با رضا امیرخانی در مورد قرارهای فیسبوکی، علی دایی و مسعود کیمیایی
به کسی باج نمی دهم.اگر احساس کنم حرفی هست که با گفتنش عدهای از مخاطبان با من قهر میکنند، حتما آن حرف را فریاد میکشم!از نفاق بیشتر میترسم تا قهر مخاطب.
۱۳۹۰ سه شنبه ۲۶ مهر ساعت 09:16
به گزارش برنا، در معرفی خود در سایتاش آورده«زاده شدن به تاریخِ بیست و هفتمِ اردیبهشت ماهِ 52ی شمسی،بزرگ شدن در فضای پرهیجانِ انقلاب اسلامی.بحرانِ اول شدن و بیست گرفتن در هر آن چه كه میشد در دورهی دبستان،راستی، یک بار هم بوسیدنِ دستِ امام به سالِ 61...»
امیرخانی نویسندهای است که همه بیشتر او را با «ارمیا» و «من او» میشناسند.اگر بخواهد میان مصاحبه روی حرفی تاکید کند 2 بار تکرارش میکند.از دبیرستان علامه حلی خاطرهها دارد؛ از هم شاگردیهایش؛از همدانشگاهیهایش؛از علی دایی و عادل فردوسی پور؛ از آن 5 نفری که از کلاس بیست نفرهشان، اولین مدال آوران المپیاد جهانی شدند.
ذهن این نویسنده، پر است از آدمهایی که لحظه به لحظه زندگیاش را حضورشان شکل داده؛ تو گویی ذهناش همه این آدمها را محکم نگه داشته تا در فرصتی روی کاغذ بنشاند. کلمه «نمیدانم» را راحت ادا می کند، نویسنده صادقی که کلمات را برای توجیه خودش به کار نمیبرد. عجیب به رشتهاش «مکانیک» و محل تحصیل دوره دبیرستانش دل بسته؛ دل بسته ای با ذهن مهندسی و قلمی پر از رمان و داستان. ذهنی مهندسی که روزی پُلی شد برای ورود به دنیای پر پیچ و خم واژهها.
جملهای که در میان مصاحبه میگوید تا آخر مصاحبه دائم در ذهنم چرخ می زند«از کیسه جوانی می خوریم تا آخر عمر...»
////اقرار:قدیمترها بیشتر کتاب میخواندم
عادت چیز خوبی است؟
نه.
با توجه به اینکه در صحبتهایی گفته بودید عادت دارم هر کتابی که میخوانم از آن یک سطر بنویسم؛ تا به حال چند سطر نوشتید؟
معمولا از دوره ای که همه کارهایمان رایانه ای شده است، فایلی می توانم صحبت کنم. برای هر سال، یک فایل دارم، فایل خاطرات آن سال؛ انتهای این فایلها،سعی میکنم نام کتابهایی که خواندم را بنویسم و نکته ای را اگر هست یادداشت کنم.
قدیمترها، تا سال 70 با دست مینوشتم. بنابراین آن سالهای دور دیگر قابلیت جست و جو را ندارد. متاسفانه باید اقرار کنم که آن دوران بیشترین دوران کتابخوانی ما بود و زمان و فراغت بیشتری در اختیارمان بود...
چقدر شده حالا...؟مثلا چند کتاب شده؟
نمیدانم، چک نکردم، معمولا اگر سرحال باشم سالی 50 تا 70 کتاب را خوب میخوانم.
خوب خواندن یعنی چگونه؟
یعنی در موردشان مینویسم، باقی کتابها را آدم تورق میکند.
پس آن عادت برای همه کتابها نیست؟
قاعدتا نه.
جوانی آقای امیرخانی با جوانی الان جوانهای جامعه چقدر شباهت دارد؟
فکر میکنم خیلی شباهت داشته باشد، همان نشاط و طراوت جوانی که ما به دنبالش بودیم، جوانهای امروز هم به دنبالش میگردند.
تعریفتان از جوان امروزی چیست؟
شاید در مورد مصادیق نشاط و طراوت،تفاوتهایی ایجاد شده باشد، ولی به نظر میآید در کل نشاط و طراوت جوان، در طول زمان، مفهومی، تفاوتی نمیکند. برای من جوان با آرزوهایش معنا دارد. جوانی دورهای است که میتوانید آرزو کنید.
