پیشگیری ارائه می گشت.کارشناسان باید جلساتی را برای مربیان پرورشی مدارس می گذاشتند و به نحوی درست و موشکافانه بررسی می کردند بالاخره ما باید به دنبال کشف علت باشیم و پرداختن صرف به معلول از حوادث مشابه بعدی پیشگیری نمی کند.

 

گفتید باید به علت ها پرداخت، چند درصد علت ها فرهنگی است؟

 

مهم ترین علتش فرهنگی است و بعد از آن اقتصادی، این تضادهای طبقاتی و فقر فرهنگی بالاخره یک جایی سر باز می کند. خانواده برای جوان چه کرده است؟ مدارس چه برنامه ای طراحی کرده؟ اجتماع چقدر پر و بالش داده است؟ یعنی ما اصلا جوان را نشناخته ایم و چون نشناخته ایم برنامه ای برایش نداریم و رهایش کرده ایم. این مسوولین هستند که باید چنان فراغتی برای خانواده ها ایجاد کنند که خودشان برای فرزندانشان برنامه بریزند، مسئولین هستند که باید معلمین را آنچنان آسوده خاطر و فارغ بال کنند که بدون دغدغه همه فکر و وقت خود را جهت آموزش و  تربیت صحیح دانش آموزان بکار گیرند. باید به جوان شخصیت داد اگر به شخصیت جوان و نوجوان خدشه وارد شود، تبدیل به یک غده غیر قابل درمان خواهد شد.

 

به نظر شما انتصاب مدیران غیر بومی در ادارات شهر چه علتی می تواند داشته باشد؟

 

فی نفسه بومی بودن یا نبودن مدیران امتیازی نیست گاهی دیده شده یک مدیر غیربومی موفق بوده و از مدیر بومی دلسوزانه تر وظایفش را انجام داده و گاهی هم مدیران بومی آنطور که باید به وظایف اصلی خود نپرداخته اند. باید بستری فراهم شود که مردم پذیرای مدیران بومی شوند ما گاهی  در مواجهه با مدیران بومی متاسفانه خوش استقبال و بد بدرقه بوده ایم.

 

وجود خیرین و خیریه ها را در شهر چطور می بینید؟

 

خیلی ها معتقدند که خیریه ها در شهر ما قابل توجه هستند پرداختن به امور خیریه فقط مربوط به شهر ما و کشور ما نیست، در همه دنیا مرسوم است که متمولین و ورزشکاران و هنرمندان و ... در دورانی از عمرشان خیریه های تشکیل می دهند که طبیعتا احسان و نیکوکاری در جامعه ما با توجه به آموزه های دینی مان باید پررنگ تر باشد. اما فکر می کنم در شهر ما هنوز به آن میزان و آن کیفیت که باید باشد، نیست چرا که هنوز نتوانسته شکاف های فرهنگی و طبقاتی را پر کند. خیریه ها باید به اندازه ای توسعه یابد و فعالیت آن متنوع شود که یک خیّر به محیط زیست، کتابخانه، بهداشت و سایر خدماتی که مردم نیازمندند نیز توجه کند. همانطور که در ماه رمضان ما اقلام خوراکی تقسیم می کنیم مهر ماه هم باید کتابخانه هایمان را تجهیز نماییم.

 

نظرتان در رابطه با الحاق چیست؟

 

اگر منظور الحاق به اصفهان باشد با توجه به اهمیت موضوع حتما باید کار کارشناسی انجام شود محاسن و معایب آن سنجیده شود و آنگاه تصمیم گیری به عمل آید. به نظر می رسد با توجه به اینکه شهرستان خمینی شهر دارای تراکم جمعیت بیش از ظرفیت است و از طرفی با کمبود زمین مواجه هستیم نمی توان شهرستان را یک قطب کشاورزی به حساب آورد و از سوی دیگر با توجه به نزدیکی به مرکز استان قانونا نمی توان شهرک های صنعتی در آن ایجاد کرد. بنابراین ما نه کشاورزی داریم و نه صنعت. درکشاورزی و صنعت است که شغل ایجاد می شود پس بهتر است با الحاق به اصفهان از امکانات بالقوه آن استفاده کنیم شاید معضلات و مشکلات شهری با پیوستن به اصفهان حل شود.

