اکران "تصادفات مرگبار" / تراژدی بی پایان در نصف جهان

ارسال در مهم ترین خبرهای استان و کشور

اصفهان - خبرگزاری مهر: برخورد وسائل نقلیه با عابران پیاده و یا راکبان موتورسیکلتها، به تراژدی تکراری در اصفهان تبدیل شده که هر روز اکران می شود.

به گزارش خبرنگار مهر، کمتر روزی است که در خیابانی از خیابانهای نصف جهان تصادفی مرگبار را شاهد نباشیم، صدای آژیر آمبولانسی را که در ترافیک سنگین گویی این پا آن پا می کند و به دنبال روزنه ای می گردد، نشنویم و بر جسدی غرق در خون قطره ای اشک فرو ننشانیم.

براستی تا کی، تا کی می خواهیم رتبه بالای جهانی خود در تصادفات و در آمار کشته و زخمی های آن را حفظ کنیم.

اصفهان؛ خیابان شیخ صدوق شمالی

ساعت نزدیک 22 شب است، وقتی راننده تاکسی چهار راه را رد می کند و پایش را روی پدال می فشارد و از تخته گاز رفتنش لذت می برد، با خودم می اندیشم: "به راستی افزایش جریمه ها قدرت بازدارندگی دارند.

در خیابانی دیگر وقتی سه راه را نیز رد می کنیم، ترافیک در هم می پیچد، بوی خطر می آید، بوی مرگ و خون، همه چیز مشکوک است اما در بحبوحه ماشینها چیزی پیدا نیست...راننده تاکسی تجربه دارد، هر روز در این مسیر می راند و تصادف می بیند، می کوبد روی فرمان و می گوید:" حتما تصادف شده...ای بخشکی شانس!" شیشه را پایین می کشد و یک سیگار دیگر به آلودگی شهر گره می زند.

ماشینها سانتیمتری حرکت می کنند، به تراژدی نزدیک می شویم، حالا رقص نور آبی چراغهای گردان آمبولانس اورژانس به ما خوشامد می گوید و صدای پلیسی که پشت بلندگوی الگانس درخواست می کند مردم حرکت کنند.

جمعیت زیادی به سمتی نگاه می کنند، فوج فوج جمعیت دو طرف خیابان ایستاده، راننده به سکانس تراژیک می رسد، مثل سایرین در این سکانس وحشت لحظه ای می ایستد، سرش را از پنجره ماشین بیرون می برد و کشیده می گوید:"وااااااااااای" خون انبوهی که کف خیابان ریخته و با رد چرخ ماشینهای عبوری تا بی انتها گسترده شده، حالم را دگرگون می کند، زانتیایی که متوقف است گویی با سرعت نور کسی را زیر گرفته، توان دیدن هموطنم را ندارم که زیر چرخهای زانتیا جان سپرده، نمی خواهم من هم تماشاچی این فیلم باشم که هر روز و به رایگان در خیابانهای دیار نصف جهان نمایش داده می شود.

ساعت14:30، خیابان شیخ صدوق شمالی، دوشنبه پنجم دیماه

به صحنه تصادفی که شب قبل رخ داده بود باز می گردم، از فروشنده یک مواد غذایی درباره شب قبل می پرسم، ماجرا از این قرار بوده که یک زانتیا به شدت با عابر پیاده ای که از عرض خیابان رد می شده برخورد می کند و عابر پیاده در دم جان می دهد. عابر پیاده جوانی حدود 20ساله بوده، از اهل محل نبوده، کسی او را نمی شناخته، بی شک کلی آرزو داشته و دوستان و بستگانی شاید و چند جفت چشم که آن شب در پهنه ای نمناک، نگران از تاخیر او بوده اند.

و از این دست نمایشها کم نیستند که هر روز در خیابانهای نصف جهان به رایگان اکران شده و دل مردم از دیدن آن به درد می آید و هیچگاه پایانی نیز ندارند.