مرگ غم انگيز دختری ۹ ساله كه قرباني اعتياد پدر و مادرش شد

ارسال در مهم ترین خبرهای استان و کشور

خبرگزاری ایمنا: در بررسي پرونده هاي جرايمی همچون سرقت، تجاوز به عنف و قتل همیشه ردپایی از اعتیاد در مقابل دیدگان انسان قرار می گیرد؛ بلایی خانمان سوز كه سرنوشت تلخ و شومي را براي بسياري از مردان، زنان و حتي كودكان و نوجوانان رقم زده است.

به گزارش ایمنا، افرادي كه به مواد مخدر اعتياد پيدا مي كنند چنان به آن وابسته مي شوند كه ديگر هيچ چيز برايشان به غير از مواد مصرفي‌شان ارزشي نداشته و هرگاه پولي براي تهيه مواد خود ندارند به هر كار ناجوانمردانه اي دست مي زنند و انسانیت خود را به بهای اندکی می فروشند.
در این میان شاید کم نباشند کودکانی که قربانی اعتیاد شده و زیربار سنگین این معضل اجتماعی له می شوند.
به راستي گناه اين كودكان و نوجوانان معصوم چيست كه بايد اين گونه قرباني حماقت پدران و مادران معتاد خود شوند و سرنوشت تلخ و شومي برايشان رقم بخورد؟ متاسفانه این کودکان که مي توانند افراد مفيدي براي جامعه باشند يا دچار آسيب هاي اجتماعي شده و يا در گوشه تنهايي خود به طور غم انگيزي از بين مي روند.
معصومه یکی از همین کودکان است. دختری ۹ ساله که قربانی اعتیاد والدین خود شد و به راحتی بهار عمرش به خزانی غم انگیز تبدیل گردید.
خواندن پرونده قتل این کودک شايد هشدار و تلنگری باشد براي كساني كه در دام اعتیاد افتاده و انسانیت خود را فدای لذت های زودگذر زندگی شان کرده اند.
»«»«

صبح پنجم بهمن ماه سال جاري از طريق مركز فوريت هاي پليسي ۱۱۰ خبري مبني بر مرگ مشكوك يك دختر بچه در يكي از بيمارستان ها به يكي از كلانتري شهر اصفهان اطلاع داده مي شود كه بلافاصله ماموران به محل اعزام و تحقيقات خود را در اين خصوص آغاز مي كنند.
برابر اعلام مسئولان بيمارستان دختر بچه فوت شده تنها ۹ سال داشته كه بر اثر برخورد جسم سخت در حالت بيهوشي به بيمارستان منتقل و علي رغم تلاش پزشكان فوت كرده است.
زني به همراه پسر ۱۴ ساله اش كه خود را مادر معصومه معرفي كرده بود، در تحقيقات پليس گفت: من براي خريد به بيرون رفته بودم و وقتي به منزل آمدم ديدم معصومه بيهوش روي زمين افتاده و تكان نمي خورد، بلافاصله به اورژانس اطلاع دادم و او را به بيمارستان منتقل كردم اما با مرگ او مواجه شدم.
تناقض در رفتار مادر ماموران را دچار شک کرد
عدم بي تابي و بي قراري زن در مرگ دختر بچه ماموران را دچار شك و ترديد كرد و در بررسي هاي دقيق تر مشخص شد او مادر واقعي معصومه نيست.
مهري، وقتي با مدارك مستند پليس مواجه شد به ناچار لب به اعتراف باز كرد و گفت: مادر معصومه شش ماه پيش به جرم خريد و فروش مواد مخدر به زندان افتاد و پدرش هم كه اعتياد شديد به مواد دارد و نمي توانست از بچه ها نگهداري كند او را به همراه خواهر كوچكترش فاطمه به ما سپرد.
من چون خودم يك پسر ۱۴ ساله دارم اولش راضي به اين كار نبودم اما شوهرم مرا قانع كرد و از هر دوي آنها مانند فرزند خودم مراقبت مي كردم.
خواهر ۵ ساله معصومه از ماجرای قتل پرده برداشت
با روشن شدن اين موضوع ماموران به سراغ فاطمه خواهر پنج ساله معصومه رفتند تا از او درباره رفتار هاي خانواده اي كه از آنها نگهداري مي كردند سوال كنند. فاطمه كه تازه از مرگ خواهرش مطلع شده بود پرده از راز قتل او برداشت و به ماموران گفت: از روزي كه وارد اين خانه شديم مدام مورد آزار و اذيت مادر جديد و پسر ۱۴ ساله اش احمد قرار گرفتيم. اگر خواهرم معصومه در كارهاي خانه مثل پهن كردن سفره و نظافت كمك نمي كرد ، احمد او را به باد كتك مي گرفت و مادرش هم چيزي نمي گفت و حتي او را تشويق به اين كارها مي كرد.
احمد به قتل معصومه اعتراف کرد
با اظهارات خواهر مقتول، ماموران تحقيقات دوباره خود را از احمد پسر ۱۴ ساله خانواده آغاز كردند كه اين بار او در واحد مشاوره و مددكاري كلانتري در حالي كه اشك از گونه هايش جاري مي شد به قتل معصومه اعتراف كرد و عنوان داشت: از روزي كه اين دوخواهر وارد زندگي ما شدند من به آنها حسادت ورزيدم و سعي مي كردم شرايطي را فراهم كنم تا زندگي در خانه ما به آنها خوش نگذرد و دلبسته به ما نشوند.
به همين خاطر از هر فرصتي استفاده مي كردم و به هر بهانه اي آنها را به باد كتك مي گرفتم و البته مادرم هم چيزي به من نمي گفت و كاري با من نداشت و حتي برخي مواقع مرا مورد تشويق هم قرار مي داد، تا اينكه صبح روز حادثه وقتي معصومه به مادرم در نظافت خانه كمك نكرد او را كتك زدم و مادرم كه آماده مي شد براي خريد به بيرون برود به من گفت: "آنقدر بزنش تا ادب بشه!" من هم كم نگذاشتم و با چوب و شلنگ به جانش افتادم اما يك وقت ديدم معصومه روي زمين افتاد و ديگر تكان نمي خورد، دست و پايم را گم كردم، هرچقدر آب آوردم و به رويش پاشيم فايده اي نداشت، فاطمه، خواهر كوچكش كه گوشه اي ايستاده بود با گريه فرياد مي زد:" خواهرمو كشتيش لعنتي!" در همان لحظه مادرم وارد خانه شد و وقتي با صحنه روبرو شد شروع به گريه كرد و به من گفت: "تو چه كار كردي احمق مگه من گفتم اونو بكشيش!" مادرم سريع به اورژانس زنگ زد و بدن بي جان معصومه را به بيمارستان آورديم اما ديگر دير شده بود .......
حرف هاي احمد كه به اينجا رسيد ،گريه ديگر امانش نداد و در حالي كه دست هايش را بر سرش مي كوبيد مي گفت: "نمي خواستم اين طور بشه به خدا نمي خواستم بميره اما ...
با اعتراف احمد، او و مادرش به همراه پرونده جهت سير مراحل قانوني تحويل مراجع قضايي داده شده و با قرار صادره روانه زندان گرديدند.