///آرزوی کودکی: رانندگی خودروِ پلهکانِ هواپیما
بزرگترین آرزویی که شما داشتید...
درست یادم نیست، چه چیزهایی بوده؛ در دوران کودکی، آدم ،آرزوهای زیادی دارد. برخی از آرزوهای کودکی برآورده میشوند و بعد فرد میبیند چه قلههای کوچکی را به عنوان آرزو در نظر گرفته است.
آرزو کرده بودید، نویسنده شوید؟
واقعیت این است که نه. حتی بعد از اینکه کتاب اولم را نوشته بودم، به نویسندگی به عنوان کار جدی فکر نمیکردم، البته من کتاب اولم را زود نوشتم.
چند سالگی؟
در 22 سالگی اولین رمانم منتشر شد. ولی حتی وقتی منتشر شد به نویسندگی به عنوان کار فکر نمیکردم، اما بعد از آن آرام آرام نویسندگی برایم جدی شد. اما همواره در دوره جوانی کارهای مربوط به رشته تحصیلیام-کارهای صنعتی- برایم جذاب تر بود.اما اتفاقی که افتاد این بود؛وقتی میرفتیم پروژهمان را تعریف کنیم، به جای اینکه بپرسند پروژه ات چطور است، میپرسیدند:«کتاب بعدیات چیست.»
جامعه عملا من را به این سمت سوق داد. در دوره جوانی مطمئن بودم هیچ کاری را نمیتوان انجام داد مگر اینکه در آن حرفهای بود. در جوانی شما گِلتان نرم است و آرزوهای مختلفی دارید و بالاخره جامعه شما را ورز می دهد و آماده میکند. در رسیدن به آرزوها تنها خود فرد موثر نیست.
فکر میکردید در جوانی چه خواهید کرد؟
در کودکی حتما تصورات فراوانی داشتم؛اولین تصوری که از شغل داشتم این بود که دوست داشتم راننده ماشین پلکان هواپیما باشم. یادم است در سنین قبل از دبستان، آرزوی بزرگم این بود. برای اینکه هواپیما خیلی بزرگ بود و فکر نمیکردم انسان بتواند یک همچنین کاری بتواند انجام دهد. اما دیده بودم که پله را راننده چطور جا به جا میکند.
این آرزو ربطی دارد به آن هواپیمایی که ساختید دارد؟
همه بچهها آرزوی پرواز را دارند.
اگر رشتهتان انسانی بود باز هم یک نویسنده موفق می شدید؟
واقعیت این است که در دانشگاه، معمولا بچههای فنی به کتب غیردرسی بیشتر گرایش دارند.علاقه ادبی و فنی همزمان وجود داشت. این دو مانع همدیگر نمیشدند و مشکلی ایجاد نمی کردند،برخی از رشتهها نسبت به برخی کارها مشکل ایجاد میکنند.
چه شد که نوشتید؟
در معرض برگشت بچههای جنگ از جبهه بودم، احساس میکردم حرفهای آن بچهها را کسی نمی شنود و یا آنهایی که حرف دارند، گم می شوند.
منظورتان سال 67 است؟
بله. آن سالها این موضوع برایم مهم بود. قصه خوانی ام زیاد بود، رمان خیلی میخواندم این دو مساله به هم نزدیک شده و تبدیل به کار اول من شدند.
///علامه حلی مدرسه آرزوهایم
کدام آدم حرفه ای در جوانی شما موثرتر بود و خمیرمایه تان را شکل داد.
ورود من به ادبیات و شاید مقداری از موفقیتهایم در ادبیات مرهون این مساله بود که با فضای حرفهای ادبیات آشنا نبودم و احساس می کردم کار حرفهای را تنهایی انجام میدهم. هیچوقت احساس این را نداشتم که اسوه و الگویی در ادبیات داشته باشم. کتابم که منتشر شد تازه متوجه شدم کتابهای دیگری هم در مورد دفاع مقدس داریم. زمانی که برای نوشتن ارمیا تصمیم گرفتم اصلا نمیدانستم افرادی در این وادی دارند کار می کنند.
به نظرم این نا آگاهی به من کمک کرد از فضای خارج از ادبیات، به ادبیات نزدیک شوم و فکر میکنم این مساله یکی از خوبی های کارم بود و گرفتار فضای غیرحرفه ای ادبیات آن روز نشدم.
