طرح هایی بدیع برای حجاب برتر
12 سال از عمرش را در فرانسه گذرانده و حالا که 13 سالش شده آمده نشسته سرکلاس اول راهنمائی، همین جا. و عجیب اینکه همین زهرای 13 ساله با حجابترین شاگرد کلاس بود.
یک روز که خانم احمدیمهر داشت سر یکی دیگر از کلاسهایش برای دوم راهنمائیها از فرهنگ و تمدن میگفت و از اینکه با فرهنگ بودن به حجاب نداشتن نیست حرف را کشاند به زهرا و گفت همین زهرا پدر و مادرش هردو از اعضاء هیئت علمی دانشگاهند و زهرا تا همین امسال خارج از کشور بوده و وطنش را ندیده بوده است اما ببینید چه حجاب قشنگی دارد.
یکی از بچهها گفت : خانم من که اصلا حاضر نیستم روسری سرم کنم.
- پس چهجوری میری بیرون؟
ـ با کلاه.
و خانم احمدیمهر که دبیر هنر مدرسه بود در جوابش گفت: اگه یه روزی یه نفر یه روسری قشنگ بهت هدیه بده چی؟ و بعد رفت پیش خانم مدیر و پیشنهاد کرد که یک نمایشگاه حجاب و عفاف کوچک توی مدرسه راه بیندازند. شب و روز فکر کرد و ایده داد و ایده گرفت تا نمایشگاه کوچکشان برپاشد، شالهای قشنگ و بدیع خانم احمدیمهر با استقبال بی نظیر بچهها روبرو شد: زهرا 4-3 تا شال خرید و دختری که حاضر نبود غیر از کلاه چیز دیگری سر کند هم 2 تا.
زبان دختران امروز
روی پوستر تبلیغاتشان نوشته بود: امور بانوان اداره آموزش و پرورش خمینی شهر برگزار میکند:حجاب و عفاف.
با خواندن این جملهها هیچ طرح و رنگی توی ذهنم مجسم نشد مگر مقنعهشالها و انواع مدلهای چادر ملی و مقنعههای مجلسی که توی این یکی دو سالهی اخیر آمده است توی بازار و کمکم دارد جذابیتش را هم از دست میدهد و حتی جملهی: "تلفیقی از هنر دیروز و سلیقهی امروز" را هم که در حاشیهي پوستر خواندم چیز تازهای را به ذهنم متبادر نکرد اما به هر حال به عنوان یکی از فعالیتهای مناسبتی دههي فجر مرا واداشت تا به مقصد میدان امام حسین، مجموعهي فرهنگی الغدیر و نگارخانهی سپید به راه بیفتم.
یکی از آشناها را دم در ورودی دیدم و بعد از سلام و علیک پرسیدم: نمایشگاه بودی؟ چطور بود؟
ـ فقط شاله.
ـ شال؟
- آره! ولی طرحهاش جدیده، یعنی همش کارِ دسته.
وارد که میشوم انبوهی از شالهای رنگانگ که از دیوارها آویزان است و روی میزها چیده شده، هجوم میآورند توی چشمهایم. شالها قشنگند و متنوع و ازهمه مهمتر بدیع. اما آنچه مرا برای مدتی توی نمایشگاه روی پا نگهمی دارد بیش از آنکه این دنیای طرح و رنگ باشد حرفهای قشنگ و بدیع "خانم احمدیمهر" است:
من یک معلمم با 11 سال سابقهی کار. شاید هیچکس به اندازهیک معلم شاهد تفاوت نسلها نباشد و با آن درگیر نشود، ما معلمها سال به سال تغییر روحیات، درخواستها و تمایلات دانشآموزها را نسبت به پارسالیها درک می کنیم، هر سال تحصیلی که تحویل میشود بچهها یک جور دیگر شدهاند و با بچههای چند سال قبل یک دنیا تفاوت دارند.من توی اولین سال تدریسم فقط 2 سال از شاگردهایم بزرگتر بودم برای همین خیلی خوب با هم ارتباط برقرار میکردیم و این برای یک معلم خیلی مهم و ضروریست،. سال به سال بزرگتر شدم و از شاگردهایم زدم جلو اما سعی کردم این ارتباط را حفظ کنم و معتقدم که باید حداقل هر چند سال یکبار برای معلمها کلاس بگذارند و نحوهی برخورد و تعامل با دانشآموز را آموزش بدهند. بچههای امروز را نمیشود به شیوهی قبل مثل زمان ما به حجاب تشویق کرد، با نوجوانهای امروز باید با زبان خودشان حرف زد.
