درباره فرهادی
نوجواني با آرزوهاي بزرگ و تلاشي مداوم، كه امروز الگوي فيلمسازي نسلهاي جوان كشور است. او كسي نبود جز اصغر فرهادي (خوزاني).
از اينكه در اينجا هستم هم خوشحالم، هم كمي ناراحت. جاهاي ديگر ما حس مشتركمان فيلم و سينما و كارهاي هنري بود ولي اينجا حس مشترك ما زادگاهمان است و اين حس تازهاي است. مسيري كه آمدم يك سري آدمهاي تازه ديدم كه خوشحال شدم و جاهايي كه خاطراتي را براي من زنده كرد و كمي دلگيركننده بود.
* راهكارهاي شما براي پر كردن خلاءهاي فرهنگي چيست؟
من اگر يك مدير فرهنگي در اين شهر بودم ميگفتم كه هيچ كاري نكنيد. در خانوادههاي خمينيشهري حداقل 3،4 تا دختر و پسر جوان هستند كه ميتوانند با صحبت كردن با پدر و مادرشان و اهل خانواده مشكلات فرهنگي را تذكر دهند و حل كنند. البته بچهها در اينجا با خانوادههايشان رابطه خوبي ندارند، ما نميتوانيم با پدر و مادرمان صحبت كنيم و او ما را درك كند. فاصله سني ماها 20 سال است. بايد كج فهميها و تفريطها را با صحبت كردن بين خانوادهها كمتر كنيم. احترام باعث ميشود ما وارد بحث نشويم
* معيار شما براي فيلمسازي چيست؟
بعضي مواقع فيلمي ساخته ميشود، افراد ميروند فيلم را ميبينند ولي ميگويند فيلم جذابي نبود. بخاطر اينكه اولاً ما سليقه هنريمان اينقدر پايين است كه فيلم را نميبينيم. يا اينكه فيلم، خودش را از مردم دور كرده است. البته خود مردم بايد سليقه بصري و شنيداريشان را بالا ببرند. شما اگر ميخواهيد فيلمنامهاي بنويسيد كدام راه را ميرويد؟ راه خودتان يا دغدغه مردم را؟ اگر دغدغة شما مثل دغدغةمردم نيست يك جاي كار ميلنگد. برويد ببينيد مشكلتان چيست. مشكل ما اين است كه مردم اطرافمان را نميشناسيم. از آنها دوري ميكنيم. اينكه آن مردم از آن منطقه و فرهنگ ديگري هستند. من از موقعي كه شروع كردم، آن چيزي كه خودم درست ميدانستم و بهش اعتماد داشتم را شروع كردم. اگر جايزه هم نميگرفتم مهم نبود. راهم را ادامه دادم، همين مسير را رفتم و حالا جايزه گرفتم. و بعد هم فراموش ميكنم از چه جنبهاي از فيلم خوششان آمده كه جايزه دادهاند، مسير خودم را ميروم.
* شما خودتان را ملزم به انجام فعاليت فرهنگي در سطح شهر ميدانيد يا نه؟
من خودم را ملزم نميدانم كه كار و فعاليتي در شهرستان داشته باشم كه فقط مردم خودم ذينفع باشند. كاري انجام ميدهم كه همه افراد جامعه و حتي مردم جهان از آن استفاده كنند. اگر بحث اجحاف است، نسبت به ديگران هم اجحاف ميشود. همين كه فكر ميكنم از اين محيط وارد رقابت سختي شدهام و كاري انجام ميدهم، دين خود را ادا كردهام. بالاخره همه شاكله ذهني انسان از دوران نوجوانيش شكل ميگيرد كه من هم در همين محيط بودهام. شايد حالا كساني بخواهند مسيري كه من رفتهام را بروند. همين كه بگويند خوب فرهادي رفته، ما هم ميتوانيم برويم، مفيد است. تازه وضعيت حال از نظر كتاب، كلاس و اينترنت مناسب است. خودتان كه مال اين شهر هستيد، دست از برخي تعصبات غلط برداريد كه نفعش به شهر هم ميرسد.
