ای شهر چه آمد به سرت؟ شور و شرت کو؟
سعید بیابانکی شاعر مشهور کشور هفته گذشته شعرش را به فرصت آنلاین ارسال کرد و شعر زیبای مطهره عباسیان نیز سرمقاله شماره 50 دوهفته نامه فرصت شد و این بار جواد زهتاب علاقه و ارادتش به شهر را در قالب واژه ها ریخته است...
پیشکش به شهر خاطره هایم
ای باغ خوش خاطرههایم! ثمرت کو؟
هنگام بهار است ولی بار و برت کو؟
از شاخه ی نااهل مبادا بهراسی
ای باغ، زمان هرس آمد؛ تبرت کو؟
از ریشه درآور علف هرزی اگر هست
ای هیمنهی داس کجایی؟ خبرت کو؟
چشم همه روشن شده با شعر تو عمری
خشکیده مگر چشمهی تو؟ شعر ترت کو؟
هر خاطرهات پرسش تلخی است: که امروز
مردان خطر کردهی روز خطرت کو؟
هر چند که سنگ از در و دیوار ببارد
پرواز، فراموش مکن بال و پرت کو؟
از زخم زبان خون شده امروز دل تو
تیر از پس تیر آمده اینک سپرت کو؟
حیف است که افسرده و تاریک بمانی
ای شعله ی خاموش! شرار و شررت کو؟
تقدیر تو این نیست قضای تو چنین نیست
از پا اگر افتادی دست قَدَرت کو؟
دل مرده نه! با شوق بپرس از خودت امروز:
ای شهر چه آمد به سرت؟ شور و شرت کو؟