«فرصت» و دلمشغولی هایمان
خوب! حالا ديگر به شماره 44 رسيده ايم، و اين يعني بيش از يك سال، كه عمر زيادي است براي ما آدمها كه به سرعت پير مي شويم. 40 اساساً عدد مقدسي است، و پر است از رمز و راز و استعاره و ايجاز. 40 نشانه بلوغ است و تكامل و البته نشانه پايان مهلت براي سرگرمي با لَعِب دنيا.
آدمها به 40 سالگي كه مي رسند ديگر بايد خودشان را جمع و جور كنند براي سفر، و ديگر مهلت سرگرمي تمام شده است.
و البته در همين حوالي است كه عقول هم كامل مي شوند.
و فرصت هم به شماره 40 رسيد و از آن گذشت. فرصت البته در اين 44 شماره فقط به يك سال و نيمگي از عمرش رسيده اما خوب! اساساً بعضي از موجودات، عمر طولاني برايشان حوالي همين مقدار و شايد كمي بيشتر است! درست مثل ماهي هاي قرمز نوروزي.
پس شماره 40، بايد براي ما حاكي از يك بلوغ و تكامل و رشد يافتگي باشد – البته نه رشد يافتگي از نوع تمدن غربي اش – و ما تلاش كرده ايم كه به اين بلوغ برسيم و آن را در قالب مطالب و كلمات و خبرها و تيترها و مقالات بروز دهيم.
كار سختي بود. تصورش را كه مي كرديم مي ترسيديم!
معادله اش خيلي پيچيده نبود؛ خميني شهرِ پر از سياست و سلايق و سوءتفاهم و حاشيه ها، و البته مشكلات و فرصتها، و فقدان تجربه كار مطبوعاتي در شهرستان و بي سابقه بودن اين امر و نيت ما براي انتشار بهترين ها و تلاش مان براي انتشار نشريه اي براي همه مردم و بي سابقه بودن انتقاد در فضاي شهر از مسئولان و... همه دست به دست هم مي داد تا بترسيم!
به گذشته ها بر نمي گردم... حالا فرصت، ديگر يك تهديد نيست بلكه به اذعان همه، يك فرصت است. اما به قول اميرِ "محاكمه در خيابان"، پير شديم تا شديم. و به قول اكبر عبدي در فيلم "مادر" علي حاتمي، پير شديم از بس كه مُرديم!
و اين ضمير جمع، به همه ما برمي گردد، به مردم، به مسئولان، به بروبچه هاي فرصت كه سيبل بودند و هستند، و مسئولان شهرداري كه بندگان خدا بايد هر دو هفته يكبار تنشان مي لرزيد كه چه شده؟ فرصت شماره جديد درآمده! و بايد منتظر بود ببينيم كي عصباني مي شود و كِي زنگ ها به صدا در مي آيد!
همه ما با هم – با شجاعت و جسارت مان، با سعه صدر و تحمل مان، با كمك و حمايت مان و با صبر و بصيرت مان – تلاش كرديم تا شديم. و تا فرصت، فرصت شد.
مي دانستيم كه كمي سخت است و تا جا بيفتد و مورد قبول واقع شود زمان مي خواهد.
براي شروع و ادامه، اصولي داشتيم كه هنوز هم مبناي كار ماست.
اينكه در چارچوب قوانين نظام اسلامي و بايسته هاي آن قلم بزنيم،
و صداي مردم باشيم؛ البته صداي مردم شهرستان خودمان خميني شهر،
و از جاده انصاف و ادب خارج نشويم،
و نقد صادقانه را هرگز رها نكنيم و مجيزگوي هيچ فردي نباشيم،
خدمتها را ناديده نينگاريم و كوتاهي ها را لاپوشاني نكنيم،
واقع نمايي كنيم نه سياه نمايي يا سفيدنمايي غيرواقعي،
مصالح نظام و انقلاب و مردم را هرگز از نظر دور نداريم،
و خط قرمزمان تنها قوانين و اصول اخلاقي و تقوا و اسلام و امام (ره) و رهبري باشند،
و خيلي موارد ديگر.