توی همین چند روزهی نمایشگاه، خانمی برای بازدید آمده بود و بعد از اینکه چرخی میان شالها زده بود به حالت اعتراض به خانم احمدیمهر گفته بود با این شالهای سرخ میخواهی دخترها را به حجاب دعوت کنی؟
و خانم احمدیمهر در جواب گفته بود: من این شال قرمز را برای دختری طراحی میکنم که حاضر نیست از چیزی به غیر از کلاه به عنوان حجاب استفاده کند تا کم کم بتوانم یک هدبند ستِ شال هم برایش طراحی کنم تا باور کند که روسری هم زیباست و با روسری هم زیباست.
ESFAHAN
گل گشنیز، بُته جِقه حاشیه با گل نیلوفر، هندسی نگین دار، گلیم، مرجان دریائی و اصفهان.
اینها نام طرحهائیست که روی شالها نشسته است و این پارچههای خام را تبدیل کرده است به یک کار دستی قشنگ که ارزش هنری دارد.
این آخری را هر چه نگاه کنی غیر از چند تا حرف انگلیسی چیزی دستگیرت نمیشود اما برچسب کاغذی زیرش را که میخوانی:
طرح: اصفهان.
خوب دقیق میشوی و از ترکیب این حروف خام یک واژهی غنی به دست میآوری:ESFAHAN
خانم احمدیمهر میگوید:میدیدم نوجوانها چاپ حروف انگلیسی روی لباس را خیلی میپسندند اما خیلی وقتها همین حروف درهم و به ظاهر نامفهوم، میشود که از علائم شیطان پرستی و انحرافاتی از این دست باشد برای همین نشستم با همین حروف خام انگلیسی طرحی درآوردم که مفهوم باشد و بی خطر.
طراحی با حروف فارسی و استفاده از آن در طرحهای بعدی از برنامههای آیندهی خانم احمدیمهر و گروهش است.
هم فرهنگ هم اقتصاد
اولش فکر میکنی مثل همه ی نمایشگاههائی که جنسی را برای فروش عرضه میکنند یک کار صرفاً اقتصادیست اما خوب که چرخت را بزنی و بیائی پیش خانم احمدیمهر و بنشینی پای حرفهایش میبینی بیش از آنکه اقتصادی فکر کرده باشند به فرهنگ اندیشیده اند تا رسیده اند به اینجا که بعد از آن نمایشگاه محدود درآن مدرسهی راهنمائی بروند توی بازار وبگردند شالهای نخی پیدا کنند که روی سر بنشیند و عرض و طولش گنجایش همهی آنچه را که موظف به پوشاندنش است داشته باشد و رنگهایش پاسخگوی همه جور سلیقه و فکری باشد. روی یکی تکهدوزی کنند و دومی را با سنگ و نگین مدل بدهند و یکی دیگر را با دکمهها و نخهای رنگی آذین ببندند و بعد کارهای جدیدشان را با کوله باری از تجربه بفرستند تهران و آنجا یک نمایشگاه خصوصی هر چند محدود بزنند که چشم تهرانیها را هم بگیرد و پای خبرنگارها را به آنجا باز کند. اما هنر اصلی این گروه اینها نیست، هنرشان استفاده از چاپ سیلک اسکرین است بدون هیچ تجربهی کاری و آشنائی درست و حساب شده با این چاپ.
خانم احمدیمهر میگوید توی دانشگاه چاپ سیلک را فقط روی کاغذ تجربه کرده بودم، در این نوع ازچاپ تغییر جنسِ زمینه خیلی اهمیت دارد، وقتی چاپ روی یک پرچم میخورد شاید خیلی از لحاظ زیبائی و لطافت مورد نقد قرار نگیرد اما وقتی قراراست این چاپ روی یک شال بنشیند و آن شال روی سر یک خانم خیلی مهم است که لطیف باشد و زیبا.
و همین می شود که آزمون و خطایشان شروع میشود، خیلیاز کار بلدهای چاپ سیلک حاضر نیستند بهشان آموزش بدهند و بعضیها حتی اطلاعات غلط در اختیارشان قرار میدهند و خلاصه این گروه پویا اینقدر ضرر میدهند تا حالا بتوانند طرحی را روی شال ها بزنند که نه تنها خشک و نامرغوب نیست بلکه در عین لطافت خیلی هم بادوام است و به زور پودر لباسشوئی و این چیزها هم از روی پارچه پاک نمیشود. برای همین هم هست که خانم احمدیمهر و گروهش جرئت پیدا میکنند 4-3 هزار تا کار تولید کنند و البته این به نظر خودشان یک ریسک بزرگ است چراکه تا بروند بازارشان را پیدا بکنند احتمالا باز هم باید ضرر بدهند.
رنگ فروشی که از تهران برایشان رنگ میفرستد و کلاً کارش توزیع رنگ در سراسر کشور است هم حتی به وجد آمده است از این ترکیب رنگی که هم براق است هم لطیف و هم ماندگار.