* آيا به سدهي بودنتان افتخار ميكنيد؟
بخش زيادي از دانشجوياني كه از سده براي تحصيل به تهران ميروند، ميگويند ما خجالت ميكشيم بگوييم سدهي هستيم. دلايل گوناگوني وجود دارد يكي اينكه ما در حاليكه يك شهر بزرگ هستيم، يك نگاه هميشه از بالايي به طرفمان بوده. بخشي از اصفهانيها براي شوخي و مضحكه از عنوان سدهي استفاده ميكردند. يك سري بي انصافيها هم از بيرون بوده و يكسري اشتباه هم خودمان داشتهايم. من يادم ميآيد هر وقت دفتر سينمايي اصفهان ميرفتم، با تمسخر ميگفتند اين سدهاي آمده كلاس، فيلم ميسازد، ما هم سختمان بود، ولي تحمل ميكرديم. حالا روزي چند بار زنگ ميزنند كه بيا براي ما صحبت كن!
ما عيب و ايرادهايي داريم كه به آن آگاه نيستيم. امسال BBC فيلم قمه زنان خمينيشهر را نشان داد. چند روز بعد براي مصاحبه با من تماس گرفتند، قبول نكردم. تا پرسيد اهل كجايي؟ بگويم سده اصفهان؟ فوراً تصويري هم از قمهز ني در ذهن آنان شكل ميگيرد كه چه اتفاق خشني است و... كاري كنيم كه خجالت اين اتفاقات زشت و تصوير عقب ماندهاي كه در رسانهها از شهر ما وجود دارد جمع شود و اصلاً به سمت مثبت تغيير كند. اين افراطيگري در رفتار مذهبي، اتفاقاً غير مذهبي است. اگر غلطهاي لهجهمان را درست كنيم بهتر است، چون بهانه براي تحقير به ديگران نميدهيم. توي اين شهر نيروهاي مستعد فراوان هستند. در شعر و موسيقي البته نسبت به خيلي جاهاي ديگر بهتر هستيم.
* چرا در شهر خودتان فيلم نميسازيد؟
اولاً كه تعيين كننده همه عوامل فيلم كارگردان نيست. افراد و عوامل ديگري هم مؤثر هستند. بعد هم اينكه هنوز به آن درجه از توانايي نرسيدهام كه بيايم فيلمي بسازم با لهجه و لباس خاص كه افرادي بروند، بنشينند به آن بخندند. غروري هست كه اجازه نميدهد چنين تصاويري را بيرون ببرم. نميخواهم اگر در مورد فقر فيلم ميسازم بياورم اينجا. مثلاً فيلم «شهر زيبا» را در قم در محله فقير و معتاد ساختم كه حتي نيروي انتظامي ضامن سلامتي ما نشد و تأمين جاني نداشتيم. به هر حال هيچ تعمدي نبوده، اگر داستاني به دستم برسد كه بدانم اينجا مفيد است ميسازم.
* به نظر شما بزرگترين مشكل جامعه ما چيست؟
بزرگترين مشكل ما دروغگويي است. با دروغهايمان قسم چاشني ميكنيم تا شنونده حرفمان را بپذيرد. اين نشانة عدم اعتماد به مدير است. من به اندازة ايران، در هيچ جايي دروغ نشنيدهام و
از كار دوم به بعد روي اين مطلب كار كردهام.