با اين رويه، شايد خيلي ها از ما رنجيدند. نه اينكه انتظاري غير از عمل به اين اصول داشتند اما اين يك واقعيت است كه ما اساساً نقدپذيري مان بسيار ضعيف است. هم مردم و هم مسئولان. تعارف ندارد. هر دو قشر از انتقاد و ايراد بدشان مي آيد و از تعريف خوش به حالشان مي شود. البته عموميت ندارد اما شيوع چرا! در بين مسئولان، اوائل كه هيچ انتقادي ممكن نبود. اما مي دانستيم كه مقاومت فرصت، به تغيير فرهنگ و افزايش سعه صدرها منتهي خواهد شد و الحمدلله به مقدار زيادي شد اگر چه هنوز هم فشار براي نقد نكردن و تعريف كردن رهايمان نمي كند!
سياه و سفيد نمي بينيم. همانگونه كه امام (ره) فرمود ملت ايران در عصر حاضر از ملت صدر اسلام به مراتب بهترند. و اين چنين مردمي شايسته خدمت اند. و نبايد برخي ناراستي ها كه در هر جامعه اي يافت مي شود باعث شود كه حرفهاي آتشين بزنيم و بي مهري كنيم.
مسئولان هم، همه در حال خدمت اند اگرچه با شدت و ضعف. به هر حال، در بين مسئولين ارشد كسي را نداريم كه در خانه بخوابد و براي مردم كار نكند و از بابت آنكه به خدمت به خلق خدا مشغول اند دست شان را مي بوسيم اما نقد منصفانه را هرگز رها نخواهيم كرد چرا كه اين آموزه دين و انقلاب ماست. و اميدواريم كه از ما نرنجند و البته به نيت هاي ناداشته متهم مان نكنند.
گفتم كه از ابتدا قرار بود صداي مردم خميني شهر باشيم. اين به معناي ناسيوناليسم جاهلانه نيست، چه؛ به تصريح قرآن كريم ان اكرمك عندالله اتقيكم. و فرقي بين خميني شهري و غير آن نيست. مراد از تأكيدمان بر خميني شهر، فقط از اين بابت است كه به هر حال ما در اين شهر زندگي مي كنيم و نسبت به اين محدوده مسئوليت داريم و ديگر محدوده ها هم نيروهاي پا به ركاب زياد دارند. اينجا، مي شود با جهاد در راه خدا و كمك به رشد معنوي و فرهنگي و اقتصادي و اخلاقي و شهري و سياسي و اجتماعي، راه را براي تربيت 300 هزار سرباز جان بر كف براي اسلام و انقلاب هموار ساخت و اين، رسالت همه ماست.
براي گفتن، حرف هاي زيادي هست كه شايد يك روزي در قالب يك كتاب مثلاً با نام "خاطرات روزنامه نگاري در شهر ما" منتشر كنيم. نمي دانيد چه مطالب خواندني خواهد داشت!
در مسير توسعه فرصت، انشاءالله بزودي سايت فرصت آنلاين را كه مي شود گفت تجربه اي بديع در كشور است و يگانه رسانه آنلاين و در لحظه شهرستان خواهد بود و به يك مرجع خبري براي خميني شهر در كشور و فراتر از آن تبديل خواهد شد، راه اندازي خواهيم كرد.
فرصت، فرصت نشد مگر با تلاش و مجاهدت خيلي ها كه ناسپاسي است اگر از شاخص هايشان ياد نشود. از شهردار گرامي مهندس پوركاظم كه اگر همت او و حمايتش عليرغم همه فشارها نبود فرصت به اينجا نمي رسيد و از دكتر غفوري، مدير مسئولي كه دلي به وسعت دريا دارد و شجاع است و برايش منابع مردم و شهرستان و آرمانها از هر چيز ديگر مهم تر است، و دكتر باقري كه پايه گذار فرصت است و حالا مشغله هاي فراوانش توفيق ما را در همكاري او گرفته است، و حميد شهبازي مدير روابط عمومي شهرداري كه هم و غمش توسعه و تعالي فرصت و مردمي ماندن آنست و حمايت هاي او براي برداشتن مشكلات و موانع مالي و غيره بي دريغ بوده، و از همه بر و بچه هاي ثابت و غيرثابت فرصت كه همواره پا به ركاب اند و از همه مهم تر، از مخاطبان عزيز و فرهيخته اي كه ريزترين نكته ها از چشم شان مخفي نمي ماند و در كنار فرصت مانده اند.
