لحظه به لحظه با یک مصدوم در بیمارستانهای دولتی مشهد

ارسال در مهم ترین خبرهای استان و کشور

مشهد - خبرگزاری مهر: باید گرفتار باشی، عزیزت از شدت درد به خود بپیچد، لحظه به لحظه با مصدوم در بیمارستانهای دولتی مشهد همراه باشی تا بفهمی اوضاع چقدر وخیم است و خدمات اورژانس بیمارستانهای دولتی این شهر در شأن پایتخت معنوی کشورمان نیست.

به گزارش خبرنگار مهر، این بخشی از اظهاراتی که بر زبان بسیاری از مراجعان به بیمارستانها این شهر در برابر نارسائیها جاری می شود، کمبودهایی که گاه به قیمت در خطر افتادن سلامت بیماران و مصدومین تمام می شود.

این در حالی است که شلوغی بیش از حد، کمبود پرسنل بویژه پزشکان متخصص، خستگی و فشار ناشی از کار زیاد و البته کمبود امکانات، کیفیت خدمات درمانی بخش های اورژانس بیمارستانهای بزرگ این شهر را تحت تاثیر خود قرار داده است.

آنچه که در این گزارش مورد انعکاس قرار می گیرد، تنها گزارش یک رویداد کوچک است که خبر از نارسایی های بزرگ در شهری می دهد که نام کلان شهر را نیز یدک می کشد.

گلبهار: شرمنده ایم امکانات نداریم

عصرپنچشنبه دوم تیرماه خانواده ای برای تفریح به ییلاقات اطراف شهر جدید گلبهار می روند، در میان راه حادثه ای اتفاق می افتد و پای پسر 16 ساله خانواده آسیب شدید می بیند. اطرافیانش او را به تنها مرکز بهداشتی درمانی شهر گلبهار می برند؛ شهری که بزودی قرار است میزبان هزاران مشهدی در انبوه آپارتمانهای در حال ساخت طرح مهر باشد.

مسئول پذیرش با نهایت ادب عذر خواهی می کند و می گوید : امکانات لازم را نداریم، باید بیمار به چناران منتقل شود.

چناران: پزشک متخصص نداریم

نیم ساعت بعد بیمار با تلاش اطرافیان، در حالی که درد می کشد وتوان راه رفتن ندارد به بیمارستانی در چناران منتقل می شود.

بیمارستان چندان شلوغ نیست اما در همان ابتدا هر مراجعه کننده ای متوجه بعضی از کمبودها می شود، با دستور پزشک و پس از پرداخت هزینه های مربوطه عکس گرفته می شود، گویا شکستگی در کارنیست اما باید یک پزشک متخصص نظر بدهد.

خانواده به دنبال پزشک می گردند، اما خبری از پزشک متخصص ارتوپد نیست، در نهایت به خانواده گفته می شود باید به بیمارستان طالقانی مشهد یا همان امدادی 2 مراجعه شود.

بیمارستان طالقانی: هزینه شما سنگین تمام می شود

پدر خانواده، در حالیکه فشار عصبی ناشی از درد فرزندش را تحمل می کند، بر پدال گاز می فشارد و بعد از طی حدود 40 کیلومتر خود را به بیمارستان طالقانی مشهد می رساند.

ساعت از23 گذشته است و محوطه ورودی بیمارستانها حسابی تاریک است، این بار مادر خانواده با استرس فراوان به بخش اورژانس مراجعه می کند.

یکی از مسئولان بخش نگاهی به پای فرزندش که با ویلچر به بخش منتقل شده است می اندازد و می گوید: پا باید گچ گرفته شود، اما اگر می خواهید اینجا درمان شود باید بیمار بستری شود، که در این صورت هزینه شما سنگین تمام می شود؛ پس بهتر است مصدوم به بیمارستان امام رضا (ع) منتقل شود.

