تجاوز گروهی ارزش استعفای مسئول محلی را ندارد؟
بخشهایی از مصاحبه بیابانكی با هفته نامه سلامت در ادامه میآید:
بزرگی گفته بود اگر واژههای ركیك و توهینآمیز را از ادبیات حذف كنید، درصد زیادی از كلمات از بین میرود. این الفاظ در همه جای دنیا وجود دارد. در جایی نوشته شده بود ایران به لحاظ شوخ طبعی و طنزپردازی جایگاه دویستم را در دنیا دارد. من تعجب كردم. به نظرم رتبه ما اول است ولی فكر میكنم معیارهای طنزپردازی و هجوگویی و... متفاوت از یكدیگرند. شاید طنز هیچ كشوری به اندازه ما ریشه در ادبیاتش نداشته باشد. طنز ما ابتدا در ادبیات شكل گرفته و از آنجا وارد ادبیات شفاهی، نمایش، موسیقی، سینما و... شده است. گونههای ادبی كه تولید خنده میكنند و هدفشان خنداندن است، در «خنداندن» وجه مشترك دارند ولی در اینكه «با چه هدفی بخندانند» متفاوت هستند.
طنز بیان ناملایمات و كژیها و باورهای غلط است. طنز میتواند حوزه سیاست را دربربگیرد. اتفاقاً مردان سیاست همیشه دچار خطا میشوند. طنز میتواند وارد اصناف شود و هر صنفی را دست بیندازد. میتواند وارد قومیتها شود، وارد دایره اخلاق شود و.... این موضوعات هركدام ایجاد طنز می كنند و همه با هم متفاوت هستند. نكته مهم اینجاست كه هرجا به زبان طنز انتقاد كنید، با واكنش روبرو میشوید. طنز مقوله ای كنشزاست. كنشی است كه واكنش میآورد وقتی از سیاستمداران انتقاد كنید، بازخوردش را میبینید. حتی اگر از اصناف ایراد بگیرید، در مقابلتان موضع میگیرند، كمااینكه در مورد برخی سریالهای طنز چنین واكنشهایی را دیدهایم و مثلا گفتهاند چرا ما را ابله و خنگ و علاف و رشوهخوار و... نشان دادهاید.
ظرفیت پذیرش انتقاد در كشور ما پایین است. اگر از بعد شرعی هم بخواهیم نگاه كنیم، ظرفیت پذیرش امر به معروف و نهی از منكر در جامعه ما وجود ندارد. به همین دلیل امر به معروف در جامعه ما انجام نمیشود. جامعه ما آن را نمی پذیرد وقتی به كسی می گوییم چرا این لباس زننده را پوشیده ای یا چرا جلوی مردم فحاشی می كنی، حاضر نمیشَود اشتباهش را بپذیرد. چون همه خودمان را عقل كل میدانیم. ما هركدام یك دیكتاتور كوچك هستیم و ایرادهایمان را نمیپذیریم. كار طنز این است كه این ایرادها را با بیان شیرین و شیوا بیان كند تا ظرفیت نفوذ و پذیرش را در طرف مقابل افزایش دهد. رسیدن به این مرحله كار بسیار سختی است، یعنی مرحله ای كه كلام، هم ایجاد شادی و خنده و هم در فرد مقابل نفوذ كند و او را نرنجاند.
جامعهای كه بانشاط باشد و لبخند بزند و شاد باشد، به لحاظ روانی جامعه سالمتری خواهد بود. جامعه افسرده یك جامعه بیمار است. باید به طریقی نشاط را به جامعه تزریق كرد. متعالیترین روش برای این كار، طنز است. ما شاعر و نویسنده طنز كم نداریم. اگرچه تزریق نشاط به جامعه كار دشواری است ولی باید به داشتههایمان توجه كنیم. مطایبه و جوك و لطیفه برای تولید نشاط بد نیست ولی هدفشان فقط خنده است. رسیدن به تعالی طنز كار سختی است.
اگر من در كشور كارهای بودم، یك وزارت طنز درست میكردم تا در جامعه نشاط ایجاد كنم. به هر حال این مساله مهم متولی و تشكیلات میخواهد. همه دستگاهها امروز داعیه كار فرهنگی دارند. حوزه هنری وزارت ارشاد، سازمان فرهنگی هنری شهرداری و... همه میگویند ما كار فرهنگی میكنیم؛ حتی نیروی انتظامی میگوید كار ما فرهنگی است. تعدد و تكثر اینها به نفع هیچكس نیست. هرجایی دارد با سلیقه و گرایش خودش كار میكند. نداشتن یك سیاست و برنامه واحد، مشكلات زیادی را برای كار فرهنگی ایجاد میكند و چه بسا جمع جبری اینها بشود صفر. زمانی مجله «گلآقا» داشتیم و برای خریدش جلوی دكهها صف میبستیم و حوزه هنری هم مجله «مهر» را منتشر میكرد. عرصهای كه همیشه قابل انتقاد است، عرصه سیاست است و هروقت به عنوان طنزپرداز وارد این عرصه میشوی، فكر میكنند میخواهی دولت را تضعیف و تخریب كنی و مثلا كاری كنی تا فلانی رای نیاورد درحالی كه هدف طنز، اصلاح و انتقاد است.