از آدمهای موثری که در جوانیتان تاثیر گذاشتند...
فضای مدرسه علامه حلی (سمپاد) خیلی برایم تاثیرگذار بود. فضایی بود که در آن به شما اجازه میدادند کاری را که خودتان دارید، انجام دهید.عملا به تعداد بچه هایمان، راه های موفقیت داشتیم. اخیرا خاطره ای به خاطرم آمده که گفتنش خوب است.یک نوجوان 16-17 ساله بودم. در جلسه ای مشاور رییس جمهور و شخص نزدیک به نخست وزیر وقت که رئیس سازمان ملی استعدادهای درخشان بود، آمده بود و منِ نوجوان پشتِ تریبون، به ایشان انتقاد کردم. شاید اگر هر جای دیگر بود، ما را از جلسه بیرون می کردند و من این روحیه را از دست می دادم.
یادم هست در فضای استراحت بین 2 قسمت برنامه، آقای دکتر اژه ای من را خواست و دلیل انتقاداتم را پرسید. این مسایل در دوره نوجوانی خیلی موثر است؛ چه بسیار نوجوانانی که این انتقاد را کردند و مسوول مورد نظر به آنها گفته«شما دیگر حرف نزن!» و آن فرد هم دیگر حرف نزده است. به نظرم عکس این برخورد میتوانست در نویسنده نشدن مثلِ منی بسیار تاثیرگذار باشد!
شخصیت علی دایی یا رضا امیرخانی به نظرتان کدامیک از آنها در جامعه پررنگ ترند؟
فوتبال را هنر-صنعت در دنیای جدید میبینم.بسیاری ازبازیکنان حرفهای زحمت کشیدند، این که ما خیلی راحت بگوییم چرا آنها سهم بیشتری را دارند و ما سهم کمتری داریم، منطق امروزی ندارد.
به نظرم یک آدم برای علی کریمی شدن، نیاز دارد که 70 میلیون ایرانی را دریبل بزند و شاید برای رسیدن به جایگاهش بیشتر زحمت کشیده باشد؛ بنابراین به نظرم نمی آید اولا این جایگاه ها خیلی ارجمند باشند، در ثانی خیلی در آن تبعیض صورت گرفته باشد.
اهالی کتاب اما به همین دلایل گلایه دارند که مردم از کتاب رویگردانند.
من این عقیده را ندارم. به نظرم اگر در زمینه کتاب بتوانیم نیازهای مردم را پاسخ بگوییم، اقبال به کتاب هم به اندازه فوتبال می شود. البته این اتفاق در هیچ جای دنیا نیافتاده است.
فکر میکنید چند کتابتان مورد توجه جوانها قرار گرفته و آن را خوانده اند؟
هیچکدام از اعداد فروش کتاب های من، در مقایسه با آثار جهانی، عجیب و غریب نیستند.شاید در مقیاس ایران کمی این اعداد مهم باشند. در ایران 70 میلیون نفر جمعیت داریم. از هزار نفر هر آدمی می تواند به یک موضوع عمومی علاقمند باشد. رمان جزء موضوعات عمومی است. بنابراین یک رمان متوسط به لحاظ فروش دست کم باید 70 هزار تیراژ داشته باشد. من هم رمان هایم در همین حدود است. تیراژ کتاب هایم از این رقم بالا نزده است که بتوانم ادعای عجیب و غریبی داشته باشم.
موضوع عمومی جنگ که اولین هدف شما برای روی آوردن به موضوع نویسندگی بوده آیا شما را راضی کرده است یا الان هم هنوز دغدغه دارید در مورد جنگ بنویسید.
مثل افراد دیگر همیشه این دغدغه را داشتهام. به نظرم آثار خوبی در این زمینه خلق شده است. من بر خلاف عده ای که سعی می کنند در ادبیات جنگ، سیاه نمایی کنند، احساس می کنم که آثار درخشان فراوانی در این زمینه خلق شد و الان مشکل ما پیدا کردن بازار برای این آثار درخشان و معرفی این آثار درخشان به مردم است.
///با قرارهای فیس بوکی موافقم
به نظرتان کمیت مناسبی است؟
کمیت مناسب است. واقعیت این است اگر ادبیات جنگ را با جنگ مقایسه کنیم، وضع خوبی نداریم، ولی اگر ادبیات جنگ را با ادبیات مقایسه کنیم، وضعیت مان خیلی خوب است.