پدر خانواده در حالی که حسابی ازعلت  بستری شدن فرزندش که در حوزه درمانی به سرپایی معروف است ، گیج شده است به توصیه پزشک دوباره او را باسختی و در میان ناله ها ی جگرگوشه اش سوار ماشین می کند و به مقصد بیمارستان بعدی را می افتد.

فارابی: کار ما نیست

دوباره نزدیک به 10 کیلومتر راه می پیماید، سر راه به بیمارستان فارابی سری می زند تا با استفاده از دفترچه بیمه هزینه ای رامتقبل نشوند، اما آنها نیز می گویند باید به بیمارستان امام رضا (ع) منتقل شود.

بیمارستان امام رضا: فیش بگیرید و منتظر بمانید

ساعت 24 را نشان می دهد؛ جلوی درب اورژانس بیمارستان تعداد زیادی برانکارد گذاشته شده است. هر چند دقیقه ماشینی به سرعت جلوی بیمارستان ترمز می کند و شهروندان که خود نقش خودروهای اورژانس را بازی می کنند، مصدومی و یا بیمار را به اورژانس می رسانند.

پدر خانواده  فکر می کنند مانند فیلم و سریال ها عده ای به کمک او می شتابند، اما نه انگار ذهنیت او فقط در فیلم ها به نمایش گذاشته می شود، یک نفر از بالای پله ها می گوید مریضتان را با برانکارد به بخش منتقل کنید.

پدر خانواده به تنهایی فرزندش را به برنکارد منتقل می کند و درحالیکه نمی داند که چگونه این وسیله را حرکت دهد، براه می افتد؛ هنوز به راه نیافتاده است که چرخ برانکارد در پل میله ای جلوی بخش اورژانس گیر می کند، کسی نیست که به او کمک کند، چاره نیست و با زحمت فرزندش را بر کول می کشد و او را به بخش منتقل می کند.

داخل بخش حسابی شلوغ است؛ یکی در حالی که سری پر از خون دارد به گوشه ای خیره شده، آن یکی سراسیمه دنبال پزشک است و دیگری از شدت درد بر خود می پیچد.

دوباره پرداخت هزینه ویزیت؛ چاره ای نیست باید پرداخت کرد، درون اتاق مملو از مصدومین دست و پا شکسته است؛ دکتر در حالی عرق بر پیشانی انش نشسته، در میان آن همه جمعیت، پرتلاش و بدون منت خدمت می کند.

پدر خانواده مصدومین بدحال را که می بیند خدا را شکر می کند، اما در ذهنش مدام چند پرسش رژه می روند؛ در این شهر بزرگ چرا باید یک پزشک به تنهایی پاسخگویی این سیل بیماران باشد؟ آیا پزشک به دلیل ازدحام مصدومین در تشخیصش  اشتباه نمی کند ؟

در همین افکار غوطه ور بود که نوبت به او می رسد، دکتر پس از دیدن عکسها می گوید که باید پای مصدوم گچ گرفته شود، پس از تهیه لوازم فیش بگیرید و به اتاق گچ مراجه کنید، البته دوشنبه حتما برای ادامه درمان پیش یک دکتر متخصص ارتوپد بروید.

به سرعت لوازم مورد نیاز را خریداری به اتاق مربوطه مراجعه می کند، اتاق کوچکی که حداقل 10 نفر در میان ناله ها و فریادهای گاه گوش خراش به صف نشسته اند.

متصدی نیز مانند پزشک از شدت کار خیس عرق است و بدون وقفه ماهرانه دست و پاها را یکی از پس دیگری گچ می گیرد.

ساعت 2 بامداد است، بالاخره پای پسرخانواده گچ گرفته می شود، پدرانگار که قله کوهی را فتح کرده باشد، نفسی چاق می کند و فیش های رنگارنگی را که در مراکز مختلف پرداخت کرده است در جیب می گذارد.

برانکارد به دلیل ضعف در هدایت و البته نبود کسی که به او کمک کند مدام به در و دیوار می خورد، البته او این بار خوشحال است، خوشحال از این که پس از مراجعه به پنج مرکز درمانی دیگر به خانه می رود.

...............................