قاضیان و گواهان (2)

ارسال در سایرعناوین

قضا واجب کفایی  است، چون یکی از مردم بدان پردازند از دیگران ساقط است. قضا از قبیل امر به معروف و نهی از منکر و از جهاد افضل است چنانکه اگر ترک کنند همه گناهکارند. قاضی باید به کتاب و سنت و اجماع امت و موارد اختلاف گذشتگان آشنا باشد، همچنین باید فقیه و نیز خردمند و امین و پایدار و بردبار و هشیار و بیدار باشد و غافلگیرش نکنند و فریبش ندهند. چشم و گوشش بی عیب و به زبانهای مردمی که درباره آنان داوری می کند آشنا باشد و پاکدامن و منزه و بی طمع و عادل و رشید و درست لهجه و صاحب تدبیر و حکمش قاطع باشد و سرزنش مردمان او را از حق باز ندارد. خوش اندام و باوقار و آرامش باشد. حکایت کنند که علی بن ابی طالب (ع) ابوالاسود دؤلی را شغل قضا داد و در همان روز او را برکنار ساخت. گفت: چرا معزولم کردی؟ به خدا سوگند من خیانتی نکردم و به من خیانتی نشد. فرمود: شنیدم که در محاکمه بانگ آواز تو از آواز طرفین بلندتر بود. قاضی نباید جابر و ظالم و ناتوان و زبون باشد و برخی گفته اند قاضی باید استوار باشد بی سختگیری، و نرم باشد بی ضعف، زیرا اگر جبار باشد خصم از بیان دلیل خود می ترسد و اگر ناتوان باشد خصم زبان درازی می کند. حاکم با کتاب خدا و در صورتی که حکم قرآن نباشد با سنت رسول خدا داوری کند و هرگاه کسی شروط داوری را بکمال داشته باشد و جز او در آنجا شخصی صالح نباشد قضا واجب عینی است.


اگر قاضی از رسیدگی به کار مدعیان ابا کند و احکام متوقف و فریاد اهل دعوی بلند شود محتسب باید او را به وظیفه اش آشنا سازد و علو مقامش او را از این کار باز ندارد. ابراهیم بن بطحا که حسبت دو جانب بغداد را بر عهده داشت بر در خانه ابوعمرو بن حماد که قاضی القضات بود بگذشت و گروهی را دید که بر در نشسته اند و منتظر ابوعمرو هستند تا بر داوری بنشیند و آفتاب دمیده و هوا را گرم کرده بود. ابراهیم، حاجب خود را فراخواند و گفت: قاضی را بگو که مردم در زیر گرمای آفتاب نشسته و از انتظار در رنج اند، یا به محکمه بنشین یا آنکه عذر خود را برگو تا باز گردند.


محتسب باید کسی را که در مجلس محاکمه سفاهت کند یا قاضی را طعن کند یا به حکمش گردن ننهد تعزیر کند و اگر قاضی را بیند که برکسی خشم گرفته دشنامش می دهد یا کینه می ورزد بازش دارد و پندش دهد و از خدای عزوجل بیم دهد، زیرا قاضی نباید به هنگام خشم حکم دهد و یا هذیان گوید یا درشتخو و بدزبان باشد.