* چرا سريال نميسازيد؟
سريال تأثير زيادي روي مردم دارد، رابطه بين سازنده و مردم به خوبي برقرار ميشود. يك فيلم معمولي را در پخش اول بين 14 تا 25 ميليون نفر ميبينند. ولي مردم ما زياد سينما نميروند. تازه در حال اكران هم CD هايش بيرون ميآيد و ميروند ميخرند. البته سريال از نظر مالي خيلي وسوسهانگيز است. ولي وقتي بعد از مدتي شما داراي عقيده، سليقه و شناسنامهاي خاص شديد، برايتان سخت است كه بتوانيد با سليقه طرف مقابلتان كنار بياييد. كسي كه بار اول سريال ميسازد مثل آدمي است كه وزنه 100 كيلويي را يكباره بالاي سرش ميبرد. در مرحله بعد اگر بگويند اين 100 كيلو را 5 تا 20 كيلو بزن، يعني عقبگرد. مثل دبير دبيرستان كه بگويند برو اول ابتدايي را تدريس كن. سريال سازي بازي با اعتبار است، بزرگاني بودهاند كه وارد اين پروسه شدهاند، سريال ساختهاند ولي اعتبارشان را باختهاند. اگر من ميخواستم اين كار را بكنم ارزش الان را نداشتم و خود شما ميگفتيد چرا اين گونه شد. بگذاريد اگر عدهاي احترام ميگذارند، از بين نرود.
* چرا فيلم شما مشكل پيدا كرد؟ كجاش غير قانوني بود؟
كسي نميتواند غير قانوني فيلم بسازد. فيلمنامه را ميخوانند و مجوز ساخت ميدهند. بعد از ساخت فيلم دوباره آن را ميبينند، پروانه نمايش ميدهند، فيلم بايد ثبت شود و بعد براي اكران، قرار داد ميبنديم. ما براي فيلم «الي» تا 29 اسفند مشكل نداشتيم. ايرادي هم كه به هنر پيشه زن ما گرفتند مشكلش هم حل شد و در تابستان اكران ميشود.
* ما به عنوان علاقهمندان سينما، براي ورود به سينماي ايران چه كار بايد بكنيم؟
به كارهاي فرهنگي نياز داريم. همچنان فكر ميكنم كارهاي فرهنگي نسل جوان بخصوص دانشجويان كارساز است. كارهاي فرهنگي به صورت تأتر، موسيقي، بولتن، يا جلسات هفتگي باشد مفيد است. هر اتفاقي بيفتد بهتر است از درون و مردمي باشد. براي وارد شدن به محيط سينما بهترين مسير و مسيري كه خودم رفتم، تحصيلات آكادميك است. افرادي كه در اين راه ميآيند، بيقرار نباشند، اين قدر خودشان را به در ديوار نزنند. حتي يك پزشك هم بايد 8 تا 10 سال درس بخواند طرح بگذراند. شانس هم در بعضي مواقع به دادتان ميرسد. در مورد هنرپيشه شدن هم، هر سال ما 7 تا 10 نفر جديد در كشور به عنوان هنر پيشه ميآيند كه چند تا هم ريزش دارد. اگر به نسبت جمعيت كشور حساب كنيم صفر است. اما به شما بگويم، من محال است اگر از نزديكانم كسي بخواهد بازيگر شود قبول كنم. آواز دهل از دور خوش است. يكبار فردي از خمينيشهر آمد تهران ده، بيست ميلون تومان داد به گروهي تا او را وارد سينما كنند، بعد از يكي دو سال گشتن در تهران دست خالي بازگشت و به توصيه ما هم گوش نداد. هنر پيشگي مشكلات و معضلات فراواني دارد. مثل مالي، معيشتي، شغلي. مطالبي كه توي مطبوعات مينويسند درست نيست. بهترين راه براي كارگرداني مطالعه كتاب، ديدن فيلم، تأتر و خواندن نمايشنامه است.