نوروز بمانيد كه ايام شمائيد
آغاز شمائيد و سرانجام شمائيد
آن صبح نخستين بهاري كه ز شادي
مي آورد از چلچله پيغام شمائيد
ايام ز ديدار شمايند مبارك
نوروز بمانيد كه ايام شمائيد / محسن حیدری فرد
دماسنج نقدپذيري در شهر ما !
خبرنگار باید صادق باشد و واقعیتها را بنویسد و... و هزاران توصیه و سفارشی از این نوع را بارها شنیدهایم كه در مجالس و فیلمها و اماکن زیادی به ما میگویند.
كار ما در فرصت اينطور بوده كه هميشه مطالب دیگران را نوشته ايم. از خودم سؤال کردم چه موقع میشود که فرصت آن پیش آید تا فرصت و اعضای نشریه فرصت از خودشان بنویسند؟
و اين ويژه نامه، تنها فرصت ماست.
بعد از يك سال انتشار، به ذهنم رسید که چرا باید بعد از هر گزارش واقعی و حقیقی که چاپ می شود، از طرف بعضی از مسؤولین مورد خطاب و انتقاد باشیم؟ آيا واقعاً اين نوع انتقادها وارد است؟
كمي در آرشیو نشريه جستجو كردم و ديدم هيچ وقت نخواستيم از جاده حقيقت دور شويم. اشتباه شايد كرده ايم اما به عمد نه! هر چه نوشتیم در آن مصالح نظام و مردم را در نظر گرفتهایم. پس چرا مورد تهدید به شکایت قرار میگیریم؟ چرا ظرفیت نقد در شهر ما مثل دماسنج گاهی بالا میرود و گاهی پایین مي آيد؟
و سخنی هم با همشهريان؛ همیشه میگوییم کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. خبرنگاران فرصت هم کسانی هستند که در بین شما زندگی میکند و مثل شما از همین آب و هوا تنفس میکنند. پس اگر میبینید در گزارشات خود به موضوعی میپردازیم، به دلیل خواست شماست و مشكلات شهرستان، پس کمک کنید تا فرهنگ را بالا ببريم.
در واقع اگر بخواهند کار فرهنگی را در شهرستان تعریف کنند، شاید هزاران مصداق و نوع از آن وجود داشته باشد اما من عقيده دارم كه فرصت به عنوان یک اقدام فرهنگی صادقانه و خالصانه در حال انجام رسالت فرهنگي خود است.
نکته آخر اینکه فرصت متعلق به همه مردم است و فرصتی برای بیان درد دل مردم و نه فقط حرفهای مسؤولین و نخبگان. / سید محمدرضا ابطحی
عید است و نمیشود منفی نوشت. گل و بلبل و ...
عید نوروز که نزدیک میشود مطبوعات دنبال این هستند که یک ویژهنامه نوروزی قوی تحویل مردم بدهند. سالهاست که این مد شده است. فرصت اما فرصتی نمیگذارد برای ویژهنامه. اما همه انتظار دارند یک ویژه نامه خوب و پربار بیاید بیرون. همین آدم را مجبور میکند که کارها را دوتا یکی کنیم، حتی اگر مجبور باشیم صبحانه و نهار و شام را یکجا در دفتر بخوریم. خستهام، اگر میشد، شب همینجا در دفتر کنار خروار خروار برگه یادداشت میخوابیدم. آخرین لحظههاست که مطالب را جمع میکنیم و چک کردن ها و تصمیمات آخر که چه مطلبی برود و چه مطلبی تغییر کند. لابلای اینهمه کار یکدفعه خوانندهای زنگ میزند یا حتی میآید دفتر. میخواهد مفصل حرف بزند، نمیدانم باید چکارش کنم. غالباً تا آخر گوش میکنم. بیانصافی است حالا که زنگ زده یا تا اینجا آمده نظرش را نشنویم. گاهی وقتها هم نظرات خیلی خوبی می دهند. بیش از آن چیزی که فکر میکند به کارمان میآید. با همه تفاوتی که بین مردم وجود دارد نظراتشان یک طیف مشخصی دارد. البته سیاسیون [سياست زده ها] را نمیگویم. غالباً جز نق زدن کاری بلد نیستند. قشنگ حرف میزنند فقط!