نسبت به ادبیات جنگی که در دنیا مرسوم است و به آن می پردازند چطور است؟
ادبیات داستانی در ایران نسبت به ادبیات داستانی در جهان ضعیف است. این ژانر خاص در قیاس با سایر ژانرهای ادبی در ایران وضع خوبی دارد. اما کل ادبیات داستانی متاسفانه آن نفوذی را که باید داشته باشد در قیاس با ادبیات داستانی دنیا ندارد.برای جهانی شدن اثر، فقط تلاش من کافی نیست. روزی کار من جهانی می شود که یک اتفاق تمدنی در کشورم اتفاق افتاده باشد. اگر روزی برندی ایرانی در یکی از کشورهای همسایه ایران خریداری شد، مطمئن باشید آن روز رمان من را هم مردم آن کشور می خرند.اگر خانم جی کی رولینگ می تواند بنویسد مطمئن باشید که گستردگی نفوذ بریتانیای کبیر در عالم، در طرح او موثر است.
اگر رییس جمهور بودید اورژانسی ترین کاری که برای جوان های کشور انجام می دادید چه بود..
به تخلیه هیجان جوانان میاندیشیدم... و فضا برای ابرازِ خلاقیتِ باهوشترها.
می خواهیم برای تخلیه هیجانشان کاری کنیم، فکر می کنید اورژانسی ترین کار چیست؟
فضاهایی برای تفریحاتِ هیجانی و شادِ افرادِ بین پانزده تا سی سال...
با قرارهای فیس بوکی موافقید؟
ارتباطات اجتماعی و کارهای جمعی در ایران به دلیل بی توجهی به آموزش کار جمعی در سطح آموزش و پرورش بسیار پایین است. با هر کاری که بتواند همکاریهای اجتماعی ما را بیشتر کند موافقم. در جوامهع دیگر سعی می کنند که کار جمعی را از کودکی به بچه ها بیاموزند.قرارهای فیس بوکی اگر منجر به هرگونه همکاری اجتماعی مثبت شود؛ حتما مفید است.
///مسعودکیمیایی،اولین گزینه من
یک فیلم را نام می برید که تا الان دیدید و هویت را در شما زنده کرده است.
در دوره پیش از انقلاب و چند سال بعد آن، یک دوره متعلق به شخصیتهای مسعود کیمیایی است دربست. در سالهایی البته مرحوم علی حاتمی نیز این هویتگرایی را در کارش داشت. بعد از جنگ یک دههی کامل متعلق به فیلم های حاتمی کیاست.. هر چند کسانی مثل مجید مجیدی هم کارهای درخشان هویتگرا ساختهاند... امیدوارم شخصیت بعدی ظهور پیدا کند. یک حبه قند حتما یکی از آن بارقههای امروز هویتگرایی است.
معمولا برای خواندن کتاب یا دیدن فیلم به توصیه دوستان معتمد خودم عمل می کنم. قانونم این است در مورد کتاب 3 تا 5 نفر بگویند این کتاب را بخوان و در مورد سینما حتی تعدادی بیشتری باید آن را توصیه کنند.
آخرین فیلمی که در سینما دیدید.
فیلم آقای کیمیایی بوده است. امسال جرم را دیدم. اما در اکرانِ خصوصی و نه در سینما، کار آقای میرکریمی را دیدم و البته لذت بردم.
/// تلویزیون فقط برنامه 90
با تلویزیون مخالفید؟
معمولا کارهایی مهم تر از تلویزیون پیدا می شود، ولی بعضی از برنامه های تلویزیون را می بینم اما همه برنامه ها را نه.
تماشای تلویزیون هم به توصیه افراد است؟
بعضی از برنامه ها را دوست دارم. مثل برنامه 90 و...
چرا برنامه 90 را دوست دارید به خاطر افشاگری اش ؟
نه، 90، مدل سازی خوب و نقد عقلانی از یکی از شاخههای اجتماعی را در کشور ایجاد کرده است. عادل فردوسی پور با من هم دانشگاهی بوده و پله پله ترقیاش را پیموده و به هیچ عنوان مثلِ خیلیها دو پله یکی نکرده است.