 

وضعیت مطالعه و کتابخوانی را در شهر چطور می بینید؟

 

خمینی شهر از کشور جدا نیست، میزان مطالعه در کشور از استاندارد بین المللی فوق العاده پایین تر است، مردم ما با فرهنگ دیداری و شنیداری بیشتر عجین هستند و از فرهنگ مکتوب مغفول مانده اند، کسی هم آن طور که باید توجهی نمی کند، باید عوامل را جستجو کرد و راهکارهایی اندیشید و عمل کرد البته این مشکل در خمینی شهر با توجه به جمعیت و امکانات بالقوه ای که دارد، تعداد فراوان دانش آموزان، دانشگاه های اطراف، حوزه های علمیه، باید سرانه مطالعه بیش از دیگر نقاط استان باشد اما با یک نگاه اجمالی به کتابخانه های شهر می بینیم آن طور که باید استقبال نمی شود که البته عوامل متعددی دارد یکی از عوامل این است که کتاب هایی که در کشور منتشر می شود و خوشبختانه تعدادش هم کم نیست بخش عمده ای از آن به خمینی شهر نمی رسد علتش هم این است که ما کتابفروشی شایسته شهر نداریم و افراد برای این کار شوقی از خود نشان نمی دهند چون ممکن است منافع چندانی هم بر آن مترتب نباشد. باید کتاب فروشی ها گسترش پیدا کند، باید کسانی بیایند کتاب های به روز را در معرض دید افراد بیاورند، باید کتاب شناسی های متعدد داشته باشیم، باید افرادی را دور هم جمع کنیم و کتاب معرفی کنیم، نقد کتاب داشته باشیم، مکان های پر رفت و آمدی را در نظر بگیریم و کتاب های تازه را معرفی کنیم کاری که خانه کتاب در کشور انجام می دهد، اگر اداره ارشاد این کار را انجام دهد طبیعتا موثر است. نکته دیگر اینکه کتابدارها خیلی می توانند موثر باشند ما متاسفانه کتابدار تخصصی نداریم اگر هم متخصص باشند به کارشان چندان علاقه و اشتیاقی نشان نمی دهند که اطلاعات لازم را در اختیار مراجع بگذارند. مسابقات کتابخوانی هم کم و بیش هست اما چشمگیر نیست اگرچه گفته می شود آمار اعضا کتابخانه ها نسبت به قبل خیلی بیشتر شده اما فاصله مان تا وضع مطلوب خیلی زیاد است.

 

شنیده ام یک زمانی شما یک کتابفروشی داشته ایدبه اسم اندیشه که بر سر درآن نوشته بودید: کس چو حافظ نکشید از زخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به ادب شانه زدند. از آن کتاب فروشی برایمان بگویید.

 

بله، ولی هیچوقت نام کتابفروشی روی آن نگذاشتم بلکه اسم آن مکان "کتاب اندیشه" بود چون اصلا قصد سود و منفعت نداشتم و دنبال این نبودم که کتابی بفروشم بلکه آن جا نمایشگاهی بود که عناوین متنوع و موضوعات روز را به علاقمندان معرفی می کرد. بیت سر در آن را هم از شعر حافظ گرفته بودم چراکه هیچ چیز برای آدمی مهم تر از اندیشه نیست و کتاب به عنوان تنها چیزی که می تواند همیشه همراه وهمدل انسان باشد یکی از ابزارهایی است که می تواند اندیشه را انتقال بدهد و برای همین هم هست که همچنان با وجود این همه رسانه و وسایل پیشرفته اطلاعاتی جایگاه و مقر خودش را حفظ کرده است.

 

ولی همانطور که خودتان هم اشاره کردید ما شاهدیم که امروزه جوان ها بیشتر از وسایل ارتباطی دیداری و شنیداری استقبال می کنند تا منابع مکتوب؟

 

بله، ولی هیچ کدام جای کتاب را نمی گیرد، کتاب با وجودی که هنوز شکل سنتی خودش را حفظ کرده است د رتمام دنیا و طبیعتا ایران هنوز مقر و جایگاهش محفوظ است اگر چه رسانه های الکترونیک هم در جای خودش خوب است و باید باشد.

 

مدتی است وارد سومین سالگرد تولد فرصت شده ایم. روند این تنها نشریه شهر را رو به رشد می بیند؟

 

در دنیایی که ما زندگی می کنیم رسانه ها به طور عام و مطبوعات به طور خاص به قدری جایگاه رفیع و تاثیر گذاری دارند که رکن چهارم هر جامعه ای به حساب می آیند و به عنوان یکی از قوا از آن ها یاد می شود این یک موضوع کلی است که دنیا آن را تجربه کرده و اولین مطبوعه ایران هم دست کم 100 سال پیش منتشر شده است و جایگاهش هم بر کسی پوشیده نیست.

