شاعری از شدت شیرین زبانی سکته کرد

ارسال در خبر و گزارش

شاعری از شدت شیرین زبانی سکته کرد

تاجری در حجره از شوق گرانی سکته کرد

او که بردندش سر شب، شاعری مشهور بود

نصفه شب گفتند بیماری روانی سکته کرد

فیلم را قیچی به دستان از سر و از ته زدند

دختری با چادر و کفش کتانی سکته کرد

شعر نافهمان برایش بس که سوت و کف زدند

شاعر بیچاره در اوج جوانی سکته کرد

پنج ساعت شعرهای دیگران را گوش داد

دلبر ما صاف وقت شعر خوانی سکته کرد

خط اول، دوم این جام را لاجرعه خورد

چون مهاجم بود در خط میانی سکته کرد

تا خبر دادند دکان خودت آتش گرفت

ناگهان راننده ی آتش نشانی سکته کرد

بیست سالی انجمن رفت و ولی شاعر نشد

تا به او گفتند مولانای ثانی سکته کرد

گیر یک امضای کوچک بود استخدام من

نوبتم بود و رئیس بایگانی سکته کرد

بعد مرگم کاش بنویسند با فونت درشت

شاعری از شدت شیرین زبانی سکته کرد