دنیای نویسندهها کوچک است؟ نه سینمایی، نه تلویزیونی؟
نه دنیایشان شخصی است، کوچک نیست. دنیایمان شخصی تر است. اگر در تاکسی بنشینم شاید نتوانم در مورد آخرین سریالی که درتلویزیون دیدهایم با مردم صحبت کنیم، اما حتما میتوانیم از چیزهایی صحبت کنیم که برایشان جذابتر باشند!
شخصیتی که این روزها امیرخانی در ذهنش برای سفرنامه و یا رمان میپروراند؟
این روزها روی رمانی کار می کنم؛ بنایم بازگشت به آیین متروک جوانمردی است. فکر می کنم آیین جوانمردی یکی از نکاتی است که فرهنگ ما با آن شکل گرفته و در گزاره های دینی هم وجود دارد و امروز متروک مانده است...
پیوند با مخاطبی که این روزها با شبکه های اجتماعی و اینترنت سرو کار دارد مقداری سخت نیست؟
نه! اصلا کار من ارتباط با همین مخاطب است دیگر...
پس شما با جریان رودخانه هم سو نمیشوید، مخالف جهت هم شنا می کنید؟
بله، من کار خودم را می کنم و مخاطبم را نیز خوب میشناسم. این مساله به فطرت مخاطب برمی گردد. مخاطب به دلیل این ابزار ها و مثلا فیس بوک که از فطرت اش جدا نمی شود،من این اعتقاد را ندارم.
خسته که می شوید کجا پناه می برید برای رفع خستگی...
معمولا زیاد سفر می روم، سفر رفتن همیشه جزئی از بهترین تفریحاتم است. جاهایی که ندیدهام برایم جذابیت های بیشتری دارد.
فکر می کنید تنها نوشتن، برای تخلیه انرژی کافی است؟
نه به هیچ عنوان.
به جز نوشتن چه کار می کنید برای تخلیه این انرژی ها؟
در دوره جوانی بیشتر ورزش یکی از علاقمندی هایم بود.
برای تخلیه انرژی مخاطب خودتان چه کار می کنید؟
این کار،کار من نیست. کار رییس جمهور وسازمان برنامه و بودجه است.در جامعه هیچ فضای تفریحی و هیجانی برای افراد 15 تا 35 نداریم. هزار نوع ورزش مفرح در دنیا ایجاد می شود تا جوان بتواند هیجانش را تخلیه کند.
///اهل باج دادن نیستم
از مخاطبان خود چطور خواهش می کنید؟
نمی دانم. به کسی باج نمی دهم. اهل این کار نیستم. یعنی این کار را بلد نیستم. اگر احساس کنم حرفی هست که با گفتنش عدهای از مخاطبان با من قهر میکنند، حتما آن حرف را فریاد میکشم! از نفاق بیشتر میترسم تا قهرِ مخاطب.
به نظرتان چرا کتاب، مثل ورزش در جامعه نفوذ نکرده است؟
در عرصه ورزش ما نقد اجتماعی فعال داریم. خیلی راحت در همه رسانهها میتوانیم مسوول ورزشی را نقد کنیم. اما یک مسول فرهنگی را نمیتوانیم نقد کنیم. اما در مدیریت فرهنگی، مسایلی است که عموم میتوانند راجع به آن نظر بدهند اما حاضر نیستیم وارد این نقد فرهنگی بشویم. تا یک کسی حرف می زند به نظرمان تند می آید و وقتی که یک نفر به یک مدیر فرهنگی انتقاد میکند، انگار به کل دین اعتراض کرده است. در حالی که یک مدیرورزشی را خیلی راحت نقد می کنیم و خیلی راحت جابجا می کنیم. در عرصه ورزش چون عملا نتیجه وجود دارد، ارزیابی وجود دارد... به خلاف عرصهی فرهنگ.
یک جوان از نظر شما ایده آل باشد باید چه خصوصیاتی داشته باشد.
جوان ایده آل برنامه اش را برای زندگی تا 30 سالگی می بندد. بعد از 30 سال آدم از کیسه زیر 30 سال میخورد. به نظرم نمی آید بعد از 30 سال اتفاق بزرگی در زندگی انسان بیافتد. ما که همان 20 سالگی کارمان تمام شد...
