پس کی عمل می کنی؟

ارسال در سایرعناوین

 

bahjatآقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سوال می‌شود آیا به مواعظی که تا به حال شنیده‌اید عمل کرده‌اید یا نه؟ آیا می‌دانید که هر کسی به معلومات خودش عمل کرد، خداوند مجهولات او را معلوم می‌فرماید. آیا اگر به معلومات اختیاراً عمل ننماید، شایسته است توقع زیادی معلومات؟

یا جواب این سوال‌ها از قرآن کریم «والذین جاهدوا لنهدینهم سبلنا» و از کلام معصوم « من عمل بما علم أورثه الله علم ما لا یعلم» و «و من عمل بما علم کفی ما لم یعلم» روشن نمی‌شود؟
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را می‌دانیم زیر پا نگذاریم و در آنچه نمی‌دانیم توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود. نباشیم از آنها که گفته‌اند:
پی مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند
... اگر عمل کردیم به آنچه که می دانیم و زیر پا نگذاشتیم و چشممان را نپوشاندیم [کار درست می شود]؛ ولی اگر چشم را پوشاندیم و [مثلاً] دست روی چشم بگذاریم، قسم می‌خوریم که الآن روز را نمی‌بینیم! راست هم هست، دروغ نیست. کسی که دستش را جلوی چشمش گذاشته روز و شب را نمی‌بیند، هیچ چیز دیگر را هم نمی‌بیند. عمل نکردن به «معلومات» هم همین طور است.
هر کسی به معلوماتش عمل کند، خداوند مجهولاتش را معلومات می‌کند به همان دلیلی که همین معلوماتی را که فعلاً دارد، در زمان صباوت و طفولیت نداشت.
... ای کسی که عمل می‌کنی به معلومات، در فکر چیز دیگر نشو، بقیه امور با آنهاست. همانهائی که همین مقدار را به شما اعلام کرده‌اند، زیادی بر این مقدار را هم، آنها اعلام می‌کنند. تو دیگر در فکر نباش، یعنی غصه‌اش را نخور.
کسی هست که بگوید من تا به حال پای وعظ هیچ واعظی ننشسته‌ام؟ از هیچ ناصحی چیزی نشنیده‌ام؟ دروغ می‌گوید، بلی دروغ است این مطلب. خوب شنیدی، آیا عمل کردی یا نکردی؛ اگر عمل کرده بودی، حالا روشن بودی، چرا؟ به جهت اینکه خودشان با همان عمل کردن شما، مجهولات را بر شما اعلام می کنند، خاطرتان جمع باشد.
اما اگر عمل نکردی و بخواهی همش بشنوی و بشنوی و بشنوی، کی عمل می‌کنی؟ بعد از اینکه پرده برداشته شد آن وقت می‌خواهی عمل بکنی؟
باید بدانیم اگر نصایح را زیر پا گذاشتیم، نصیحت حالا و موعظه‌ی حالا را هم زیر پا می‌گذاریم، و اگر زیر پا گذاشتیم، خاطر جمع باشیم خبری نیست... چون برای بازی که این‌ها را یاد نمی‌دهند! برای اینکه بنویسی و بگذاری کنار، یاد نمی‌دهند! مثل اینکه نسخه از طبیب گرفتیم، گذاشتیم توی جیب بغل دیگر کار نداریم؛ برای اینکه توی جیب بغل ما باشد نسخه از طبیب گرفتیم، چه قدر خرج کردیم، پول دادیم و ... نخیر باید عمل کنی.
قهراً باید بدانیم که خودمان استاد خودمانیم، معلوماتمان را بیاییم نگاه کنیم، مبادا زیر پا مانده باشد. محال است که عبودیت باشد، ترک معصیت باشد، آنوقت انسان بیچاره باشد و نداند چه بکند؛ چه نکند، محال است. «ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون» برای اینکه عبودیت، ترک معصیت است در اعتقاد و در عمل. پس اگر کسی گفت: نمی‌دانم، متوقفم؛ چون از این کارها خیلی کرده؛ معلومات را گذاشته زیر پا و می‌گوید: نمی‌دانم.
«کونوا دعاة إلی الله بغیر السنتکم»؛ با عملتان دعوت به سوی خدا بکنید، نه با زبانی که آیا عمل بکنی یا نکنی. خود آن کسی که می‌گوید، معلوم نیست عمل بکند یا نکند... به آن کسانی که اعتقاد دارید، به عملشان نگاه کنید، از عملشان سر مشق بگیرید.
پس بدانید گیر، سر خودمان است والا کار ما درست است، بلکه انسان متأمل، انسان عاقل، بد کارها را می‌فهمد. نگاه می‌کند امروز، فردا، پس فردا، چطور شکست می‌خورند و هلاک می‌شوند، پس معلوم می‌شود بدی، هلاکت می‌آورد. از بی‌ادبها هم آدم می‌تواند ادب را یاد بگیرد، فضلاً از با ادبها.
پس قهراً اشکال در کارهای ما زیاد است از جمله همین است که ما با اینکه یقین داریم بی‌یقینیم، با یقینیم. اما چنان یقین را کالعدمش کرده‌ایم که گویی یقینی نداریم و إلا اگر با یقین معامله یقین می‌کردیم، با لایقین معامله یقین می‌کردیم، راحت بودیم. ولو یقین داشتیم به اینکه شهید می‌شویم؛ نه مگر شهید شدن چیست؟ شهید شدن شکست خوردن است؟ نه! سید الشهداء علیه السلام شکست نخورد، غالب شد، حالا هم غالب است پیش اهل بصیرت.
یک زمانی هم خواهد آمد که نوع مردم، یقین پیدا خواهند کرد که چه راه خلافی بود ما رفتیم، راه بدی بود ما رفتیم؛ هفتاد و چند سال با شیوعیت [ کمونیستی ] زندگی کردند، بر ضد دین تبلیغات کردند، کارها [ کردند] کشتند هر که را که با خودشان می‌گفتند مخالف است، بعد فهمیدند نه بابا آخرش چاهِ هلاکت است، آخرش هیچ نیست.
این درندگی و توحش از این است که از همان روز اول خدا را فراموش کردند. خاطرتان جمع باشد، اینهای دیگر هم، اینهای دیگری که حالا هستند با آن همه تشخصاتی که دارند، آخرش پشیمان می‌شوند؛ اما یک روزی که پشیمانی هم شاید به حالشان فایده ندارد.
آخرش محال است این خانه‌های کاغذی، بقا، دوام و ثبات داشته باشد. با این بادها، با این بادهای مخالف، محال است اینها بقاء داشته باشند.
همچنین بقایشان را که می‌بینید چیست، درنده‌ها هم این بقا را دارند. شب و روز مشغول فکر در این هستند که طرف را چه جوری هلاک کنند. به دین کسی هم کار ندارند، مگر آن مقداری که مقدمه ریاست خودشان و توسعه ملک خودشان است. اگر دین را بتوانند یک جوری کنند که موافق با مقاصد سیاسی خودشان باشد همه‌شان متدین می‌شوند، همه شان می‌روند تو کنیسه، همه‌شان می روند عبادت می‌کنند؛ خیلی خیلی متعبد می‌شوند و فلان متعبدین را با خودشان قرار می‌دهند...
خلاصه در فکر قول و مقال نباشیم، در فکر عمل باشیم. اگر در فکر عمل به معلومات باشیم؛ دیگر خاطر جمع باشیم به این که شکست نخواهیم خورد و روز به روز روشن‌تر می‌شویم.
 
برگی از دفتر آفتاب: شرح حال شیخ السالکین حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره)