عشق یک دختر آمریکایی

ارسال در سایرعناوین

الینا دختری 25 ساله از پدری ایرانی و مادری آمریکاییست. این خانواده در آمریکا زندگی می کنند و سالی یکبار برای دیدار با بستگان راهی اصفهان می شوند. الینا در جریان همین رفت و آمدها دل و دین به پسریکی از بستگان که اتفاقا در اصفهان در همسایگی آنها به سر می برد، می بازد و یک دل نه صد دل عاشق بابک می شود. کم کم رفت و آمدها به ایران بیشتر می شود و البته روابط الینا و بابک به همین جا ختم نمی شود بلکه شبکه های اجتماعی پا درمیانی می کنند تا این دو از راه دور هم ارتباط عاشقانه شان را حفظ کرده و هر روز آن را عمیق تر کنند. تظاهر بابک به وقار و متانت بزرگترین انگیزه این عشق آتشین می شود و الینا وقتی بابک را با پسرهای آمریکایی مقایسه می کند، او را از هر کس لایق تر به عشق می بیند.


این ارتباط در طول شش سال به قدری عمیق می شود که الینا همه آسایش و رفاهش را در آمریکا می گذارد و راهی ایران می شود تا این روابط رمانتیک وعاشقانه مسیر هموارتری را بپیماید اما از آنجا که روزگار همیشه بر وفق مراد نیست یک تصادف همه معادلات را بر هم می زند. پدر الینا در اصفهان در اثر سانحه تصادف از دنیا می رود و خانواده اش پس از پایان مراسم خاکسپاری و ختم راهی آمریکا می شوند و الینا نیز با آنها همراه می شود.


اینبار غم فقدان پدر نیز بر دلتنگی برای بابک افزوده شده است و الینا را ناگزیر از بازگشتن می کند. او همراه با یکی از برادرانش راهی اصفهان می شود و در یکی از دانشگاه های استان مشغول تحصیل می گردد. مدتی می گذرد و بابک کم کم تغییر رفتار می دهد و روابطش با الینا رو به سردی می گذارد. تغییر رفتاری که آگاهانه و هدفمند است اگرچه بابک به راحتی آن را توجیه می کند.


الینا از شدت ناراحتی و نگرانی ماجرا را با همکلاسی هایش در میان می گذارد و آنها او را به گفتگو با یک مشاور توصیه می کنند.
وقتی الینا از سیر تا پیازماجرا را برایم گفت، متوجه رابطه ای میان مرگ پدرش با کم محلی های بابک شدم و در پی یافتن این حلقه گمشده راهکارهایی به الینا دادم.
بابک اول عدم تمایل برای زندگی در خارج از کشور را بهانه کرد اما بالاخره به اصل ماجرا اعتراف نمود و گفت که همه اظهار علاقه اش به الینا به پشتیبانی قولی بوده که پدرش به او داده و گفته که در کارخانه اش در آمریکا مسوولیت مهمی به او واگذار خواهد کرد و حالا که با مرگ پدرش این موضوع منتفی شده دیگر علاقه ای به ادامه این رابطه ندارد.


الینا پس از روبرو شدن با این واقعیت ضربه بزرگی به روحیه اش وارد شد و به توصیه من به یک روانپزشک مراجعه کرد.
با فرارسیدن تعطیلات تابستانی به او پیشنهاد دادم به آمریکا برگردد تا هم با خانوده اش دیداری تازه نماید و هم این دوری کمکش کند تا زودتر بابک را فراموش نماید اما ظاهرا این فاصله هم یاد و عشق بابک را از دل او بیرون نکرده و همچنان با یادآوری خاطرات گذشته و هدایایی که از بابک گرفته دچار غم و اندوه می شود.