سعی كردهام همه كارهایم برداشتی از اجتماع و بازتاب رفتارها و باورهای غلط انسانها باشد. بخشی از كارهایم نیز در حوزه طنز سیاسی می گنجد، چون خوراكش فراوان است، طنز همیشه به دنبال جمع نقصها و ایجاد تضاد است. مثل اینكه شما با تلفنهمراه وارد یك مجلس عزا شوید و روی گوشیتان آهنگ «گل پری جون» گذاشته باشید و یك دفعه تلفنتان زنگ بخورد. یا در عروسی از تلفن همراهتان صدای فلان مداح پخش شود. این تضادها ایجاد طنز میكند.
متاسفانه تأثیر اتفاق تلخ تجاوزی كه رخ داد بر روی مردم خمینیشهرخیلی بد بوده است. این اتفاق سوم خرداد افتاد و من 14 و 15 خرداد كه آنجا بودم خبر آن ماجرا در شهر پیچیده بود. مردم روز قبلش جلوی دادگستری تجمع كرده و خواستار برخورد با عوامل حادثه شده بودند واقعا در چنین شرایطی چه باید كرد؟ شنیدهام شهرداری در پاركها برنامههایی تدارك دیده است. حتی از من دعوت شد تا در برنامه ویژه ای در خمینیشهر حضور داشته باشم. من درباره این اتفاق مطلبی نوشتم و در آن گفتم كه نباید گناه 12 نفر را به گردن یك شهر 300 هزار نفره نوشت. مگر در تهران خفاش شب نداشتیم؟ مگر در قزوین و پاكدشت و شهرهای دیگر از این فجایع نداشتیم؟ به هرحال آدمهای بیماری چنین رفتارهایی را مرتكب شدهاند. چنین حوادثی سلامت روانی را به هم میزند و نشاط عمومی را از جامعه می گیرد و یك نوع ناامیدی و عدم اعتماد به آینده را شیوع می دهد. در چنین شرایطی چه چیز به داد جامعه می رسد؟ طنز. البته ممكن است جامعه به سختی آن را بپذیرد ولی باید كم كم نشاط ایجاد كرد. اتفاقهای چند سال اخیر هم اینگونه بود. خیلیها سعی كردند ایجاد نشاط كنند ولی مردم خیلی سخت میپذیرفتند. با این حال معتقدم حتی اگر بتوان 2 نفر را بانشاط كرد، آن 2 نفر می توانند روی بقیه تاثیر مثبت بگذارند و كم كم شرایط تغییر میكند.
در كشور ما یك هواپیما با 150 مسافر سقوط میكند و همه سرنشینانش كشته میشوند ولی آیا تا حالا دیدهاید كسی بیاید عذرخواهی كند؟ در كشورهای دیگر رسم است كه اگر اتفاق ناگواری بیفتد و بخشی از جامعه آسیب ببیند، یك مقام ارشد از مردم عذرخواهی میكند و تقصیر را گردن می گیرد و استعفا می دهد. این خودش مرهمی میشود برای جامعه، ولی آیا در كشور ما چنین چیزی را به یاد دارید؟ انگار سلامت جامعه مهم نیست و فقط ماندن در پستها اهمیت دارد. در این شرایط اگر از پستمان كنار برویم، در واقع به قربانیان احترام گذاشتهایم ولی من یادم نمیآید در همین حادثه خمینیشهر كسی عذرخواهی كرده باشد. میشد یك مدیر محلی از خودگذشتگی می كرد تا بقیه هم به او اقتدا كنند.
از آنجا كه در اتفاقهای بزرگتر چنین كاری نشده، در این مقیاس هم كاری انجام نمی شود. اتفاقهای تلخی كه یكی پس از دیگری در سطح جامعه می افتد، ما را با نوعی سقوط اخلاقی مواجه كرده است. میتوان گفت وضعیت اخلاقی جامعه ما اصلا خوب نیست. شاید قبلا هم چنین حوادثی داشتهایم و رسانهای نمیشدند. درباره حادثه خمینیشهر مطالب متعددی در سایتها منتشر شده است. سایت الف نوشته، صداوسیما مقصر است، چون اغلب سریالها و فیلمهایی كه نمایش می دهد یك طبقه خاص از جامعه را پررنگ می كند و جامعه روستایی و غیرتهرانی كه این مدلها و پیشرفتهای شهری را ندیده و از آن سطح از رفاه برخوردار نیست، نسبت به آن نداشتنها واكنش نشان می دهد. یعنی می بیند كه از آن وضع دور است و این مساله در او ایجاد عقده می كند و كه بالاخره جایی سر باز می كند. البته نمی شود شخص خاصی را مقصر دانست. در این حوادث جامعه هم مقصر است. خمینیشهر شهری كاملا مذهبی و به حسینیه ایران مشهور است.
