در کارگاه زندان خمینی شهر چه می گذرد؟

ارسال در خبر و گزارش

شاید از زندان خمینی شهر در خیابان حافظ تا کارگاه زندانیان در خیابان هاتف راهی نباشد اما دنیای اینجا با دنیای آنجا یک دنیا فاصله دارد. زندانی های مستقر در کارگاه صبح که از خواب بیدار می شوند می روند مثل یک مرد می ایستند سر کارشان تا ظهر. یکی دوساعت فرصت استراحت دارند و نماز جماعت و اگر ماه رمضان نباشد ناهار و دوباره بازار تیک تیک قلمزن ها و تاک تاک سنگ کارها داغ می شود تا عصر و سر ماه حقوق به حسابشان واریز می شود و هر که بامش بیش برفش بیشتر.

 2015 06 29 11.23.53

زندانیانی که زندانی نیستند
خیابان هاتف در میدان هفت برادران اگرچه در ظاهر زیبا و شکیل نیست و هنوز خیلی مانده تا بشود آن را جزو خیابان ها به حساب آورد اما همین خیابان نصفه نیمه کارگاه هایی را در خودش جای داده که انسان می سازد. این را امیر می گوید. همان جوان 28 ساله ای که چند ماه است از اردوگاه بیرون آمده و روزش را در کارگاه قلمزنی شب می کند. می گوید: «مسوولان اینجا به ما درس انسانیت می دهند، ما اصلا خودمان را زندانی به حساب نمی آوریم، با هم رفیقیم. صبح تا شب توی کارگاهیم و شب هم می رویم آسایشگاه.» از او نمی پرسیم به چه جرمی افتاده است زندان فقط متوجه می شویم یک سال و نیم است اسمش به لیست زندانی ها اضافه شده. وقتی می گوید 15 سال زندانی برایش بریده اند، سرمان سوت می کشد؛ حرف از 15 روزش بزن، تا بیاید این 15 سال را پشت سر بگذارد مو سفید می کند و قامتش خم می شود حتما. اما نه ردپایی از یاس در گفتارش احساس می کنیم و نه اثری از خستگی و خمودگی در رفتارش. طوری از آینده و آزادی حرف می زند که انگار همین امروز و فرداست که ساکش را بدهند دستش و بگویند آزادی!

 

دوباره برمی گردم همین جا
محمد اما همین امروز و فرداست که حکم آزادی اش بیاید. می گوید: «دوباره برمی گردم همین جا به عنوان پیمانکار می ایستم کار می کنم. بیرون بروم که چه بشود؟» محمد بیش از دو سال زندانی داشته و در این مدتی که در کارگاه بوده یک استاد قلمزن درست و حسابی برای خودش شده است.


می گوید: «از بچگی عاشق قلمزنی بودم اما حتی فکرش را هم نمی کردم که بتوانم یک چکش بزنم. تا قبل از اینکه بیفتم زندان بنگاه معاملات ملکی داشتم.» مهم نیست که چرا محمد افتاده است زندان مهم این است که حالا در 45 سالگی تازه مسیر زندگی اش را پیدا کرده است و احساس می کند اینجا توی این کارگاه فهمیده است زندگی یعنی چه.

 

زندگی یعنی همین
زندگی یعنی همین که یاسر این جوانی که هنوز آثار معصومیت در چهره اش موج می زند خودش داوطلب شود که به قول خودشان از بخور و بخواب توی بند خلاص بشود و بیاید اینجا خرده سنگ ها را با دقت بچسباند روی توری مخصوص و بعد تابلوهای سنگی بسته بندی شده را بفرستند آن سر دنیا. باید اینقدر سنگ روی سنگ بگذارد تا بتواند 11 میلیونی را که به خاطرش افتاده است زندان جور کند. چک بی محل کشیده است و حالا باید جبران مافات کند.


جمشید اما سری توی سرها داشته است. صاحب ماشین سنگین بوده و معدنی دست و پا کرده و خلاصه برای خودش اعتباری به هم زده اما به گفته خودش بد می آورد. نگهبان معدن با سارقان دست به یکی می شود و همه چیزش به تاراج می رود. می گوید: «آتش زدند به زندگی ام.» خب راست هم می گوید، سنگین است برایش که برای 35 میلیون تومان بیفتد زندان. اما او هم حالا آمده است کارگاه تا از صفر شروع کند. از نظرش اینجا از اسارت در حصار بند خیلی بهتر است.