ببخشید فکر شما چند میارزد؟
یکی از مشتریها طرح کودک را پسندیده است با زمینهی نخودی و دیگری دارد بر سر قیمت چانه میزند و فروشنده به او متذکر میشود که تمام این طرحها کار دست است و کار دست باید خیلی گرانتر از این باشد و خانم احمدیمهر به خانمی که مصرانه تخفیف میخواهد میگوید: من معلمم کاسب نیستم که بخواهم سر قیمت با شما چک و چانه بزنم اما باور کنید قیمتها خیلی کمتر از آنی است که پایِ ما درآمده است.
درست است که شاید برای خیلی از ماها سخت باشد یا مقدور نباشد که 12-10 هزار تومان بابت خرید یک شال بدهیم اما بپذیریم که این پولها هرگز بهای ساعتها وقتی نمیشود که این گروه بابت فکر کردن و طرح دادن و طرح زدن صرف کردهاند؛ وقتی که شاید میتوانستند مثل خیلیهای دیگر فقط صرف خودشان کنند اما آنها با هدفی مقدس و متعالی به عرضه مدرنترین دستاوردهای هنری در زمینهی پوشش اسلامی فکر کرده و اقدام نمودهاند.
چند نفر آدم ریسک پذیرو خلاق
آمنه احمدیمهرکارشناس گرافیک،لاله قاسمی کارشناس ارشد هنر اسلامی و زهره فیضیان کارشناس ارشد تاریخ و یک خیاط با چند تا دستیار گروهی هستند که به گفتهی خانم احمدیمهر فکرهایشان دائم به کار است و سرشارند از ایدههائی که به چگونگی ارائهاش فکر میکنند.
ریسک پذیرند و خلاق.فکر کرده اند، ایده دادهاند، مطالعه کردهاند، سرمایه گذاشتهاند، طرح زدهاند، عرضه کردهاند و حالا دارند دنبال بازارشان میگردند و بعد از اینجا قراراست نمایشگاهی در تالار فرشچیان برپا کنند.
کارآفرینان گمنام
نشستهام و دارم حساب و کتاب میکنم، ریسک پذیری و خلاقیت دو تا مؤلفه مهمی نبود که اگر با درآمدزائی و ثروت افزائی جمع میکردیم مساوی میشد با " کارآفرینی" ؟
هدف اولیه این گروه اگرچه فرهنگی بود اما بی شک وقتی پولهایشان را روی هم میگذاشتهاند برای خرید مواد خام به درآمد زائی و سود هم، هم فکر میکردهاند و هم در جهتش تلاش؛ بخصوص که برای تهیهی مواد خامشان وام گرفتهاند و امیدوارند که حداقل سرمایهشان برگشت پذیر باشد.
این گروه کارآفرین که هنوز نامی هم برای خودشان در نظر نگرفتهاند اگرچه جائی به عنوان کارآفرین شناخته نشدهاند اما قصد دارند اگر طرحشان جواب داد از اردیبهشت سال آینده با کسب مجوز از سازمان صنایع دستی اقدام به تاسیس یک کارگاه تولیدی کنند که هم ایدهه و طرحهایشان را به بازار عرضه کنند و هم اشتغالزائی کرده باشند.
جای خیلیها خالیست
این چهارمین بار است که میآیم نمایشگاه. این بار با عکاس آمدهام. بازدیدکنندهاز همه قشری دیدهام و طبیعی است که در این میان اقبال دختران جوان بیشتر باشد اما به نظرم جای گروههای دانشآموزی خیلی خالیست. توی این چند سالهی اخیر شاهدیم هفتهی کتاب که می شود و نمایشگاههای کتاب توی شهربرپا می شوند، مدیران مدارس حتماً حداقل یک گروه از دانشآموزها را میبرند برای بازدید. اما ظاهراً بازدید از این نمایشگاه که اتفاقاً از جانب آموزش و پرورش هم راهاندازی شده توی دستور کار هیچ مدیر مدرسهي دخترانهای قرار نگرفته است و این به نظر من کمی عجیب است آن هم توی دوره زمانهای که همه مدعیاند که دغدغهی فرهنگی دارند و دلشان میخواهد که اگر برآید قدمی برای ارتقاء فرهنگ اسلامی ایرانیمان بردارند.
خانم احمدیمهر اگرچه از ادارهی آموزش و پرورش و ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامیشهرستان به خاطر همکاریها و همراهیهایشان در برپائی نمایشگاه سپاسگزار و ممنون است اما به نظر من این نادیده گرفته شدن بازدید دانشآموزی از نمایشگاه حجاب و عفاف آن هم زمانی که حرف از عرضهی مدرنترین دستاوردهای هنری باشد،اصلاً قابل اغماض نیست.