آقای امیرخانی به یک جوان نویسنده چه کمکی می توانید کند؟
وارد فضاهای جلسه ای و انجمن ادبی ادبیات نشود. مرید نشود. استاد در قفسه کلاسیکها است! وارد فضاهای واقعی ادبیات شوند. فضای واقعی جایی است که با مخاطب روبرو می شوند. همچنین برای نشر کار خود پول به ناشر ندهند، ناشر باید روی یک اثر سرمایه گذاری کند.
شما هیچ وقت برای کارتان سرمایه گذاری نکردید؟
به هیچ عنوان.این کار کاملا کار غیر حرفهای است. همین که من نویسنده از عمرم برای نوشتن سرمایه گذاری کردم، بالاترین کار را انجام داده ام. اگر نویسنده ای یک ریال در این راه سرمایه گذاری کرد حتما 2 ریال ضرر می کند. کار خیلی غلطی است که متاسفانه در صنعت نشر ما دارد اتفاق می افتد و فراوان هم هست.
یک جمله درتعریف آقای امیرخانی از زبان خودش؟
به قول سعدی بنده را نام خویشتن نبود/ هر چه ما را لقب دهند آنیم!
یک تیتر برای این مصاحبه می گویید.
نمی دانم. تیتر کار شماست، من بلد نیستم. اسم کتاب بخواهید، برایتان پیدا میکنم!
از راه نویسندگی هم می شود زندگی کرد...
بله، فقط نویسندگی می کنم. امکان پذیر است،البته بعد از گذشت سالها و به شرطِ موفقیت نسبی.
تاثیرگذارترین برخوردی که در عالم نویسندگی با شما شده است؟
تاثیرگذارترین را یادم نیست، اما آخری را یادم هست! چند ماهِ پیش جوان دانشجویی آمد و از ارمیا نقد کرد، سوالاتش خیلی دقیق و جدی بود، دیدم خیلی از اشکالاتی را که می گیرد در مورد شخصیت ها، نمیتوانم جواب بدهم. چون کتاب را در خاطر نداشتم. به او گفتم سالی که این کتاب را شروع به نوشتن کردم سال 69 بود، و 74 هم منتشر شد، حافظهام یاری نمیکند. این دانشجو با تعجب به من گفت تو وقتی این کتاب را شروع به نوشتن کردی ،من هنوز به دنیا نیامده بودم. من دیدم یک شخصیتی خلق شده است که هنوز می شود رویش چون و چرا کرد و فردی که دارد این چون و چرا را مطرح می کند در زمان خلق شخصیت هنوز به دنیا نیامده بوده...
بدترین و بهترین نقدی که به آثارتان شده است.
یکی از اتفاقات خوبی که الان در حال وقوع است نعمتی به نام اینترنت است. برای نویسنده ها 2 فضای نقد وجود دارد. اولی فضای حرفه ای است مانند مطبوعات که خوب کار منتقدها را میتوانید ببینید و فضای بعدی، فضای عمومی مخاطبان است؛ فضای عمومی خیلی کارگشاست و محل نقد واقعی مخاطبان است. قدیمها برای پیداکردنِ این فضای عمومی زیاد زحمت میکشیدیم. جلسات دانشجویی میرفتیم و...
اما حالا فضای اینترنت نعمتی است که صبح به صبح و 24 ساعته می توانید نظرات مردم را در اینترنت در مورد آثار خود جست و جو کنید. این مساله لذت بخش ترین ارتباطِ تعاملی را در اختیار نویسنده می گذارد. البته خیال میکنم همهی این نظرات مثبت و منفی هم در سایتِ من جمع میشوند...
جزو نویسندههایی هستید که از شما خبر زیاد منتشر میشود، از نشریاتِ اصولگرا تا دومِ خردادی، از سایتهای غیرانقلابی تا همین برنا...
اگر نشریات مردمی باشند، هیچ تفاوتی بینشان نمیبینم. هنوز اینقدر خام نشدهام که آدمها را به خاطر نگاههای سیاسی تقسیمبندی کنم. اخلاق و معنویت در آدمها خیلی مهمتر از سلایق و علایق سیاسیشان است. سیاسیها باید با هم اختلاف داشته باشند و گروه گروه باشند، اما برعکس، در مسائل کلانِ ملی، مردم باید یکپارچه باشند. امروز عدهای تلاش میکنند که سیاسیها را یکپارچه جلوه بدهند، اما در عوض مردم را گروه گروه کنند...
گفتوگو:مینا حقی مقدم