لات قديم و روح جوانمردي

ارسال در تاریخ

tarikh--logoابليس شبي رفت به بالين جواني                                آراسته با شكل عجيبي سر و بر را

گفتا كه منم مرگ و اگر خواهي زنهار                          بايد بگزيني يكي از اين سه خطر را

يا آن پدر پير خودت را بكشي زار                                يا بشكني از مادر خود سينه و سر را

يا خود ز مي ناب بنوشي و سه ساغر                           تا آن كه نمايم ز تو من دفع خطر را

جامي دو سه مي خورد و چو شد چيره ز مستي              هم مادر خود را زد و هم كشت پدر را

اي كاش شود خشك بن تاك خداوند                                     زين مايۀ شر حفظ كند نوع بشر را

خميني شهر شهري است با انسان هاي مخلص و صادق وگشاده دست. خلاصه اين كه طبق سخن بد نيستم بدگو دارم، بد نبوده با بد نشسته (من از بيگانگان هرگز ننالم ...) اگر به اين شهر تاريخي از نگاه فرهنگي توجه بيشتر مي كردند همان سدهي مشتهر به نيكو خصالي اولين باقي مانده بود. اگر بد اخلاق و زشت كردار افتاده از آن بوده كه گير بد اخلاق و زشت كردار افتاده و به حكم چون سگ درنده گوشت يافت نپرسد كاين شتر صالح است يا خر دجال، ناگزير به بد كارگي گرديده و تصور نموده كه به گنج قارون رسيده چون در اثر مي عنصر باد يا صفرا در او اثر كرده و آزارنده شده و كارشان به جايي مي رسد كه بساط مردم را به هم مي ريزند و استخوان سبک کردند و بنا به مثل زورش به خر نمي رسد پالانش را مي زند و تلافي غوره را سر كوره در مي آورد. اگر تربيت ناپذير وسست اعتقاد گشته از آن بوده كه مربيان و معلمين خود را واعظ غير متعظ ديده كه خلاف گفته عمل داشته، اگر مي گفته می نخور براي آن بوده که خود بخورد و اگر گفته نپوش و ننوش تا خود پوشيده بنوشد و در خلوت طوري و در جّلوت طوري بوده اند.

مگر نه اين است كه آن لش و لات بي ادب سدهي نيز در قديم از پاكي روح به محض خوردن چشمش به زن و ناموس دم فرو مي بست و قداره غلاف مي كرد و تا دورشدن زن سر فرو مي افكند و در موقع خود چنان جوانمرد كه آخرين راه چارۀ‌درماندگان پناه جستن به ايشان و چنان معتمد كه مردم وقت سفر رسيدگي خانه و دكان خويش را به او مي سپردند؟ همان بد دهن ها و بي تربيت ها و حتي مواد فروش و ليلاج قديم سدهي وقتي پاي حميت به ميان مي آمد ادب و تربيت و انسانيت و شرف غيرت شان زبانزد دوست و دشمن گرديده زن هايشان خانمي ها و مردهايشان جوانمردي ها كرده اند.

از رستم بيك پهلوان سدهي و یا پهلوان حیدر منقول است كه او از رقص در مجالس با نشاط بيزاري داشت و كسي جرأت چنين كاري را در مقابل او نداشت چون معتقد بود كه ارائه نقاط حساس بدن و جنبانيدن اعضاي قبيحه از ناشايست ترين امور و باعث زوال شخصيت و مخرب روح است و يا مرحوم آيت الله ملاحيدرعلي به هنگام ماه محرم عساكرين حضرت امام حسين را (ع) سفارش مؤكد مي فرمودند كه به هنگام عزاداري ها رعايت حال همسايه ها را بنمايند.

بي ترديد سدهي هاي قديم از خوبترين و شريف ترين و نجيب ترين مردم در حد طهارت آب باران و عصمت طفل شير خوار بودند كه هنوز رنگ فساد نگرفته بودند. آري آنان بودند كه سينه سپر كرده و بلايي بر سر افغانهاي مهاجم آوردند كه محمود افغان گفت: در تعجبم كه بر سراسر ايران مسلطم ولي از تسخير اين روستاي كوچك برنمي آيم.