2015 06 29 11.21.59
تولیدات زندانی ها به سراسر دنیا صادر می شود
غلامرضا محمدی مسوول کارگاه قلمزنی و مینا کاریست که از بهمن ماه آمده است اینجا. خودش را اینطور معرفی می کند: «شاگرد استاد مهدی علمداری بهترین استاد قلمزن ایران بوده ام.»


قبلا در کارگاه زندان مرکزی (واقع در دستگرد اصفهان) آموزش می داده است. می گوید: «مددجوها اولِ کار همه صفر هستند اما خیلی که زمان ببرد سر دو هفته کار را یاد می گیرند.» تا حالا بالای 3-2 هزار نفر قلمزن و میناکار پرورش داده است. می گوید: «برخی ها که حالا آزاد شده اند برای خودشان استاد کارند و 15-10 تا شاگرد دارند.»
محمدی که از سال 82 تا حالا با زندانی ها کار می کند، می گوید: «کار با زندانی قلق دارد اما در طول این سال ها هیچ کجا به اندازه کارگاه زندان خمینی شهر احساس راحتی نکرده ام. مسوولان کارگاه آقایان ابوترابی و عروجی خیلی خوب با ما همکاری دارند.» وی درباره انگیزه اش از آوردن سرمایه اش به این کارگاه می گوید: «هم برای خدمت به این قشر پا به میدان گذاشته ام و هم برای بهره وری خودم.»


ابوترابی مسوول کارگاه زندان خمینی شهر دراینباره می گوید: «از آنجا که اینجا کارفرما موظف به بیمه کردن کارگران نیست و علاوه بر آن در کنار تولید دست به کار خیری هم زده است، کارفرمایان تمایل زیادی دارند که اینجا کار کنند. یعنی سرمایه شان را بیاورند اینجا، نیرو آموزش بدهند و بعد هم سفارش کار بگیرند و تولیدات زندانی ها را به فروش برسانند.»

 2015 06 29 11.22.57

نمره کارگاه زندان خمینی شهر 100 است
عروجی نماینده بنیاد تعاون استان در خمینی شهر معتقد است که نمره کارگاه زندانیان خمینی شهر 100 است و هیچ کارگاهی در استان به اندازه اینجا فعال نیست. وی ادامه می دهد: «بنیاد تعاون برای هر زندان یک کارگاه راه اندازی می کند که کارگاه خمینی شهر جزو رده اول هاست. این کارگاه 15 سال است راه افتاده اما در دو ساله اخیر که آقای شیروانی ریاست زندان خمینی شهر را به عهده گرفته بسیار رشد کرده است.»


به گفته وی در حال حاضر 170 نفر زندانی رای باز اینجا مشغول کار هستند وهر کس در حدی که کار ارائه می دهد دستمزد دریافت می کند. از 10 هزار تومان تا 300 هزار تومان در ماه و 5 درصد از حقوق هر کس هم بابت بیمه کسر می شود. هر زندانی ماهانه 20 روز و هر روز 8 ساعت کار می کند و در هر هفته 48 ساعت مرخصی دارد.

 2015 06 29 11.49.46


ظرفیت اشتغال کارگاه زندان خمینی شهر بیش از حد نیاز خودمان است
ابوترابی می گوید: «زندانیانی می توانند در کارگاه مشغول به کار شوند که بخشی از حبس خود را گذرانده باشند. این افراد تقاضای اعمال قانون رای باز می کنند و در صورت موافقت شورای زندان با این درخواست، با ارائه وثیقه در کارگاه مشغول به کار می شوند و برای استراحت نیز به آسایشگاهی که در کارگاه واقع شده، می روند.» وی می گوید: «از آنجا که ظرفیت اشتغال در این کارگاه بیش از نیاز زندان خمینی شهر بود، حدود 85 نفر نیرو هم از اردوگاه اسدآباد مبارکه (ویژه محکومین مواد مخدر) آوردیم و البته اولویت با زندانیان خمینی شهری این اردوگاه بود. تعدادی در کارگاه گلدان زنی مشغول هستند و تعدادی نیز در کارگاه سنگ آنتیک. دو کارگاه بشقاب زنی و لعاب زنی نیز آماده افتتاح می باشد.» وی ادامه می دهد: «هر کس صاحب فنی باشد برایش فضای کار ایجاد می کنیم به عنوان مثال چند کارگاه کوچک خیاطی، ملیله سازی، مکانیکی و صافکاری در همسایگی همین کارگاه است. تعدادی نیز طی قرارداهایی با شهرداری ها مشغول انجام امور خدماتی می شوند.»