در شهرستان ما با این جمعیت و امکانات جای چنین مطبوعه ای واقعا خالی بود و بنده از اینکه دوستانی پیش قدم شدند و جرات و جسارت لازم را نشان دادند و دست به نشر این دو هفته زدند فوق العاده خوشحال هستم و به عنوان یک شهروند خمینی شهری خیلی از آن ها ممنونم و برایشان آرزوی توفیق دارم و امیدوارم به جایگاه واقعی شان برسند. قطعا وجود یک چنین نشریه ای بدون تاثیر نیست یعنی از آغاز نشر تا کنون که بیش از 50 شماره از آن در معرض دید و قضاوت مردم بوده است به قطع و یقین تاثیر خودش را گذاشته و همین که شمارگان آن  نسبت به اول چند برابر شده نشان از توجه مردم دارد اما از آن جا که ما نباید هیچ وقت به موقعیتی که به آن رسیده ایم رضایت بدهیم طبیعتا جای کار بیشتر هم در این نشریه هست.

 

و انتقادات شما از فرصت؟

 

به مصداق اینکه گفته اند "عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی" به این معنی که هر چیزی یا کسی یک سری خوبی ها دارد و یک سری معایب، آنچه به نظرم می رسد را می گویم:

اول اینکه نشریه یک سیاست کلی را دنبال نمی کند و تنها چیزی که مدنظرش است اطلاع رسانی است، غلط های تایپی و ویرایشی بعضی مطالب هم قابل توجه است است و از آن جا که با توجه به دو هفته نامه بودن، تهیه مطالب با سرعت همراه نیست این غلط ها قابل اغماض نیستند. البته این یک مشکل کشوری است و حتی کتاب های ما هم اشکلات ویرایشی دارند چون جای ویراستار در انتشارات ما خالی است مطالب شما هم باید حتما ویراستاری شده و یک دست و هماهنگ بشوند چراکه گاهی افت و خیزهایی مشاهده می شود مثلا در کنار یک مطلب سنگین و سودمند مطلبی به چشم می خورد که جالب نیست و اهمیت ستون کناری را هم زیر سوال می برد اگر هم بخواهیم اسم طنز رویش بگذاریم که آن هم چارچوب خودش را می طلبد و معیارهای خودش را مثلا گاهی می بینیم مطالب طنز خیلی طولانی شده اند در صورتی که طنز باید کوتاه باشد و چکشی، زیاده نویسی مثل زیاده گوییست، "کم گوی و گزیده گوی چون در" و این زیاده گویی آن چیزی است که جامعه ما از آن رنج می برد چرا که همه دوست دارند بگویند و کسی رغبتی به شنیدن ندارد، اگر نمی توانیم ایجاز داشته باشیم حداقل به تناسب سخن بگوییم. یکی دیگر از مواردی که فکر می کنم جایش در فرصت خالیست این است که می طلبد این 12 صفحه تبدیل به 6-5 تا سرویس بشود و هر صفحه ای برای خودش دبیری داشته باشد که حتما مطالب را قبل از چاپ بازدید کند و بتواند مسوول و پاسخگو باشد که فکر می کنم به فخامت و وزانت نشریه خواهد افزود. مشکل دیگر این است که متاسفانه رگه هایی از ناسیونالیستی در نشریه دیده می شود و خمینی شهر را بیش از آن چه که هست بزرگ می کنید، باید حقایق را گفت و انصاف را در این مورد رعایت کرد اینکه سلمان خمینی شهری باشد هیچ دردی را از شهر دوا  نمی کند، در کتب تاریخی سلمان را اهل سه جا معرفی می کنند: رامهرمز، شیراز و جی اصفهان و آن زمان که او را اهل جی معرفی کرده اند، اصفهان دارای 5 بلوک بوده که یکی از این 5 تا ماربین بوده است و یکی جی. گیریم سلمان خمینی شهری هم بود اصلا اسلام آمده است برای خراب کردن این مرزهای خیالی، سلمان به جایی رسید که پیامبر درباره اش فرمود: سلمان محمدی نه سلمان ایرانی.