شاید تفاوت ما با مردم در این باشد که زودتر خبرها را میشنویم یا حدس میزنیم. همین! چرا که مردم یک روزی میفهمند. این هم خوب است هم بد. اولش خوب است و جذاب ولی زمان که میگذرد سخت میشود شنیدن برخی مسائل. خوش به حال مردم که نمیدانند. مردم شهر تشنه صداقت و کار هستند کاش این را برخی از سیاسیون شهر میدانستند، می دانند ولی باور ندارد. بین این دو فاصله زیاد است. فاصله بین دانستن و ندانستن.
کارخانه سیگارتسازی خمینی شهر –که در فرصت برای ناجور بودن اسمش با اسم کارخانه دخانیات یاد میشد- یک تجربه بود. تجربه اینکه وقتی سیاسيون شهر با همه اختلافاتشان سر مسائل شهر و مردم با هم همکاری کنند میتوان برای این شهر کار کرد حتی اگر طلا مدیرعامل دخانیات نخواهد. حتی اگر بازرسی دبه در بیارد، حتی اگر...
جریان کمربندی و سوسه آمدن برخی از ساختن آن یک نمونه غمبار است، دانشگاه صنعتی هم همینطور. هکتار هکتار زمینهای این شهر را گرفته ولی اجازه نمیدهد یک پل سیدمحمد درست زده شود. اینها بیش از اینکه خودش مشکل باشد حس تحقیرکننده اش بد است. تمامیتخواهی های اصفهان هم اگر بیعرضگی برخي مسئولان نبود به اینجا نمیرسید. شک ندارم اگر مسئولان شهر متحد بودند و یک کوچولو دل شیر داشتند تابحال مشکل حل شده بود. دست من بود برخی از مسئولان عوض مي كردم. برخی هم البته خوبند، اگر زیرآبشان را نزنند.
در نبرد بین روزهای سخت با آدم های سخت، این آدم های سختند که می مانند نه روزهای سخت. ما هم که لابد جان سختیم. جان سخت نبودیم که یک چیزی می نوشتم درباره آریستوکرات هایی که آرمانشهرشان پنجره هایش به سمت شر باز می شود، که قانون برایشان یک شعر فراموش شده است. که برای خدمت!! من و ما را به جان هم می اندازند. دست می گذارند درست روی آن سلولهای صورتی احساس. یکی میگفت لبخند بچههای محروم وازیچه را با تمام جهان عوض نمیکنم...
بهار امسال طعم خوبی دارد حتی برای آن طلبه سیرجانی که تمام زمستان را توی شاهعبدالعظیم، توی اون پارک کوچک توی چادر سر کرد، بچه هم که ندارد. زنش را را هم قم توی خانه یک پیرزن تنها گذاشته. خودش این را گفت، وقتی ساعتی در چادر مهمانشان بودم...
بهار زیباست حتی اگر بدانی عید آمده و هنوز خانهتکانی نکردی. بهار هنمنشین همیشگی ماست حتی همنشین این طلبه عدالتخواه هم هست که امسال هم دیگر نشد خانهاش را خانهتکانی کند.
البته عید است و نمیشود منفی نوشت. گل و بلبل و ... / روج الله حاجی حیدری
مادرم تا که دید در دستم هر دو هفته یهبار فرصت را
میخروشد که شیشه پاکیزه است هی به خانه نیار فرصت را
گفته اند که نق و نوق نکنیم، یعنی سردبیر مؤکداً و مکرراً تأکید کرده که غر نزنیم. ما هم ناچارگفته ایم چشم و لب فروبسته ایم و حیف، حیف که لب فرو بسته ایم و گرنه از تا 4 صبح بیدار ماندنهایمان می گفتیم و از در به در دنبال کتاب و منبع و کارشناس گشتنهایمان می نوشتیم و از تلفن زدن ها و هماهنگ کردن ها و هماهنگ نشدنهایمان با خبرتان می کردیم. حتی از گربهی لوس دم در که گاه و بیگاه می آید و اصرار دارد فیگور سگ اصحاب کهف را به خودش بگیرد و بنشیند دقیقاً پشت در دفتر نشریه انگار که نگهبان اصحاب فرصت باشد، از آن هم نباید بگوییم! باید فقط خوبی ها را ببینیم و بگوییم و بنویسیم و البته شغل شریف دست به قلمی هم، کم خوبی ندارد. اولیاش این است که همیشه در حال فکر کردنی، فکرت خیلی آزاد نمی ماند که بخواهی حرامش کنی، این موضوع را هنوز تمام نکرده ای که باید روی بعدی فکرکنی و فقط فکر کردن که نیست؛ باید مطالعه هم بکنی، باید با کارشناس ها هم حرف بزنی آن وقت این می شود که اطلاعاتت که می رود بالا هیچ، فکرت همیشه به کار است. آدمی هم که فکرش فعال است پیر نمی شود یعنی نه اینکه موهایش سفید نشود و دستهایش نلرزدها نه؛ یعنی فکرش راکد نمی ماند، از کار نمی افتد، فکرش با فکر جوان ها می پلکد...
