دیروز قالی می بافت امروز قلم میزند

ارسال در هنر های تجسمی

زبان آلمانی اولویت سومش بود، چهار سالِ تمام با عشق درس خواند، لیسانسش را تازه از دانشگاه اصفهان گرفته بود که ترجمه یک سری کتاب پزشکی- ورزشی به او و همکلاسی هایش پیشنهاد شد و شد اولین تجربهی کاری اش، تهران هم که بود برای بچه های خوابگاه تدریس خصوصی می گذاشت، حالا هم، تدریس خصوصی دارد توی خانه اش، تدریس جمعی هم همینطور، خیلی کارها به او پیشنهاد شده ولی محیط هایش را نپسندیده است، می گوید کار توی خانه را خیلی بیشتر دوست دارم، همه کارهای خانه هم به عهده خودش است. با این حال گاهی روزی 9-8 ساعت ترجمه می کند، تدریس را خیلی دوست دارد اما به ترجمه توی خلوت خودش بیشترعشق می ورزد، معلمی شغل مورد علاقه دوران کودکیش بوده و مترجمی عشق دوران دبیرستانش، هنوز هم با اساتیدش در ارتباط است و هر وقت سوالی برایش پیش بیاید می رود سراغشان.
بچه خمینی شهر است و ساکن همین جا و ترجیح می دهد برای همین جا هم کار کند.
خودش معتقد است تا حالا وقتش را به بطالت نگذرانده، محصل که بوده توی خانه کار هم می کرده است، دستان پرتلاش امروزش یک روزهائی نقش گل می انداخته است بر باغچه قالی ها، حتی یک وقت هائی می رفته است مزرعه کنار دست پدرش.
حالا هم وقت هائی که کار ترجمه ندارد انگلیسی می خواند، انگلیسی را تدریس هم می کند، حتی عربی را و تا حالا از پس همه اش خوب برآمده است.
می پرسم: فرض کن به هر دلیلی ادامه تحصیل نداده بودی و حالا نیاز مبرم به پول داشتی، چه شغلی برای خودت دست و پا می کردی؟
- قالی را خوب می بافم، می رفتم پای دار قالی یا به هر سختی که بود یک دوره خیاطی آموزش می دیدم و برای مردم خیاطی می کردم. Â