 

و فرصت آنلاین؟

 

خب این نسخه آنلاین نوپاست و از آن جا که در دسترس تر است حتما مخاطبین بیشتری هم دارد اما یک نکته کلی که درباره رسانه های مکتوب وجود دارد این است که چون نیازمند سرعت است حتما اشتباهات بیشتری در آن به چشم می خورد و نکته قابل توجه دیگر اینکه اصلا اخلاقی نیست ما مطلبی را امروز روی سایت بگذاریم و فردا بنا به مصالحی حذفش کنیم. در مورد سایت شما دیده ام که نظریات که مخاطبین را در گوشه ای از صفحه نمایش می دهید که این به نظرم قشنگ نیست و قاعدتا هر کس مطلب را بخواند نظریات دیگران را هم می خواند. این را هم بگویم که مدیر یک سایت اصلا وظیفه ندارد هر کامنتی که پای مطالب گذاشتند منعکس کند بلکه باید مصلحت اندیشی هایی داشته باشید چراکه عیب این تکنولوژی این است که نویسنده را نمی توانی پیدا کنی و ممکن است بعضی نظریات باعث دردسر بشوند. مطلب دیگر اینکه شما یک رسانه محلی هستید و نیازی نیست اخبار کشوری را که دیگران مکررا می گویند شما هم روی سایت بگذارید مگر اینکه مرتبط با اخبار شهرستان باشد.

 

فکر می کنید برنامه های اوقات فراغت شهر چقدر با آنچه باید باشد فاصله دارد؟

 

سطح توقعات در اين زمينه پایین نگه داشته شده است. برای مثال همین مطبوعه شما چقدر سطح دیدها را بالا برده است؟ این مطبوعه باید مردم را دنبال خودش ببرد نه اینکه دنبال مردم برود، ببینید برای تماشای بعضی فیلم ها چه جمعیتی در سینما جمع می شود اما چند نفر از مردم می توانند فیلم هیچکاک را تحلیل کنند؟ چقدر از مردم از ظاهر یک فیلم به لایه های درونی آن پی می برند؟ یا فیلم هایی ساخته ایم که اصلا لایه ندارند یا به مردم یاد نداده ایم که بروند لایه ها را پیدا کنند، کتاب هم همینطور است، قرآن را فقط می خوانیم و وقتی روخوانی را یاد گرفتیم به همان اکتفا می کنیم در صورتی که حالا باید برویم سراغ ترجمه، مفاهیم و بعد تفسیر و تدبر، هر جا هستیم باید سکوی پرش ما باشد برای مرحله بعدی.

اگر ما رفتیم اصفهان و از برنامه های اوقات فراغتی که بسیار پربارتر از شهر خودمان است آگاه شدیم و بالاتر از آن تهران که برای همه گروه های سنی برنامه دارند مسلم است که دیگر به آنچه که در شهر خودمان ازآن بهره مندیم اکتفا نمی کنیم. تا این مقایسه نباشد مطالبه صورت نمی گیرد.

 

با توجه به اینکه شما چند سال است در زمینه کارهای فرهنگی فعالیت دارید به نظر شما مشکلات ما چقدر ریشه فرهنگی دارند؟

 

علت اصلی اکثر مشکلات در جوامع عدم فرهنگ و آگاهی مردم آن جامعه است اما یک نکته مهم این است که ما گمان نکنیم همه معلول ها یک علت دارند، من فکر می کنم بعد از مسائل فرهنگی مشکلات اقتصادی فوق العاده مهمند چراکه پایه هستی بر قسط و عدل و مساوات است و بسیاری از پیامدها که ما از آن به عنوان نا هنجاری یاد می کنیم معلول سیاست های اشتباه اقتصادی است که از آن ها تعبیر به تبعیض و باند بازی و رانت خواری می شود، طرف نگاه می کند می بیند طبقه اجتماعی اش هر روز دارد تنزل پیدا می کند و شکاف اقتصادی اش هر روز دارد عمیق تر می شود و خودش را که با دیگران مقایسه می کند راهی برای صلاح برایش نمی ماند.