یکی دیگر اینکه آدمی که توی عالم نوشتن است در و دیوار را فقط در و دیوار نمی بیند، یعنی به قول دکتر کمری همه چیز برایش می شود یک علامت سؤال؟ دیدش انتقادی می شود، به این می اندیشد که چرا این این طوری است؟ و فکرش را به کار می زند تا راههای بهتری ارائه بدهد...
یکی دیگر هم که از نظر من خیلی مهم و قشنگ است این است که هر وقت هر کجا برگهي تبلیغاتی تقسیم می کنند نه رو ترش می کنیم و راهمان را کج می کنیم و نه وقتی گرفتیم مثل بعضی ها مچاله می کنیم و بیندازیم توی کوچه و خیابان، بلکه با اشتیاق تحویل می گیریم و حالا یا نوشته های رویش را می خوانیم یا نمی خوانیم اما از روی سفیدش کلی برای یادداشت برداشتن ها و پیش نویسهایمان استفاده می کنیم. حتماً می دانی دیگر، دست به قلم ها همیشه دور و برشان پر است از برگه های یادداشت کوچک و بزرگ و با خط و بی خط که متون و نوشته هایش توسط خطوطی درهم و فلش هایی بی شمار به هم وصل می شوند. این چنین برگه هایی را حتی اگر دست خبره ترین باستان شناس ها هم که قادرند خطوط میخی دوران باستان را بخوانند بدهی ازش سر در نمی آوردند به غیر از خود نویسنده که به خوبی به ریز و درشتش واقف است. یک حرف مهم دیگر هم مانده که باید بگویم: هرگز مغرضانه از کسی انتقاد نکرده ایم و هرگز بی جهت کسی را بالا نبرده ایم ولی اشتباه چرا، اشتباه کرده ایم هر چند باید نهایت تلاشمان را به کار بگیریم تا اشتباهاتمان هر چه کمتر بشود اما خب بشر جایزالخطاست دیگر! به هر حال امیدواریم هم خدا و هم خوانندگان فرصت ما را ببخشند و به ما فرصت جبران بدهند. راستی تا یادم نرفته یک حرف دیگر هم مانده. باید از کادر خوب و صمیی باغ بانوان به خاطر همکاریهای همیشه شان با فرصت و فراهم آوردن شرایط مصاحبه برای ما در باغ تشکر کنیم. الهی همیشه باغ دلشان سر سبز باشد.
سال خوبی در انتظارتان باشد. ان شاء الله. / لیلا پیمانی
از فرصت یادم می آید ...
و دوباره چرخ هستی می چرخد و فرصت در آستانه تجربه بهاری دیگر قرار می گیرد. همیشه وقتی سال به انتها می رسد ذهنها فلاش بک می خورد و خاطرات یک سال گذشته در پرده ذهن بازپخش می شود. باری، ما فرصت را می ساختیم و فرصت ما را. در فرصت آموختیم همدلی را، فداکاری را، ایمان به هدف را و عشق به شهرمان و تلاش برای آبادانی اش را ...