* عوامل موفقيت خودتان چيست؟
يادم نميآيد روزي از خواب بيدار شده باشم و به كارم فكر نكرده باشم. بهرحال الان شما ويترين قضيه را و موفقيتها را ميبينيد. من اول يا دوم راهنمايي بودم، بجاي بازي و تفريح به فكر كتاب خواندن بودم. بعضي وقتها فكر ميكنم چقدر تحمل داشتهام. شرايط مثل الان نبود. با اينكه فاصله زيادي نيست ولي شرايط فرق كرده. اگر ميخواستم مؤسسهاي در اصفهان براي كار سينما پيدا كنم سخت بود. در شهرخودمان هم كه آن موقع اصلاًً ما فعاليت فرهنگي خاصي مثل آموزشگاههاي موسيقي و نقاشي نداشتيم. ولي اتفاق جالب اين بود كه هر چه سختتر ميشد، من راغبتر ميشدم. تصميم گرفتم بازي را ببرم. در تمام مسير هم جاده را خاكي نرفتم، مسير اصلي را رفتم و فكر ميكنم حالا رسيدهام. حالا هم همان اشتياقي كه در 10 ، 11 سالگي در اين كوچهها داشتم هنوز هم دارم. شما فكر ميكنيد من به جايي رسيدهام، ولي خودم فكر ميكنم به آن نقطه نرسيدهام. مسيري كه بايد ميرفتم بالاخره تازه شروع شده. اميدم به كسي نبود، در اصفهان هيچ وقت يادم نميآيد به كسي رو زده باشم و به عنوان معرفي از كسي كمك گرفته باشم. خانواده من از همان اوايل مشوق من بودند. پدر و مادرم، نه در كارم نميآورند. همه ما در انتخاب شغل و آيندهمان آزاد بوديم. پدرم كارهاي مرا پيگيري ميكند. اولين تأتري كه در تهران كارگرداني كردم، همه افراد خانواده را براي ديدنش به تهران دعوت كردم.
* الان نسبت به فيلم جديدتان چه احساسي داريد؟
توي هر مقطعي فرق ميكند الان حال و هواي زماني را دارم كه عكس ميگرفتم، ميدادم به عكاسي تا يك هفته بعد ظاهر شود، دلم ميخواهد ببينم فيلم چطوري از آب درميآيد. در كنار نتيجه اصلي، هدفهاي فرعي ديگري نيز وجود دارد. آقاي كيارستمي ميگويند فيلم سازي و هنرمندي ادامه بازيهاي كودكي است.
* موضوعات فيلمها چطور به ذهن شما ميرسد؟
اوايل به صورت مضمون در ذهنم تداعي ميشد. مثل اينكه درمورد ايدز يا فقر كار كنم. در مورد فيلم «درباره اِلي» همين اتفاق افتاد. از يك تصوير شروع شد. من عكس مردي را ديدم كنار دريا تنها ايستاده بود و منتظر بود آب جنازه همسرش را بياورد. البته اين ربطي به داستان ما ندارد و اين جرقه پخته شد و پخته شد و به صورت اين فيلم درآمد.
* بهترين فيلم و بهترين كارگردان ايراني از نظر شما؟
بهترين فيلم، ناخدا خورشيد و بهترين كارگردان هم بهرام بيضايي. من از اين فيلمهايي كه ميشود آخرش را حدس زد خوشم نميآيد. فيلم بايد به گونهاي باشد كه بيننده 2 ساعت روي صندلي ميخكوب شود نه بتواند حرف بزند، نه بتواند چيپس بخورد. در مورد هر كارگرداني هم، وقتي چند فيلم ساخت، همه تاكتيك او را ميفهمند، من در كارگرداني ميخواهم كاري كنم كه همه غافلگير شوند و نتوانند آخرش را حدس بزنند. مثلاً در برلين خبرنگارCNN از من پرسيد اين ماشينهايي كه در فيلم درباره الي به كاربرده شده بود، مال خود مردم است؟ آيا مردم شما اين جور ماشينهايي سوار ميشوند؟ جوانها ميتوانند اين جور لباسهايي را بپوشند؟ در مورد زنان هم پرسيدند آيا آنان حق رأي دارند؟ به آنها گفتم چند بار كه در فيلم نظرخواهي ميكنند از زنان هم ميپرسند و رأي آنها در تصميمگيري تأثير دارد. آنها در اثر تبليغات غلط فكر ميكنند ما هنوز سوار شتر ميشويم! به آنها گفتم داشتن يك پژوي 206 يك امر عادي و طبيعي است. ما را با چند كشور همسايه اشتباه ميگيرند!
روزنامه فرصت از سال 13 کار خود را آغاز کرد و در حال حاضر خبر های خود را به صورت آنلاین نیز ارائه میکند