یکی از مشکلات شهر ما که کمتر هم به آن توجه شده است طبقات اجتماعی و اقتصادی است که هر روز هم دارد شکافش بیشتر می شود، فکر نمی کنم توی هیچ شهری مثل اینجا اینقدر شکاف طبقاتی داشته باشیم، یکی از نشانه هایش هم همین خودروهای توی خیابان های شهر است. هم توجه به مشکلات اقتصادی می تواند خیلی کارساز باشد و هم بی توجهی به آن بسیار پیامدهای ناگواری به همراه دارد پس اول معضلات فرهنگی و بعد اقتصادی چراکه یکی از مهم ترین آفریده های خداوند همین قسط و عدل است که  اگر به هر کدام خدشه ای وارد شود معلول چه علت ها که نخواهد شد البته همان نگاه فرهنگی هم در سایه اندک آسایش اقتصادی به وجود می آید، معضلات اقتصادی فقط نان خوردن نیست که بعضی معتقدند ما همه را سیر کرده ایم و گرسنه نداریم، آن که نمی تواند در سبد اقتصادی برای فرزندش کتاب تعریف کند فقیر است و آسیب پذیر، کسی که دغدغه نان دارد همه وقتش صرف این می شود که نان تهیه کند و از طرفی خانوده های کمی هستند که در کنار نان به کتاب هم اهمیت بدهند، خیلی ها دنبال اعتبار های اجتماع امروز هستند یعنی دنبال لباس بهترند و...و از اصل قضیه که کتاب است و مهم ترین دستاورد فرهنگی غافل مانده اند و این غفلت آن ها را به جایی می کشاند که چه هزینه ها باید بکنند تا جبران بشود.

 

فکر می کنید سرچشمه این عقب ماندن را کجا باید جستجو کرد؟

 

تا گرد و غبار از روی کتاب ها و کتابخانه نزداییم همین است، متاسفانه این گرد و غبار غربت را پدران ما بر کتاب نشاندند و ما هم اگر کتاب ها را در معرض دید نیاوریم و نخوانیم و عمل نکنیم بچه های ما هم به سرنوشت ما دچار می شوند از طرفی ممکن است مطالباتی از سوی مردم صورت بگیرد که به ارتقا فرهنگ کمک می کند مثلا دوست داشته باشند دوره های حافظ شناسی در شهر برگزار شود اما وقتی مسوولین پا پیش نمی گذارند چه کنیم؟ من هم وقتی می بینم بودجه ادره ارشاد اینقدر کم است و دستش تهی است چه بروم بگویم؟ البته خیلی اوقات هم هست که مسوولان فقط باید استارت بزنند چراکه افرادی پیدا می شوند که بدون هیچ هزینه ای حاضر به برگزاری کلاس باشند اما متاسفانه مسوولین در این حد هم تلاش نمی کنند در حدی که فقط یک مکان برای این علاقمندان دست و پا کنند که  وقتی هفته ای یکبار می آیند سر کلاس می نشینند احساس شخصیت کنند اما از آن طرف همانطور که از رسانه ملی می شنویم و می بینیم بودجه های هنگفت صرف کارهایی می شود که هیچ خروجی ندارد. مشکل دیگر این است که ما غیر از اینکه پول نداریم ایده هم نداریم، هنوز به روز نشده ایم و باری به هر جهت طی می کنیم یعنی یک سیاست کلی منطقی نداریم.

 

اگر قرار باشد هر کدام از ما یک توصیه به مسوولین داشته باشیم، توصیه شما چه خواهد بود؟

 

توصیه ام این است که توصیه پذیر باشند و آستانه تحملشان را بالا ببرند، در خانه اگر کس است یک حرف بس است. البته این فقط متوجه مسوولین نیست خودِ ما هم متاسفانه تحمل نقد را نداریم، نمی گویم تحمل حرف مخالفان را که حتی حرف موافق را هم نمی خواهیم بشنویم، در آموزه های دینی مان آمده است: بشارت بده به بندگانم آنها که همه سخنان را می شنوند و بهترینش را انتخاب می کنند". یا به قول معصوم (ع) که می فرماید: بهترین دوست من کسی است که عیوب مرا به من هدیه کند.

سعدی شیراز هم می گوید: متکلم را تا نقد نگیرند سخنش صلاح نپذیرد و حافظ شیراز می گوید:

حافظ از باد خزان بر چمن دهر ملرز       فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

به غیر از پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع)  همه بدون استثنا نیازمند نقد دیگران هستیم پس می طلبد که مسوولین مرتب از افراد دعوت بگیرند تا نقدشان کنند، د رجامعه ای که نقدی صورت نگیرد افراد فکر می کنند به آنجا که باید رسیده اند البته نقد باید همراه با دلسوزی باشد اما من معتقدم که اگر دلسوزی هم در کار نباشد من باید از نقد دیگران استقبال کنم گاهی دشمن من به من چیزی می گوید که به سود من است و دوستم چیزی می گوید که مانع پیشرفتم می شود.