ابوترابی در مورد درآمد کارگاه ها نیز می گوید: «درآمدها به حساب خیریه امام موسی کاظم (ع) (ویژه حمایت از زندانیان و خانواده های آنها) واریز می شود. سه نفر از خیران بزرگ خمینی شهر به همراه رییس زندان هیات امنای خیریه هستند. کمک به پرداخت دیون زندانیان جرایم غیرعمد، پرداخت وام به زندانیان، ارائه سبدهای کالا در مناسبت های خاص به خانواده های زندانیان، اردوی زیارتی و... از جمله اقداماتی است که این خیریه انجام می دهد.»

 


گلدان های قلمزنی شده از همین جا به سراسر دنیا صادر می شود
گلدان های قلمزنی شده از اینجا به سراسر دنیا صادر می شود. به زودی آخرین مراحل مینا کاری نیز همین جا انجام می گیرد تا محصولات مینا نیز از همین جا به دنیا صادر شود. سنگ هم اینجا در جای جای این کارگاه برای خودش چه جولانی می دهد. زیر پایت سنگ است، میزها از سنگ است، تولیدات از جنس سنگ است اما دلها نه. دلها با هم مهربان است. پای حرف هر کدام از زندانی ها که بنشینی از خوبی های آقایان ابوترابی و محمدی تعریف می کنند. بعضی ها اصلا دوست نداشته اند از اردوگاه اسدآباد راهی خمینی شهر بشوند اما آقای ابوترابی راضی شان کرده تا بیایند و حالا از ته دل خوشحالند. اینجا هم حبسشان را می کشند، هم درآمد دارند، هم کار یاد می گیرند و آینده شغلی شان تضمین می شود و هم می توانند هفته ای دو روز در کنار خانوداه شان باشند. گذشته از آن باری را از روی دوش خانواده هایشان برداشته اند که می بایست هر بار 100 هزار تومان هزینه می کردند تا برای ملاقات آنها تا مبارکه بروند و برگردند.

 2015 06 29 11.48.37

اگر روزی رییس زندان بشوم
یکی از اتاق های این ساختمان اما با بقیه فرق دارد. درش را که باز می کنی یک سالن ورزشی با انواع دستگاه های بدنسازی مقابلت سبز می شود. زندانی ها هر وقت که کارشان تمام شد می توانند آزادانه از این وسایل استفاده کنند.


اینجا زندانی ها احساس اسارت وبطالت نمی کنند آنقدر که هرگز حاضر نیستند اینجا را رها کنند و به بند برگردند. یکی شان می گوید: «ما اینجا که آمدیم خیلی تغییر کرده ایم و مطمئنا دیگر قادر نیستیم بند و رفتارهای برخی زندانی های آنجا را تاب بیاوریم. اما آسایشگاهمان کوچک است که البته بچه ها دو روز است مشغول ساخت یک آسایشگاه دیگر در محوطه کارگاه شده اند.»


ابوترابی در اینباره می گوید: «اینجا یک کارگاه خراطی هم داشتیم که اخیرا به زندان مرکزی منتقل کرده ایم و قصد داریم جای آن یک آسایشگاه دیگر دایر کنیم. حدود 10 نفر از زندانی ها که حرفه شان بنایی بوده طی دو روز گذشته دیوارهای آسایشگاه را زده اند.»


از یکی از زندانی هامی پرسیم اگر روزی رییس زندان بشوی چه می کنی؟
- من هیچ کس را داخل بند نگه نمی دارم. تنهایی و بیکاری زندانی را دوباره به سمت خلاف می کشاند اما وقتی مشغول تولید باشد دیگر فکر تخلف به ذهنش خطور نمی کند.