دیگر از فرصت یادم می آید کار و تلاش های شبانه روزی اعضای فرصت را، یادم می آید «دکتر حسین غفوری» را که صبورانه برای فرصت تلاش کرد. یادم می آید «محسن حیدری فرد» را، همان سردبیر سختکوش و کمی سخت گیر را که از نظر ایشان روی گاز بودن بچه یا کسالت یا هر عذر دیگری از طرف اعضای نشریه مانع از عدم تشکیل جلسات تحریریه نمی شود! یادم می آید «سید محمدرضا ابطحی» را که در سرما و گرما همانند زبل خان در هر نقطه از شهر حاضر می شد، البته بهتر است بگویم ظاهر می شد! یادم می آید «روح ا... حاجی حیدری» را که ید طولایی در چالش، به چالش کشیدن، چالندگی و ... دارد! یادم می آید «رسول کوچکی» را که همیشه می گوید: بسپارش به من، درستش می کنم! و یا «لیلا پیمانی» را که نشان می دهد بازی 90 دقیقه است و همیشه گلهای پیروزی بخش دقیقه 90 را به ثمر می رساند! یا «طاهره خونساری» که استاد پیاده کردن صداهای نا...(بس)(بس: بوق سانسور) است یا «یاسر قصری» که یک تنه حریف چند کار بود ولی ما را رها کرد و به خطه سر سبز فرهنگیان کوچ کرد و یا «الف اصلاح گر» را که خواب را از چشمان اتوبوسرانی در می ربود و یا «رسول صرامی» که قاطعانه برای خمینی شهری بودن سلمان به مناظره و مباحثه نشست و یا «مهدی محقق» که همه چیز را به زیر ذره بین می برد! یادم می آید... یادم می آید تمام دلهره های جمع آوری مطالب و استرس های روزهای توزیع را. یادم می آید که مردم پژواک صدای ما شدند و برای بهبود فرصت و شهر نظر دادند. یادم می آید دریای زلال فرصت را که مرا و دیگران را در خود غرق کرد ...
سخن آخر اینکه سال خوب و خوشی را برای همه آرزو می کنم و از آنها می خواهم لحظه سال تحویل فرصت را نیز از نظر بگذرانند. / سیمین سعیدی
رسانه و توسعه
مسلماً وجود یک رسانه در یک جامعه در پیشرفت آن جامعه بسیار مؤثر است و هرگز این گونه نیست که رسانه مانع توسعه شود مگر اینکه دبیران رسانه به دنبال رسالت خبری خود نباشد و اغراضی را در آن رسانه اعمال نماید. وجود یک رسانه و یا چند رسانه در یک شهر باعث افزایش آگاهی مردم آن شهر خواهد شد و مسلماً افزایش آگاهی مردم باعث رشد آن جامعه خواهد گردید.
شهر ما نیز تا یک سال و اندی پیش از یک رسانه خوب محروم بوده است. در شهر ما قبلاً اطلاعات و اخبار به صورت فیس تو فیس (رودرو) و شخص به شخص انتقال پیدا میکرده و به صورت زبانی در شهر منتشر میشده. از زمانی که فرصت منتشر و وارد عرصه رسانهای گردید، بسیاری از مردم آن را یک موفقیت برای شهر قلمداد میکنند و امروز شاهد این موفقیت و تأثیر آن بر عملکرد مسئولین و افزایش فرهنگ عمومی و آگاهی مردم از حق خودشان هستیم. باعث خرسندی است که یک رسانه هر چند دیر اما با اقبال مردم و مسئولين در شهرمان منتشر میگردد.
نکتهای که در اینجا حائز اهمیت است میزان استقبال و اقبال مردمی است و همچنین اعتمادی که به نشریه میشود. اگر رسانهای به تعریف و تمجید از مسئول و یا شخصی بپردازد و در این کار اغراق ورزد، حتماً از اعتبار مردمی خواهد افتاد و از طرفی مانع رشد و توسعه شهر میگردد. رسانهای که به خاطر منافع اقتصادی پایهگذاری شده باشد هرگز نمیتواند در رشد جامعه مؤثر واقع گردد و همچنین اگر این رسانه بخواهد برای کسب هزینههای خود به دنبال تعریف و تمجید اشخاص و یا گروهها باشد مانعی برای رشد و توسعه شهر است.
مسئولین نیز نباید از یک رسانه انتظار تعریف و تمجید داشته باشند. بالاخره هیچ فردی عاری از اشتباه و یا کوتاهی نیست. تذکر اشتباه و کوتاهی به مسئولین نیز برای خوشامدی و بدآمدي نیست بلکه برای رفع اشتباه و یا کوتاهی فرد مسئول است و هرگز مانع پیشرفت نخواهد شد و صد البته به پیشرفت شهری سرعت میبخشد.