اما امروز روح تاريخي چنين مردمي آزرده شده است. بايد به خانه هاي تك تك اين مردم رفته و از آن ها دلجويي كنيد. حتی پايتخت ايران تهران با داشتن رجال و انديشمندان بسيار در گذشته و امروز، در خود بدنهاد پليدي به نام هوشنگ وراميني پروراند يا آن بي چاك و دهن دريده ي معروف اصغر قاتل قمه كش كه بيش از سي جوان را سر به نيست كرده و هنگام عمل با چاقو زخمي شان مي كرده و پس از قطعه قطعه نمودن دفن و يا اين سو و آن سويشان مي افكند؛ ناپاكي كه در اعترافات خود بيان كرد: «علت اين همه جنايت من اين بود كه رنگ خون در من اثر عجيبي داشت و دوست داشتم با زخمي كردن خود و ديگران و بستن آنها با طناب به لذت جنسي برسم» (روان شناسي جنسي : هدايت الله ستوده)

البته حدود 25 سال پيش هم چنين حادثه اي از طرف يكي از مهاجران عرب گاري كش در سده اتفاق افتاد. اين جاني پليد نيز در بازجويي هاي خود از تأثير رنگ خون در انجام قتل های فجيع خود صحبت نموده است (بيماري خود آزاري و نكروفيل) و یا کشته احمد ماست فروش در سده و نمونه های دیگر.

جامعه اي كه به قول فرمايشات حكيمانه دادستان محترم شهر « وقتي يك بچه از كوچكي خون و چاقو و قمه مي بيند و حاضر است به خودش بزند به ديگران زدن برايش كاري ندارد»

بنابراين هيچ جامعه اي فاسد نشده رو به امور قبيحه نمي رود مگر زمينه داشته باشد يا زمينه به صورت زير فراهم شود:

1- مانند تشويق و قبول فاسد به فساد و اين كه عاملان آزادي عمل داشته باشد

2- در امور خلاف منع و مجازات و مؤاخذه نبوده باشد

3- فرهنگ فساد پذير داشته باشد

4- اكثريت بي سواد داشته باشد

5- دچار انحرافات فكري و فهمي و مهملات شده باشد

6- دچار فقر و تنگدستي شده باشد

7- راحت طلب و خوش گذران و تجمل پرست شده باشد 8- امكانات رفع حوائج طبيعي جسماني نداشته باشد9- سرپرست و راهنماي دلسوز و فهيم نداشته باشد 10- اسير دشمن و سياست اجنبي شده باشد11-حقيقت دين و تعاليم راستين آن از او گرفته شده باشد.

لذا پيشنهاد مي شود به جاي رفتار و اعمال زندانبان و دو ساقچی ها و نسق چي هاي قديم که بخیه به آبدوغ می زدند تيمي از روان شناسان و جامعه شناسان و روحانيون عظيم الشأن علت هاي اين حادثه شوم را بررسي نموده و به اطللاع مردم برسانند.

در پايان داستان و حكايتي عبرت آموز از كتاب رستم التواريخ ص 329 به صورت دست و پا شكسته بازگو مي كنم. روايت است كه:

كريم خان زند كه مجتهد نامدار زمان او را پس از تجربه حكيم و فيلسوف و عقل كل و صاحب فكر بكر و رأي صواب و اجتهاد به تحقيق و نه از روي تقّيه مي دانست قبل از لشكركشي و هجوم به دشمنان كشور با خود مي گفت: لشكريان من كه همه در عزب و مست شهرتند ممكن است به هر سرزميني كه وارد شوند مزاحم زن و فرزند و اهل و عيال مردم شوند بنابراين به فتواي خود و تجربه عيني مجتهد زمانه دستوري تاريخي داد كه بعدها مرتجعين عليرغم مخالفت اوليه به فرمايشات وكيل الرعايا ايمان و اعتقاد راسخ آوردند چنين فتوايي به دور از افراط و تفريط و به صورت غيرعلني از طرف خان باعث شد تا ميزان فساد شديداً كاهش يابد.

زیرنویس:

1-    خودآزاری (مازوخیسم): آزار رساندن به شکل سوزاندن دست، زخمی کردن بدن است که نوعی بیماری روانی و جنسی است.

2-    انحراف نکروفیل یا مرده پرستی به صورت ناقص در برخی از انسان ها دیده می شود. کسانی که از دیدن مجروح علی الخصوص در گورستان ها دچار تحریک جنسی می شوند (آسیب شناسی اجتماعی : هدایت الله ستوده، ص 177، 174)