ما 18 سال متمادی در شبهای سوم تا پنجم شعبان كنگره شعر «میلاد آفتاب» را در این شهر برگزار كردیم كه در هیچ جای ایران نمونهای با این حجم و تداوم نداشتهایم. این جشنواره بدون اتكا به دولت به صورت هیاتی و با بودجه اصناف و مردم برگزار میشد. همین كنگره شعر باعث فرهنگسازی میشد ولی مسوولان دست به دست هم دادند و تعطیلش كردند، چون میگفتند برگزاركنندگانش همسو با ما نیستند. این جشنواره اصلا سیاسی نبود و ادبی بود. 5 هزار نفر از مردم تا 3 نیمه شب میماندند و شعر گوش می كردند. در كجای ایران چنین برنامهای را سراغ دارید؟ آن هم برای 18 سال. آنقدر سنگاندازی كردند كه تعطیل شد. بدیهی است وقتی این اتفاقهای فرهنگی نباشد، چنین اتفاقهای فاجعه باری برجسته میشود و همه جای دنیا و همه شبكهها بزرگش می كنند. خارجیها هم كه می خواهند ما را جامعه ای بدوی و وحشی نشان دهند، روی آن انگشت می گذارند وقتی فیلترهای فرهنگی كنار می روند، هوای بدی استنشاق میكنیم. بگذارید برایتان بگویم كه شهر ما حداقل 20 آدم درجه 1 در تاریخ ایران داشته است. «سروش اصفهانی» معروف به «تاج الشعرا» در دوره قاجار، علامه «فیضالاسلام» اولین مترجم نهج البلاغه كه همه روی اسمش قسم میخورند، شهید «نواب صفوی»، شهید «اشرفی اصفهانی» و در عصر حاضر دكتر «ابراهیمی دینانی» فیلسوف اسلامی، «اصغر فرهادی» و «محسن امیریوسفی» فیلمساز و چند نفر دیگر. خمینیشهر یا سده، شهری ریشهدار و تاریخی است. اهالی سده به زبانی تكلم میكنند كه ریشه در دوره ساسانی دارد.
من روز 14 خرداد در خمینیشهر بودم. خبر ماجرا را روز قبل شنیدم. به برادرم گفتم خبر این اتفاق جهان را تكان می دهد. چند روز بعد خبرنگار روزنامه «روزگار» آمد كه گزارش تهیه كند ولی جالب است كه هیچكس به او جواب نمیداد؛ نه نماینده شهر و نه فرماندار. فقط رییس شورای شهر كه آدم شجاعی است، حاضر به صحبت شد. جالب است كه حتی میخواستند از آن روزنامه شكایت كنند. امروز بخشی از سلامت روانی شهر ما - و در مقیاس بزرگتر - كشور ما، آسیب دیده است. آیا اگر چند مقام استعفا می دادند، زمین به آسمان میآمد و اتفاق بدی می افتاد؟ در این ماجرا هم اگر یكی 2 نفر بركنار می شدند، طوری نمیشد و مرهمی بر زخمهای مردم بود. حالا اگر این چند جوان را بگیرند و اعدام كنند، آیا همه چیز درست میشود؟ به نظرم نه فقط در خمینیشهر بلكه در هر جا باید منتظر تكرار این اتفاق باشیم. این مشكل با مجازات عاملان برطرف نمیشود. جامعه به یك چیز اساسی تری نیاز دارد.
یك ویژگی خمینیشهر، داشتن موقعیت باغی و ییلاقی در حاشیه شهر است. شهر اصفهان خودش ییلاق ندارد و از چنین موقعیتی برخوردار نیست و ییلاقهایش در حاشیه خمینیشهر است بنابراین خیلی از اصفهانیها آمدهاند و در اینجا باغ و ویلا ساختهاند. باید پرسید چرا اجازه احداث این باغها را داده اند؟ مگر باغ محل زندگی است؟ باغ برای كاشت میوه است نه تفریح و تفرجهای طولانی شبانه. چه كسی تضمین داده است كه نیروی انتظامی حتما هر شب در این منطقه حاشیهای حضور داشته باشد؟ این موقعیت باغی و ییلاقی جای چنین كارهایی نیست.