رسانهای که صداقت را پیشه سازد، هم از طرف مسئولین و هم از طرف مردم مورد توجه قرار میگیرد هر چند افرادی به خاطر اغراض شخصی و یا گروهی با آن مخالفت ورزند اما در کل مورد اقبال عمومی قرار میگیرد.
به جرأت میتوان فرصت را جزو رسانههای مکتوبی دانست که در رسالت رسانهای خود موفق بوده و به دور از اغراض شخصی و گروهی و به دور از فعالیتهای ضد رسانهای، به دنبال بهبود وضعیت فعلی شهر است. فعالیت ضد رسانهای چون بزرگنمایی و یا کوچک نمایی و یا بیاهمیت کردن کردن و یا جنجال آفرینی و یا تعریف و تمجیدها و بسیاری دیگر از فعالیتهای مذموم از جمله فعالیتهای ضد رسانهای است و فرصت تا حدود زیادی از آن به دور بوده است. این را میتوان از نقد بعضی از روزنامهنگاران و کسانی که بیطرف هستند و به رسالت روزنامهنگاری واقفند، فهمید. روزنامه نصف جهان معمولاً یکشنبه هر هفته به نقد و بررسی نشریات استانی میپردازد و تلاش داشته تا صداقت و عدالت را در آن رعایت کند. در تاریخ یکشنبه 10/11/89 به نقد فرصت پرداخته است که آن را در شماره قبل نشریه خواندید. این نقد بسیار رساست و نشان از میزان توانایی خمینیشهري هاست. البته ما خمینیشهریها نشان دادهایم در هر کاری وارد شویم کم نمیگذاریم و به دنبال بهترینها هستیم. توقع مردم شهر از یک رسانه خودی هم کم نیست. با داشتن این مردم، نوشتن و قلم فرسایی کار راحتی نیست. امیدوارم مسئولین هم برای این مردم فهیم نیز کم نگذارند و بیشتر برای این مردم وقت بگذارند.
نقد روزنامه نصف جهان نشان میدهد که فرصت در رسالت رسانهای خود موفق بوده است. همچنین دریافت عنوان برترین نشریه استانی در بین هفتهنامهها و دوهفتهنامهها تنها پس از یک سال حاکی از موفقیت فرصت است.
امروز که فرصت در 44 شماره به چاپ رسیده است، توانسته است جایگاه خود را در معادلات سیاسی و همچنین فرهنگی شهر پیدا کند و امیدواریم در دیگر زمینهها اعم از ورزشی، آموزشی و ... جایگاه خود را تثبیت نماید. از اینکه امروز میبینیم فرصت در دست بیشتر مردم میگردد و در بین صحبتهایشان جایگاهی به دست آورده است خوشحالیم. هر چند قبلاً مردم شهر ما از رسانههای مکتوب چندان استقبال نمیکردند و فروش روزنامه و مجله از چند صد نسخه تجاوز نمیکرد، اما امروز با حضور فرصت این کمبود برطرف گردیده و این را میتوان از فروش چند هزار نسخهای فرصت و استقبال مردمی فهميد. پیشنهاد برای استانی شدن فرصت نیز به دور از انتظار نخواهد بود و مسلماً فرصت این ظرفیت را دارد. امیدواریم با عنایت مسئولین شهرداری که الحق والانصاف برایمان کم نگذاشتند، هر چه زودتر محقق گردد. البته درخواست بیشتر همشهریان، بیشتر روی هفتهنامه شدن فرصت است که این نیز دور از واقعیت نخواهد بود و در آینده بسیار نزدیک ان شاء الله محقق میگردد. امیدواریم همانگونه که توانستهایم در به دست آوردن اعتماد عمومی موفق باشیم در به دست آوردن اعتماد مسئولین نیز موفق باشیم و توقعات و انتظارات بحق مردم را در همه زمينه ها رسانه اي برآورده كنيم. البته مسئولین نباید انتظار تعریف و تمجید داشته باشند. فرصت همانطور که کمیها و کاستیها را منعکس مینماید، تلاشها و زحمات مسئولین را نیز منعکس مینماید./ رسول کوچکی